علت تعداد کم روایات وارده از امام حسین علیه السلام

اصحاب امام (علیه السلام) اگر چه بهترین اصحاب بودند، چنانکه آن حضرت در شب عاشورا فرمود:

«فإنّی لاأعلمُ أصحاباً أوفی و لا خیراً من أصحابی و لا أهل بیتٍ ابرّ و لاأوصل من اهل بیتی،

فجزاکم الله عنّی خیراً»

ولی این بزرگ مردان اصحاب شهادت بودند نه حدیث، این جماعت برای یاری فرزند پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ملازم رکاب او شدند، و بعضی از آنان چون زهیر و حرّ قبلاً از مخالفین آن حضرت بودند، و جمعی چون حبیب و مسلم بن عوسجه از کوفه خود را به آن حضرت رساندند و قبلاً ملازم آن حضرت نبودند، تا از آن حضرت کسب علم کنند.

ائمه (علیهم السلام) اصحابی داشتند که برای کسب علم و حدیث به خدمت آنان می رسیدند و اخذ حدیث می کردند و بر می گشتند، و علوم ائمه (علیهم السلام) به وسیله آنان در دسترس شیعه قرار می گرفت.

این رسم از اواخر دوران حضرت سجاد (علیه السلام) شروع شد و در زمان حضرت امام جواد (علیه السلام) رو به تقلیل گذاشت. هر چه شیعه به عصر غیبت نزدیکتر می شد حجاب زیادتر و دسترسی به ائمه (علیهم السلام) سخت تر و کمتر می شد، زیرا حضرت هادی و امام عسکری (علیهما السلام) در سامرا تقریباً تحت نظر و مراقبت شدید بودند.

در این زمان، کتب راویان حدیث که در عصر حضرت باقر و امام صادق (علیهما السلام) نوشته شده بود، ملجأ و مرجع شیعه بود، و علما و محدثین در صدد جمع و تهذیب آن احادیث بودند، و شیعه از آن علوم استفاده می کرد.

به همین جهت است که راویان حدیث از حضرت هادی و امام عسکری (علیهما السلام) نسبت به ائمه سابق، بسیار کم هستند و از همان عصر، مسئله سفارت مطرح شد و شیعیان به وسیله عثمان بن سعید و فرزند او محمّد، با امام رابطه داشتند.

این گونه تقّیه که در زمان آن دو امام (علیهما السلام) بود و موجب این می شد که راویان و محدثین به آن دو امام (علیهما السلام) به آسانی دسترسی نداشته باشند، در عصر حضرت امام حسین (علیه السلام) به مراتب شدیدتر و فشار بر شیعه در آن عصر از همه ی زمان ها بیشتر بود.

شیعیان در آن زمان گرفتار ظلم معاویه و کارگزاران او بودند و عاملان معاویه در هر کجا آنان را می یافتند، قلع و قمع می کردند و آنها با خوف شدید و نهانی و با کمال سختی، عمر خویش را به آخر می رساندند و همین، سرّ کمی انتشار حدیث از امام مجتبی و حضرت سیّدالشهدا (علیهما السلام) در میان شیعه می باشد.

سرّ اِعراض اهل سنّت از امام حسین (علیه السلام)

پس از ایجاد این شرایط، معاویه و عاملان او در برابر آن دو امام (علیهما السلام)، فقهایی برای مردم تراشیدند که مردم علوم پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دین خدا را از آنان یاد بگیرند، مانند عبدالله بن زبیر_ که از شدیدترین نواصب و دشمنان امیرالمؤمنین (علیه السلام) است_ و عبدالله بن عمر و عاص، و عبدالله بن عمر بن خطّاب. این سه نفر منافق، پیشوای اهل جماعت و سنّت هستند. کتب صحاح آنها از احادیث این سه نفر و ابوهریره و انس بن مالک پر است. در این مقام مناسب است حدیثی از ابن کثیر دمشقی نقل نمایم.

او در تفسیر آیه ی «وَ أَوفُوا بِعَهدِ اللهِ إِذا عاهَدتُم» گوید:

     «قال الإمام أحمد، حدّثنا اسماعیل، حدّثنا صخر بن جویریة، عن نافع، قال:

       لما خلع الناس یزید بن معاویة جمع ابن عمر بنیه و اهله ثم تشهد ثم قال: امّا بعد فإنّا قد بایعنا هذا الرجل علی بیعة الله و رسوله

       و إنّی سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یقول: ان الغادر یُنصب له لواء یوم القیامة فیقال هذه غدرة فلان وان من 

       أعظم الغدر _ إلّا أن یکون الإشراک بالله _ أن یبایع رجل رجلاً علی بیعة الله و رسوله ثم ینکث بیعته فلایخلعن احد منکم یزید

       ولا یسرفن أحد منکم فی هذا الأمر فیکون صیلم بینی و بینه»

به موجب این نقل، عبدالله بن عمر، فرزندان و خویشان خود را _ در آن موقع که مردم یزید را از خلافت خلع کردند _ جمع نمود و گفت: مبادا در این امر با مردم همراه شوید، و هرکس چنین کند من از او جدا می شوم و با او قطع رابطه می کنم، چون ما با یزید بیعت کرده ایم و وفای به وعده لازم است، و از بدترین غدرها این است که کسی آن بیعت را بشکند.

مردم به چه جهت یزید را خلع کردند؟

چون پسر پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را کشت و خاندان او را اسیر کرد، و به تمام مقدّسات توهین می کرد، و حرام هارا حلال می شمرد. به این جهت، مردم او را کافر شناختند، و بیعت با چنین کافری احترام ندارد، بلکه آنان جهاد با او را لازم تر از جهاد با مشرکین دانستند.

در چنین حالی عبدالله بن عمر می گوید: وفای به این بیعت _ که چون بیعت با خدا و رسول است _ واجب است، و غدر و نقض این بیعت از اعظم حرام ها است، و هرکس در خلع یزید شرکت کند با او قطع رابطه می کنم!!

این چنین کسی، مفتی و پیشوای مسلمین گردید! با یزید (لعنة الله) بیعت کرد، و نقض آن بیعت را از اعظم حرام ها دانست! ولی همین پسر عمر پس از کشته شدن عثمان، با امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیعت نکرد و با عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر بن عاص و مروان، در صف مبارزین و دشمنان امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار گرفت. این جماعت به روی امیرالمؤمنین (علیه السلام) و یاوران او شمشیر کشیدند، و شاید به همین جهت پیشوای اهل سنّت شدند.

اینان درب خانه علی (علیه السلام) را _ که باب مدینه علم پیامبر است _ بستند، و در خانه دشمنان او را گشودند، و از دو فرزند او دست برداشته، آنان را یاری ننمودند و از آن دو امام (علیهما السلام) کسب علم و حدیث نکردند.

پس مردم در زمان حیات آن دو بزرگوار کاری به ایشان نداشتند، و با دشمنان ایشان بودند، و از علوم آنان نیز استفاده نکردند، و احادیث پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از دو فرزندش نگرفتنند. از این رو اهل سنّت تا امروز از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دور گشته و از دشمنان آنها دین خود را گرفته اند.

این است طریقه امّت با ثقل پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و عترت طاهر او و با آن همه سفارش و تاکیدی که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حقّ آنان فرمود، مردم عترت را از قرآن جدا کردند، هم چنانکه در زمان حیات پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با آن سرور مخالفت کردند، و قلم و دوات را که می خواست، نیاوردند و گفتند: «حسبنا کتاب الله».

نتیجه سخن این که امّت بر خلاف وصیّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتار کردند و علوم را از ائمه (علیهم السلام) نگرفتند و نه تنها بر آنان تقدّم جستند، بلکه دشمنان آنان را پیشوای خود قرار دادند، اوامر آنان را اطاعت کردند و کتب صحاح و حدیث خود را از احادیث دشمنان آنها پر کردند.

  علاوه بر این ها برای تقرّب جستن به دشمنان، حسین بن علی (علیهما السلام) را آنگونه کشتند، و شیعیان از ترس دشمنان، نمی توانستند با امام حسین (علیه السلام) رفت و آمد کنند، و دین خدا را از او یاد بگیرند.

این است سرّ آن که احادیث آن مظلوم کم است، و از علوم او مردم بهره مند نشدند

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *