نقش اهل کوفه در جنگ جمل

نقش اهل کوفه در جنگ جمل

حرکت لشکر عایشه و طلحه و زبیر به سمت بصره

چون امیرالمؤمنین علی علیه السلام از حرکت عایشـه و طلحه و زبیر به سـوى عراق آگاه شد با شتاب حرکت کرد و امید داشت به آنها برسد و آنان را به مدینه بازگرداند. هنگامی که به ربذه رسید، خبر یافت که آنها دور شده اند و چون اطلاع یافت که به سوی بصره می روند، آسوده خاطر شد و فرمود: مردم کوفه را بیشتر دوست دارم، زیرا سران عرب در میان آنها هستند.

حرکت امیرمؤمنان علی بن ابیطالب علیهما السلام از مدینه به سمت کوفه در تعقیب ناکثین (پیمان شکنان)

به روایتی امیرمؤمنان علیه السلام در تعقیب ناکثین (پیمان شکنان) با چهارصد نفر از اصحاب پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم از مدینه خارج شد، وابوحسن بن عمرو از قبیله بنی نجار را جانشین خود کرد. هنگامی که به سرزمین بنی اسد و طئ رسید، ششصد نفر از مردم آن دو قبیله نیز به حضرت پیوستند، تا اینکه به ذی قار رسید.

روایت دیگری حاکی از آن است که امیرمؤمنان على عليه السلام با هفتصد سـوار، که چهارصد نفرشان از مهاجران و انصار (هفتاد نفر از اصحاب بدر) بودند از مدینه حرکت کرد و سهل بن حنیف انصاری را به جای خویش گماشت و چون به ربذه رسیدند، طلحه و یارانش گذشته بودند. در آن هنگام عـده ای از اهل مدینه که خزيمة بن ثابت” (ذوالشهادتين) از آن جمله بود به حضرت ملحق شدند و از طایفه طی نیز سیصد سوار به آنان پیوست. 

حضرت امیر علیه السلام در «ذی قار » یا «ربذه » توقف فرمـود و از آنجا نمایندگانی به کوفه اعزام کرد تا آنها نسبت به بسیج نیروهای مستقر در کوفه اقدام کنند. در اینکه نمایندگان حضرت چه کسانی بوده اند، اختلاف است، ولی مسلم است که حضرت امیر علیه السلام بیش از یک بار نماینده به کوفه اعزام داشت و در بار آخر هم قطعاً امام حسن علیہ السلام حضور داشته است.

ابوموسی اشعری حاکم کوفه مردم را از پیوستن به امام علیه السلام بر حذر می دارد

به روایت طبری، امیرمؤمنان علی علیه السلام محمد بن ابی بکر و محمد بن عون را به کوفه اعزام کرد. کوفیان برای مشورت درباره حرکت خود و پیوستن به امیرالمؤمنین علیه السلام نزد ابوموسی آمدند و از وی نظر خواستند. ابوموسی گفت: راه آخرت این است که بر جای خود بمانید و راه دنیا این است که حرکت کنید. نمایندگان امیرالمؤمنین علیه السلام از او دوری کردند و سخنان درشتی به وی گفتند. ابوموسی (با وجود اینکه با امیرمؤمنان علیه السلام به خلافت بیعت کرده و از جانب آن حضرت در حکومت کوفه تثبیت شده بود) گفت: به خدا بیعت عثمان بر گردن من و امام شماست. اگر بخواهیم جنگ کنیم، تا قاتلان عثمان در هر جا که باشند، کشته نشوند، نمی جنگیم.

امیرمؤمنان علی علیه السلام پس از اطلاع از عدم همکاری ابوموسی، عبدالله بن عباس و مالک اشتر را به کوفه فرستاد. آنها با ابوموسی سخن گفتند و چون نتیجه نگرفتند از بعضی مردم کوفه برای رام کردن وی کمک خواستند. ابوموسی نطقی ایراد کرد و جنگ با ناکثین را فتنه خواند و مانع بسیج مردم شد.

امام حسن علیه السلام برای ترغیب مردم به جهاد وارد کوفه می شود

پس از بازگشت بی نتیجه ابن عباس، امیرالمؤمنین علیه السلام، امام حسن علیه السلام و عمار یاسر را به کوفه فرستاد و آنها به مسجد کوفه وارد شدند. امام حسـن علیه السلام به ابوموسی فرمود: چرا مردم را از یاری ما باز می داری؟ ولی ابوموسی هم چنان مخالفت میکرد تا اینکه زیدبن صوحان و حجر بن عدی و عدی بن حاتم و هند بن عمرو برخاستند و مردم را به اطاعت از امیرالمؤمنین علیه السلام و بیعت با آن حضرت فراخواندند و مردم بسیج شدند. 

ورود مالک اشتر به قصر کوفه

درهمین حال مالک اشتر که به اجازه امیرالمؤمنین سلام الله عليه مجدداً به سوی کوفه حرکت کرده و قبایل بیـن راه را با خود همراه نموده بود، به دارالإماره كوفه رسید، در حالی که عمار یاسر و ابوموسی اشعری با هم بحث میکردند، غلامان ابوموسی به مسجد آمدند و فریاد زدند که مالک اشتر به قصر آمد و ما را بیرون کرد.

که ابوموسی وارد قصر شـد، مالک بر او فریاد زد: «ای بی مادر! از قصر بیرون شو تا خدا جانت را بگیرد از آغاز منافق بوده ای». ابوموسی گفت: تا شب به من مهلت بده. مالک پذیرفت اما گفت: امشب در قصر نخواهی خفت. در این حال مردم به دارالإماره ریختند و به غارت اموال ابوموسی پرداختند، ولی مالک اشتر آنها را از قصر بیرون کرد.

عزل ابوموسی از حکومت کوفه و نصب قرظة بن کعب انصاری به عنوان حاکم

طبـری روایت دیگری نیز بدین صـورت نقل میکند که هاشم بن عتبه (مرقال) در ربذه نزد امیرمؤمنان على علیه السلام آمد و برخورد محمدبن ابی بکر و ابوموسی را نقل کرد. آن حضرت، هاشـم مرقال را به کوفه فرستاد و به ابوموسی نوشت که من هاشم بن عتبه را فرستادم تا کسانی را که آنجا هستند، بسیج کند. پس مردم را اعزام کن. من این حکومت را به تو سپردم تا در کار حق از یاران من باشی. اما ابوموسی اشعری باز مخالفت کرد. آنگاه هاشم به حضرت علی علیہ السلام نوشت من نزد مردی دغل آمده ام که دشمنی وی آشکار است. پس امیرمؤمنان علی عليه السلام امام حسن علیه السلام و عمار ياسـر را اعزام کرده، و ابوموسی را عزل نمود و قرظة بن کعب انصاری را به حکومت کوفه منصوب کرد و به ابوموسی نوشت: «علاقه توبه این کار (زمامداری کوفه) که خدا تو را از آن بی نصیب کند، مانع از آن می شود که دستور مرا اجرا کنی. حسن و عمار را فرستادم تا مردم را حرکت دهند و قرظة بن كعب را زمامدار شهر کردم. از کار ما با مذمت و خفت کناره گیری کن. اگر کنار نروی دستور داده ام تو را بیرون کنند و اگر مقاومت کنی و بر تو غلبه یابند، پاره پاره ات کنند».

چون نامه حضرت امیر علیه السلام به ابوموسی رسید، کناره گیری کرد و مردم به سوی امیرمؤمنان علی علیه السلام حرکت کردند.

برخی از مورخان تنها به اعزام امام حسـن عليه السلام و عمار یاسر به کوفه اشاره کرده و در مورد نمایندگانی که قبل از آن دو بزرگوار اعزام شده اند، سخنی نگفته اند.

احتمال دارد آنها به منظور رعایت اختصار، فقط به ذکـر اعزام نمایندگانی اکتفا نموده اند که موفق به طرد ابوموسی اشعری و بسیج مردم کوفه شده اند.

ابوحنیفه دینوری می نویسد: اميرمؤمنان علی علیه السلام ابتدا هاشم بن عتبه را به کوفه فرستاد تا مردم را به حرکت وادارد و پس از او فرزندش حسن علیه السلام را همراه با عمار ياسر اعزام فرمود. امام حسن علیه السلام و عمار در حالی که به مسجد بزرگ کوفه رسیدند که عده زیادی از مردم نزد ابوموسی جمع شده بودند.

ابوموسی در آن جمع گفت: ای مردم کوفه از مـن اطاعت کنید تا پناهگاه اعراب شـوید. مظلومان به شما پناه آورند و درماندگان در پناه شـما ایمن شوند. ای مردم! وقتی فتنه روی می آورد با شک و تردید همراه است و چون میگذرد، حقیقت آن روشن می شود. این فتنه تفرقه انداز معلوم نیست از کجا سرچشمه گرفته است و به کجا خواهـد انجامید. شمشیرهای خود را غلاف کنید و سـر نیزه های خود را بیرون کشید و زه کمانهای خود را پاره کنید و در گوشه خانه های خود بنشینید. ای مردم! کسی که در فتنه در خواب باشد، بهتر از کسی است که ایستاده باشد و کسی که ایستاده است، بهتر از کسی است که در آن بدود.

امام حسن علیه السلام با شنیدن سخنان او فرمود: از مسجد ما بيرون شو و هرجا که می خواهی برو.

تأثیر تلقینات سوء ابو موسی اشعری ظاهر الصلاح، در برخی از اهل کوفه

به نظر می رسـد تلقينات سـوء ابوموسی اشعری با قیافه ظاهر الصلاحش در برخی از اهل كوفه مؤثر واقع شده بود، زیرا از کوفه پایگاه و اردوگاه بزرگ مجاهدان مسلمان، آنگونه که انتظار می رفت در اجابت فرمان خلیفه مسلمانان نیروی چشمگیری بسیج نشد. در شمار نیروهای اعزامی از کوفه به جانب امیرالمؤمنین عليه السلام نیـز مورخان اختلاف نظر دارند. 

قبائل کوفه تشکیل دهنده سپاه حضرت امیر علیه السلام

طبری در یک روایت ، آن ها را قریب نه هزار تن دانسته است که با امام حسن علیه السلام حرکت کردند که شش هزار تن از آنان از دشـت و دو هزار و هشتصد نفر دیگر از راه آب رفتند. وی در روایت دیگری، سپاه کوفه را دوازده هزار نفر در هفت دسته (قبایل و دستجاب هفتگانهکوفه) ذکر کرده است . همچنین شمار کوفیان را در جنگ جمـل و در رکاب حضرت علی علیه السلام شـش هـزار نفر (به دلیل برخورد ابوموسی و خودداری از يارى حضرت) و شش هزار و پانصد و شصت تن،ه و نه هزار و ششصد و پنجاه نفر نیز نوشته اند .گرچه شمار سپاه کوفه (حداکثر دوازده هزار نفر) در مقایسه با استعداد بسیج نیرو از این اردوگاه نظامی بزرگ اسلامی، مطلوب نبوده است، ولی نظر به آرایشی که حضرت به هنگام جنگ جمل به سپاه خود می دهد، معلوم می شود که عمده نیروهای امیرالمؤمنين عليه السلام از کوفیان بودند. 

از هشت دسته ای که سپاه حضرت امیر علیه السلام را تشکیل می دادند، هفت دسته متشکل از نیروی گروه های هفتگانه قبایل مختلف مستقر در کوفه و یک دسته نیز از مردم حجاز سازمان یافته بود. ترکیب سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام از این قرار بود:

– قبایل حمیر و همدان به فرماندهی سعیدبن قیس همدانی با پرچمی که حضرت برای آنها بست .

– پرچمی برای قبیله طی به فرماندهی عدی بن حاتم طایی.

– پرچمی برای قبایل مذحج و اشتری ها به فرماندهی زیاد بن نضر حارثی

– پرچمی برای قبایل قیس و عبس و ذبیان به فرماندهی سعد بن مسعود ثقفی، عموی مختار.

– پرچمی برای قبایل کنده، حضرموت، قضاعه و مهره به فرماندهی حجربن عدی کندی .

– پرچمـی بـرای قبایل ازد و بجیله و خثعـم و خزاعـه بـه فرماندهی مخنف بن سلیم ازدی .

– پرچمی برای قبایل بکر و تغلب و ربیعه به فرماندهی محدوج ذهلی.

– پرچمی برای قریش و انصار و دیگر مردم حجاز که عبدالله بن عباس به آنان فرماندهی داشت.

لشکرهای هفتگانه (کوفه) به همین صورت در جنگ های صفین و نهروان نیز شرکت داشتند.

پس از پایان جنگ و پیروزی امیرالمؤمنین علیه السلام یکی از یاران آن حضرت گفت: ای امیرالمؤمنین علیه السلام! چگونه کشتن اینان برای ما حلال است ولی اموال و اسیر کردنشان حرام است؟ حضرت فرمـود: مسلمانان را نمی توان به اسارت گرفت و اموال آنها را به غنیمت برد جز آنچه را در جنگ به کار برده اند. 

به روایتی برخی از سپاهیان امیرمؤمنان علی علیه السلام در اسیر گرفتن زنان آنها اصرار داشتند تا جایی که آن حضرت فرمود: بگویید عایشه نصیب کدام یک از شما می شود؟ آنگاه قانع شدند.

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *