جابر بن عبدالله حسینی نخستین زائر مرقد امام حسین علیه السلام

نخستین زائر کربلا

جابر بن عبدالله انصاری

شیخ طوسی در کتاب مصباح المتهجّد می نویسد روز بیستم ماه صفر روزی است که جابر بن عبدالله انصاری صحابی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از مدینه برای زیارت قبر اباعبدالله (علیه السلام) به کربلا آمد، و او اول کسی بود که امام (علیه السلام) را زیارت کرد و در این روز زیارت امام حسین (علیه السلام) مستحب است و زیارت اربعین همین است، ظاهر عبارت شیخ طوسی (ره) آن است که جابر از مدینه به منظور زیارت حرکت کرده بود و روز بیستم ماه صفر وارد کربلا شد، نه آنکه رسیدن او به کربلا بعد از چهل روز از شهادت امام (علیه السلام) بر حسب تصادف روی داده باشد؛ و بعید نیست که همین گونه باشد.

 بعد از رسیدن اهل بیت (علیهم السلام) به کوفه ابن زیاد بی درنگ عبدالملک بن ابی الحارث سلمی را از عراق به حجاز فرستاد تا هرچه زودتر وارد مدینه شود، و عمر و بن سعید بن عاص اموی والی مدینه را از شهادت امام و یاران وی آگاه سازد؛ عبدالملک بی درنگ راه مدینه را در پیش گرفت و چند روز بعد وارد مدینه شد و خبر شهادت امام (علیه السلام) را رسماً به والی مدینه ابلاغ کرد، در این صورت ممکن است که جابر بن عبدالله انصاری با خبر یافتن از فاجعه شهادت امام (علیه السلام) و بنی هاشم و اصحاب امام (علیه السلام) با آنکه بنابر بعضی اقوال از دو چشم نابینا شده بود از همان مدینه به قصد زیارت امام (علیه السلام) و یاران فداکار او که دلیرانه تسلیم شهادت شده بودند حرکت کند و در بیستم ماه صفر درست چهل روز بعد از شهادت امام (علیه السلام) وارد کربلا شود، و سنت زیارت اربعین امام (علیه السلام)، به دست او تاسیس گردید.

عطیّه همسفر جابر

جابر در این سفر تنها نبود و همسفری از خود جوان تر و در عین حال بسیار دانشمند و بزرگوار همراه داشت، که یکی از بزرگترین دانشمندان و مفسران اسلامی و بزرگواری است که همراه جابر بود، شخصیت او در بسیاری از محافل مذهبی مانند بسیاری از حقایق و مطالب دیگر تحریف شده؛ عطیة بن سعد بن جناده عوفی کوفی است که از بزرگان تابعین می باشد، یعنی از کسانی است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را ندیده اما اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیده است، عطیه هم از صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست اما بسیاری از صحابه از جمله عبدالله بن عباس را دیده و از آنان کسب علم کرده است.

طبری مورخ در کتاب منتخب ذیل المذیّل می نویسد:

عطیة بن سعدبن جناده عوفی از طائفه جدیله و از قبیله قیس و کنیه اش ابوالحسن، آن گاه روایتی به این مضمون نقل می کند که سعدبن جناده یعنی پدر عطیه در کوفه نزد علی بن ابیطالب (علیه السلام) آمد و گفت: ای امیرمؤمنان!

خدا به من پسری داده لطفا شما او را نام گذاری کنید. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: « هذا عطیة الله » این پسر عطیة الله یعنی داده خدا است، امیرالمؤمنین (علیه السلام) با همین جمله او را نام گذاری کرد و عطیة نامیده شد.

سپس طبری می نویسد: عطیه در سال هشتاد و یک هجری همراه عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بر حجاج بن یوسف ثقفی که یکی از جبّاران عراق بود خروج کرد و پس از آن که عبدالرحمن در سال هشتاد و پنج از میان رفت عطیه به فارس سفر کرد، حجّاج به محمد بن قاسم ثقفی (حاکم فارس) نوشت که عطّیه را حاضر کند و از او بخواهد که علی (علیه السلام) را لعن کند و اگر نه چهارصد شلّاق به او بزند و سر و ریش او را بتراشد.

محمد ثقفی، عطیه را حاضر کرد و نامه حجّاج را برای وی خواند تا یکی از دو راه را انتخاب کند.

عطیّه حاضر نشد که حضرت علی (علیه السلام) را بد بگوید و از جسارت به امیرالمؤمنین (علیه السلام) امتناع ورزید و ناچار تن داد که حاکم به دستور حجّاج چهارصد ضربه شلاق به او زد و سر و ریش او را تراشید؛ چون

قتیبة بن مسلم حاکم خراسان شد عطیه به آنجا رفت و در خراسان می زیست تا روزی که عمربن هبیره والی عراق شد و عطیه نامه ای به او نوشت و از وی اجازه خواست تا به عراق بازگردد، عمر هم به وی اذن داد و عطیه به کوفه رفت و همان جا می زیست تا در سال یکصد و یازده وفات کرد.

 سپس طبری می نویسد: که عطیه بسیار روایت می کرد و محل اعتماد است.

عطیّه علاوه بر آنکه از راویان حدیث و از مجاهدان اسلامی است یکی از بزرگترین علمای تفسیر قرآن مجید می باشد که خود، تفسیری بر قرآن مجید نوشته است و بر حسب روایت بلاغات النساء او خطبه صدیقه طاهره

(سلام الله علیها) را در موضوع فدک از عبدالله محض یعنی عبدالله بن حسن بن حسن که پدرش حسن مثنی پسر امام حسن (علیه السلام) و مادرش فاطمه دختر امام حسین (علیه السلام) بوده روایت می کند.

عطیّه چندی شاگرد ابن عبّاس بوده و در درس تفسیر وی حاضر می شده و می گوید که من سه دوره تفسیر قرآن و هفتاد دوره قرائت قرآن را بر ابن عبّاس خوانده ام؛ معنی این سخن این است که ابن عباس درسی داشته که در آن تفسیر قرآن می گفته است، و درسی که منحصر به تلاوت و خواندن قرآن بوده و عطیّه سه دوره در آن درس و هفتاد دوره در این درس حاضر شده است.

حال از این روایت می توان بدست آورد که صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و تابعین تا چه حدّ به تفسیر قرآن و تلاوت قرآن اهمیت می داده اند و در فراگرفتن علم تفسیر و آشنا شدن به تلاوت قرآن تا کجا توفیق داشته اند.

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *