چهارشنبه / ۲۵ مهر / ۱۴۰۳ Wednesday / 16 October / 2024
×

در موارد متعدد و اتفاقات مخلتف، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله هم به صورت صریح و مستقیم و هم به صورت غیر مستقیم بر جانشینی امیرالمومنین بعد از خود تاکید کرده اند. در ادامه، به چند مورد از مواردی که مستقیما ایشان را به عنوان جانشین بعد از خود اعلام کرده اند اشاره […]

بررسی مختصری از موارد اعلام علنی خلافت بلافصل حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام توسط رسول اکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم
  • کد نوشته: 6071
  • 42 بازدید
  • بدون دیدگاه
  • در موارد متعدد و اتفاقات مخلتف، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله هم به صورت صریح و مستقیم و هم به صورت غیر مستقیم بر جانشینی امیرالمومنین بعد از خود تاکید کرده اند.

    در ادامه، به چند مورد از مواردی که مستقیما ایشان را به عنوان جانشین بعد از خود اعلام کرده اند اشاره می کنیم:

    1. حدیث غدیر

    مفهوم و محتوای خطبه غدیر در تمام تاریخ های اسلامی از همان زمان تا به الان یک خبر و یک مطلب را می رسانند. پیام مشترک همه آنها صراحت در اعلام داشتن جانشینی امیرالمومنین صلوات الله علیه بعد از رسول اکرم صلوات الله علیه و آله می باشد. عبارت «مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلِی مَولاهُ  (هرکه من مولای او هستم، این علی مولای اوست.)» در همه این نقل‌ها مشترک است که این قسمت از خطبه غدیر به حدیث غدیر هم معروف است.

    علامه طباطبایی براین باورند که این حدیث، متواتر[1] است و از تعداد زیادی از اصحاب نقل شده است و بسیاری از علمای شیعه و سنی به تواتر آن اعتراف کرده‌اند.[2]

    در تایید این مطلب، علامه امینی در کتاب الغدیر خود، این حدیث را احمد بن حنبل از ۴۰ طریق (سلسله سند)، ابن جریر طبری از ۷۲ طریق، جزری مقری از ۸۰ طریق، ابن عقده از ۱۰۵ طریق، ابوسعید سجستانی از ۱۲۰ طریق، ابوبکر جعابی از ۱۲۵ طریق و حافظ ابوالعلاء العطار همدانی نیز از ۲۵۰ طریق نقل می کند.[3]

    اهمیت حدیث

    امام علی(ع) در موقعیت های بسیاری به این حدیث استدلال نموده اند تا حقانیت و اولویت خویش را در خلافت و امامت بعد از پیامبر اکرم نشان دهند. از جمله:

    1. احتجاج (جر و بحث و مجادله) با طلحه در جنگ جمل[4]
    2. احتجاج در حیاط مسجد کوفه[5]
    3. احتجاج در جنگ صفین[6]
    4. به همراه چند بیت شعر که در نامه‌ای به معاویه نوشتند[7]

    حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نیز در برابر مخالفان خلافت حضرت علی(ع)، به این حدیث استدلال نموده اند.[8]

    • حدیث یوم الدار

    حدیث یومُ الدّار (روز جمع شدن در خانه) که به حدیث یومُ الإنذار (روز هشدار دادن) و حَدیث بیعة العَشیرة[9] (بیعت خویشاندان) نیز مشهور است، روایتی از پیامبر اکرم(ص) است که در آن، از خویشاوندان خود به مهمانی دعوت می کنند بعد از صرف غذا، از آنها می خواهد که دعوت او را بپذیرند و اسلام بیاورند و علاوه بر آن، جانشینی علی بن ابی طالب(ع) را به صورت واضح و آشکار اعلام می نمایند.

    شرح ماجرا

    با نازل شدن آیة انذار (آیة 214 شعراء) در سال سوم بعثت (سومین سال ماموریت پیامبر اکرم)، پیامبر(ص) به حضرت علی(ع) دستور دادند غذایی فراهم کند و فرزندان عبدالمطلب را به میهمانی دعوت کند تا در این جلسه، فرمان الهی را اجرا و آنان را به اسلام دعوت کند. حدود ۴۰ نفر از جمله ابوطالب، حمزه (علیهما السلام) و ابولهب به میهمانی آمدند. گفته‌اند که غذا کم بود و برای آن جمعیت کافی نبود اما همگی خوردند و سیر شدند و چیزی از آن کم نشد. به همین خاطر، ابولهب گفت: «محمد جادو کرده است.» سخنان ابولهب، مجلس را از طرح دعوت پیامبر(ص) خارج کرد و پیامبر(ص) از بیان فرمان الهی منصرف شدند و جلسه، بدون نتیجه پایان یافت.

    با دستور پیامبر(ص)، بار دیگر امام علی(ع) مأموریت یافت که دوباره غذا تهیه و از خویشاوندان پیامبر(ص) دعوت کند. بار دوم و یا سوم (از مهمانی و دعوت) پیامبر(ص) پس از صرف غذا فرمودند:

    «یا بَنِی عَبْدِالْمُطَّلِبِ إِنِّی وَاللهِ مَا أَعْلَمُ شَابّاً فِی الْعَرَبِ جَاءَ قَوْمَهُ بِأَفْضَلَ مِمَّا جِئْتُکُمْ بِهِ إِنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِخَیرِ الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَ قَدْ أَمَرَنِی اللهُ تَعَالَی أَنْ أَدْعُوَکُمْ اِلَیهِ فَأَیُّکُمْ یؤَازِرُنِی عَلَی هَذا الْأَمْرِ عَلَی أَنْ یکُونَ أَخِی وَ خَلِیفَتِی فِیکُم؟  (ای فرزندان عبدالمطلب! به خدا قسم در میان عرب، جوانی را سراغ ندارم که چیزی بهتر از آنچه من برای شما آورده‌ام، برای قومش آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده‌ام. خدا به من فرمان داده است تا شما را به‌سوی او فراخوانم، اکنون کدام‌یک از شما مرا یاری می‌کند تا برادر من و جانشین من در میان شما باشد؟»)

    کسی پاسخ نداد. امام علی(ع) که از همه کوچک‌تر بودند و به قولی، 13 سال بیشتر نداشتند، فرمودند:

    «ای پیامبر خدا! من تو را یاری می‌کنم». پیامبر(ص) فرمود: «إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی فِیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا [10] (ترجمه: این برادر، وصی و جانشین من در میان شماست. سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید».) جمعیت برخاستند؛ در حالی که می‌خندیدند و به ابوطالب می‌گفتند: «محمد امر کرد که از پسرت اطاعت کنی و به حرف او گوش فرا دهی.»[11]

    اهمیت حدیث

    حدیث یوم الدار، از روایات شیعیان در اثبات خلافت بلافصل امام علی(ع) است و عالمان بسیاری به آن استدلال کرده‌اند.[12]

    در روزگار معاصر، علامه امینی در کتاب الغدیر این حدیث و نقل‌های متفاوت آن را به‌ طور مفصل آورده است.[13]

    • حدیث ولایت

    حدیث ولایت، روایتی از پیامبر(ص) و یکی از دلایل شیعیان برای اثبات امامت علی بن ابی‌طالب(ع) است. این حدیث با عبارت‌های مختلفی در منابع شیعه و سنی نقل شده که عبارت «هُوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدی[14]؛ او [حضرت علی صلوات الله علیه] ولیّ هر مؤمنی پس از من است» از مشهورترین آنهاست.

    شرح ماجرا

    جعفر بن سلیمان از عمران بن حصین نقل کرده است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گروهی را به جنگی فرستاد و فرماندهی آنها را به علی بن ابی‌طالب (صلوات الله علیه) سپرد. غنیمت هایی به دست سپاه اسلام آمد که حضرت علی آنان را تقسیم کردند؛ ایشان در تقسیم غنائم به گونه‌ای عمل کردند که بقیه لشکر آن را دوست نداشتند. چهار نفر از آنان با هم قرار گذاشتند که وقتی پیامبر را دیدند این عمل حضرت علی  را به او گزارش کنند، هنگامی که خدمت پیامبر رسیدند یکی پس از دیگری گفتند: یا رسول الله آیا می‌دانید علی چنین کرد؟ رسول خدا در حالی که خشم بر چهره‌اش نمایان شد، فرمود از علی چه می‌خواهید؟ از علی چه می‌خواهید؟ علی از من و من از علی‌ام و علی بعد از من، ولیّ هر مؤمنی است.[15]

    اهمیت حدیث

    از نظر شیعیان، اصلی ترین مفهوم حدیث ولایت، مسأله امامت و ولایت امام علی(ع) است[16] زیرا کلمه”ولی” به معنای سرپرست، امام، رهبر و خلیفه می باشد.[17]

    آنها برای اثبات ادعای خود می‌گویند: واژه “ولی” در لغت به معنای سرپرست، رهبر، خلیفه، صاحب اختیار و امام است و در سال های آغازین اسلام و پس از آن، این واژه به معنای خلیفه و سرپرست به کار می‌رفته ست. همچنین، آنها بیان می دارند که خلیفه اول[18]، خلیفه دوم[19]، صحابه[20]، تابعین[21] و برخی از علمای اهل‌سنت[22] از کلمه”ولی” در معنای خلیفه و سرپرست استفاده کرده اند.

    • حدیث منزلت

    حدیث منزلت، روایتی است که در آن، رسول خدا(ص) جایگاه و منزلت حضرت علی(ع) را نسبت به خویش، مانند جایگاه هارون نسبت به حضرت موسی معرفی نموده است.[23]

    بر اساس این حدیث، عالمان شیعه معتقدند هر منزلت و منصبی که هارون داشته، برای علی(ع) نیز ثابت است و به این حدیث برای اثبات جانشینی حضرت علی(ع) پس از پیامبر(ص) و برتری موقعیت او بر دیگر اصحاب، استدلال نموده‌اند.[24]

    این روایت از نظر عالمان شیعه، حدیثی متواتر [25] و از نظر عالمان اهل سنت نیز، حدیثی صحیح[26] محسوب می‌شود.[27]

    متن حدیث

    أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّا أنـّه لانَبیّ بَعدی.[28]

    تو نسبت به من به‌منزله هارون نسبت به موسی هستی، جز این‌که بعد از من پیامبری نخواهد بود.

    شرح ماجرا

    حدیث منزلت با الفاظ مختلف و در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است؛[29] مشهورترین آنها در جریان غزوه[30] تبوک،[31] می باشد، به این صورت که:

    وقتی پیامبر(ص) از احتمال حمله سپاه روم به مدینه با خبر شدند، دستور آماده‌باش و تشکیل سپاه را صادر کردند. از سوی دیگر، احتمال آشوب منافقان در مدینه بود؛ به همین علت، ایشان تصمیم گرفتند حضرت علی(ع) را در مدینه بگذارند و خودشان به سوی دشمن حرکت کنند. وقتی منافقان آگاه شدند، شایعه کردند که پیامبر (ص) به حضرت علی (ع) بی توجهی کرده و او را با خود نبرده است. حضرت علی(ع)، این شایعه خود را به پیامبر عرضه داشتند و از این سخن آنها شکایت نمودند. پیامبر هم، مقام و منزلت ایشان را در نزد خود تاکید کرده و فرمودند: «أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ‌ مِنْ مُوسَى إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِيَّ بَعْدِي؛ ای علی آیا خوشنود نیستی که تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی باشی، جز اینکه پیامبری پس از من نیست؟»[32]

    این حدیث در جریاناتی دیگر همچون:

    1. جریان حدیث یوم الدار در سال سوم بعثت[33]
    2. روز پیمان برادری دوم در سال اول هجری[34] در منزل امّ سلمه[35]
    3. هنگام تعیین سرپرست برای دختر حمزه[36]
    4. ماجرای سد ابواب[37]

    نقل شده است.

    اهمیت حدیث

    این حدیث، علاوه بر برتری امام علی(ع)، بر خلافت و عصمت ایشان نیز تاکید دارد؛ زیرا پیامبر(ص)، غیر از مقام نبوت و پیامبری، همه فضائل و ویژگی‌ها و جایگاه های حضرت هارون را (در نزد حضرت موسی) برای حضرت علی (در نزد خود) ثابت دانسته اند.[38]

    بررسی تشبیه حضرت علی (ع) به حضرت هارون (ع) در این حدیث، نکات مهم زیر برداشت می شود:

    1. حضرت هارون نزد حضرت موسی دارای مقام و جایگاه بالایی بود و از اینجا می‌توان به عظمت مقام امام علی(ع) و سزاواری او بر خلافت بعد از رسول اکرم پی برد.[39]
    2. حضرت هارون، وزیر و شریک حضرت موسی در کارش بود، پس حضرت علی (ع) نیز در خلافت و ولایت، شریک پیامبر(ص) بودند.[40]
    3. حضرت هارون برترین فرد قوم حضرت موسی نزد خدا و پیامبرش بود، پس حضرت علی نیز چنین بوده اند.[41]
    4. حضرت هارون برادر حضرت موسی بود[42] و حضرت علی (ع) به دلیل حدیث مؤاخات[43] (برادری) که به تواتر در کتب شیعه و سنّی نقل شده، برادر رسول خدا بود.
    5. حضرت هارون، تنها جانشین حضرت موسی در غیبتش بود، حضرت علی (ع) نیز چنین بود، به ویژه با تاکید پیامبر(ص) که فرمودند: «‌لاینبغی أن أذهب اِلّا و أنت خَلیفَتی‌‌» (شایسته نیست من به جنگ تبوک روَم، مگر اینکه تو جانشین من باشی)[44].
    6. حضرت هارون، عالم‌ترین فرد قوم حضرت موسی بود، حضرت علی (ع) هم به تصریح پیامبر(ص) عالم‌ترین فرد بعد از پیامبر(ص) بودند.[45]
    7. اطاعت از حضرت هارون بر یوشع بن نون [46] و امت موسی واجب بود، پس اطاعت از علی (ع) نیز با فرض جانشینی ابوبکر، عمر، عثمان یا هر فرد دیگری، بر آنها واجب بود.[47]
    8. حضرت هارون، محبوب‌ترین فرد نزد خدا و حضرت موسی بود، حضرت علی (ع) هم این‌گونه بودند.[48]
    9. خداوند متعال، پشت حضرت موسی را ب وسیله برادرش حضرت هارون، نیرومند و محکم ساخت[49] و پشت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را با حضرت علی (صلوات الله علیه).[50]
    10. حضرت هارون، از خطا و فراموشی معصوم بود، و حضرت علی (ع) هم این گونه بودند.[51]

    [1] حدیث متواتر، حدیثی است که به اندازه ای نقل شده، که هیچ کس از مسلمانان، چه شیعه و چه سنی، توانایی انکار آن را ندارد.

    [2] طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۵، ص۱۹۶.

    [3] امینی، الغدیر، ج۱، ص۴۰ و ص 158.

    [4] حاکم نیشابوری، ج۳، ص۴۱۹.

    [5] ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۱۱.

    [6] علامة مجلسی، بحار الانوار، ج۳۳، ص۴۱.

    [7] طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۸۱.

    [8] ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۰۴.

    [9] ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، نشر علامه، ج۲، ص۲۴ و ۱۸۵.

    [10] علامة امینی، الغدیر، ۱۴۱۶ق، ج۳،ص۲۳۸

    طبری، تاریخ الامم والملوک، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۱۹

    [11] طبری، تاریخ الامم والملوک، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۲۰

    سید بن طاووس، الطرائف، ۱۴۰۰ق، ج۱، ص۲۱

    حسکانی، شواهد التنزیل، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۵۴۳.

    [12] شیخ مفید، رسالة فی معنی المولی، ۱۴۱۳ق، ص۳۹ و ۴۰

    شیخ مفید، الفصول المختارة، ۱۴۱۳ق، ص۹۶

    نباطی بیاضی، الصراط المستقیم، ۱۳۸۴ق، ج۱، ص۳۲۵؛ ج۲، ص۲۹

    سید بن طاووس، الطرائف، ۱۴۰۰ق، ج۱، ص۲۱.

    [13] امینی، الغدیر، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۲۷۹-۲۸۰.

    [14] طیالسی، مسند ابی‌داود، دارالمعرفه، ص۱۱۱

    ابن حنبل، مسند، مؤسسة قرطبه، ج۴، ص۴۳۷

    ابویعلی موصلی، مسند ابی‌یعلی،1۴۰۴ق، ص۲۹۳.

    [15] ابن شیبة، المصنف، ۱۴۰۹ق، ج۸، ص۵۰۴، ح۵۸

    طیالسی، مسند ابی‌داود، دارالمعرفة، ص۱۱۱.

    [16] میلانی، تشیید المراجعات، ۱۴۲۷ق، ج۳، ص۱۶۴.

    [17] رحیمی اصفهانی، ولایت و رهبری، ۱۳۷۴ش، ج۳، ص۱۱۹-۱۲۱.

    [18] مسلم، صحیح مسلم، کتاب الجهاد و السیر باب حکم الفی ء: ج۳، ص۱۳۷۸، ح۱۷۵۷

    بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۹۰

    طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۱۱

    ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۲۴۸.

    [19] بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱۰، ص۳۶۳

    طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۶۵، ۲۱۴

    ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۷، ص۷۹.

    [20] ابن بی‌شیبة المصنف، ۱۴۰۹ق، ج۸، ص۵۷۴

    ابن تیمیه، منهاج السنة، ۱۴۰۶ق، ج۷، ص۴۶۱.

    [21] مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۲۲.

    [22] ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۲۴۵.

    [23] پژوهشکده تحقیقات اسلامی، فرهنگ شیعه، ۱۳۸۶ش، ص۲۲۶.

    [24] میرحامدحسین، عبقات الأنوار، ۱۳۶۶ش، ج‏۱۱، ص ۱۸۱ و ۳۶۹.

    [25] میرحامدحسین، عبقات الأنوار، ۱۳۶۶ش، ج‏۱۱، صص۶۲-۶۵

    شرف الدین، المراجعات، ۱۴۲۶ق، ص۲۷۳.

    [26] حدیث صحیح در نزد اهل سنت، به حدیثی گفته می شود که سلسله سند آن به افراد دقیق و قابل اعتماد برسد و خلاف اجماع اهل سنت هم نباشد.

    [27] حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، دارالمعرفة، ج۳، ص۱۳۴؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ۱۳۸۵ق، ج۱۳، ص۲۱۱.

    [28] قمی، تفسیر القمی، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص۱۰۹

    برقی، المحاسن، ۱۳۷۱ق، ج۱، ص۱۵۹

    بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۰۱ق، ج۵، ص۱۲۹

    مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، دار احیاءالتراث العربی، ج۴، ص۱۸۷۰ و ۱۸۷۱.

    [29] شرف الدین، المراجعات، ۱۴۲۶ق، ص۲۷۳.

    [30] به جنگی که خود پیامبر اکرم در آن حضور داشتند، غزوة می گویند.

    [31] فخلعی، ‏مجموعه گفتمانهای مذاهب اسلامی، ۱۳۸۳ش‏، ص، ص۱۱۲.

    [32] شیخ مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق‏، ج۱، ص۱۵۴-۱۵۶

    ابن هشام، السیرة النبویة، دار المعرفة، ج۲، ص۵۱۹-۵۲۰

    بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۰۱ق، ج۵، ص۱۲۹

    مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، دار احیاء التراث العربی، ج۲، ص۱۸۷۰-۱۸۷۱

    ترمذی، سنن ترمذی، چاپ ابراهیم عطوه، ج۵، ص۶۳۸-۶۴۱

    ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۷ـ۸

    هیثمی، مجمع الزوائد، ۱۴۱۴ق، ج۹، ص۱۱۰

    عینی، عمدة القاری، ۱۴۲۱ق، ج۱۶، ص۳۰۱

    سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۳۷۰ش، ص۱۶۸

    سیوطی، الدر المنثور، ۱۴۲۱ق، ج۳، ص۲۳۶ و ۲۹۱

    متقی، کنز العمال، ۱۴۰۹ق، ج۱۳، ص۱۶۳ و ۱۷۱-۱۷۲

    میرحامد حسین، عبقات الانوار، ۱۳۸۳ش، ج۲، دفتر۱، ص۲۹-۵۹

    شرف الدین، المراجعات، ۱۴۲۶ق، ص۱۳۰

    حسینی میلانی، نفحات الازهار، ۱۴۲۲ق، ج۱۸، ص۳۶۳-۴۱۱.

    [33] رجوع شود به صفحه دوم همین مقاله

    [34] هیثمی، مجمع الزوائد، ۱۴۱۴ق، ج۹، ص۱۱۱

    ابن عساکر، هیثمی، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۵۳.

    [35] میرحامدحسین، عبقات الأنوار، ۱۳۶۶ش، ج‏۱۱، ص۹۳۰.

    [36] شرف الدین، المراجعات، ۱۴۲۶ق، ص۲۷۸.

    [37] ابن مغازلی، مناقب، ۱۴۲۴ق، ص۲۵۳.

    [38] میرحامدحسین، عبقات الأنوار، ۱۳۶۶ش، ج‏۱۱، ص۱۸۱ و ۳۶۹

    پژوهشکده تحقیقات اسلامی، فرهنگ شیعه، ۱۳۸۶ش، ص۲۲۷.

    [39] میرحامدحسین، عبقات الأنوار، ۱۳۶۶ش، ج‏۱۱، ص۸۴۸.

    [40] میرحامد حسین، عبقات الانوار، ۱۳۸۳ش، ج۲، دفتر۱، ص۸۶-۸۸.

    [41] همان، ج۲، دفتر ۱، ص۱۰۴-۱۱۰.

    [42] سورة مبارکة طه، آیة 30

    [43] علامة مجلسی، بحار الانوار، ج 38، ص 330 تا 348

    [44] علامة مجلسی، بحار الانوار، ج 38، ص 242

    [45] متقی، کنز العمال، ۱۴۰۹ق، ج۱۱، ص۶۱۴

    میرحامد حسین، عبقات الانوار، ۱۳۸۳ش، ج۲، دفتر ۱، ص۱۱۳-۱۲۹.

    [46] بعد از مرگ حضرت هارون، حضرت موسی، یوشع بن نون را وصی خود قرار دادند.

    [47] میرحامد حسین، عبقات الانوار، ۱۳۸۳ش، ج۲، دفتر ۱، ص۸۸-۹۳.

    [48] شیخ مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق‏، ج۱، ص۱۵۷.

    [49] آیة 35 سورة مبارکة قصص

    [50] میرحامدحسین، عبقات الأنوار، ۱۳۶۶ش، ج‏۱۱، ص۳۸۶.

    [51] میرحامد حسین، عبقات الانوار، ۱۳۸۳ش، ج۲، دفتر ۱، ص۱۰۰-۱۰۴.

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *