یزید (علیه اللعنة) کافر بود، شرابخوار بود، آشکارا گناه میکرد، و بر تخت حکومت اسلام تکیه زد! وقتی، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم معاویه (علیه اللعنة) را دید فرمود:«چگونه روزی از تو بر أمّت من خواهد بود! و چگونه روز شومی از تو، بر فرزندان من خواهد گذشت! تولهای از پشت […]
یزید (علیه اللعنة) کافر بود، شرابخوار بود، آشکارا گناه میکرد، و بر تخت حکومت اسلام تکیه زد!
وقتی، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم معاویه (علیه اللعنة) را دید فرمود:«چگونه روزی از تو بر أمّت من خواهد بود! و چگونه روز شومی از تو، بر فرزندان من خواهد گذشت! تولهای از پشت تو بیرون خواهد شد که آیات خدا را به باد مسخره بگیرد و حرمت مرا که خدای قرار داده حلال شمرد!»
کودکی یزید (علیه اللعنة)، در میان خویشان مادریاش که بنیکلاب بودند، بگذشت، و در میان آنها که از تربیتاسلامی دور بودند، پرورش یافت و بادهنوش و سگباز گردید!
چهرهای گندم گون داشت، و جای آبله بر آن پیدا بود. دارای پیکری فربه و بدنی پر مو. و از نظر روحی، خیانتکار و منافق و دو چهره بود شرم و آزَرم را در وی راه نبود.
سگها را جامه ای بافته، می پوشانید و به هر سگی غلامی بخشیده بود که خدمتش کند.
میمونها را دوست میداشت و نگهداری میکرد، میمونی را نزد خود قرار داده بود و «ابوقیس» نامیده بود. و ته مانده جام شرابش را به وی مینوشانید. گاه وی را سوار بر گورخری می کرد و به مسابقه اسبدوانی اش می فرستاد. روزی ابوقیس، مسابقه را برد، یزید (علیه اللعنة) خوشحال شد و در مدح ابوقیس شعری گفت.
یکبار که ابوقیس را به مسابقه فرستاده بود، باد او را بر زمین زد و ابوقیس مُرد. یزید (علیه اللعنة) افسرده و غمگین شد دستور داد کفنش کردند و به خاکش سپردند. به سوگ نشست و مردم شام را گفت بیایند تسلیتش گویند، در مرگ ابوقیس مرثیهای گفت.
میمون دوستی او به جایی رسیده بود که «دوستِ میمون» لقب گرفت.
پیوسته مَست بود، اشعاری بسیاری در وصف باده گفته و شبها را با یاران به شرابخواری و ساز و آواز میگذرانید. کارش به جایی رسید که پدرش معاویه (علیه اللعنة) وی را پند دارد و نصیحت کرد، گفت:«فرزندم! چرا این کارها را پنهانی انجام نمیدهی؟! تا آبرویت نرود و از مقامی که داری کاسته نگردد.»
یزید (علیه اللعنة)، کینهای از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در دل شد. و آرزومند خونخواهی بود! وقتی پدرش تصمیم گرفت که وی را ولیعهد خود کند، و خلیفه مسلمان قرارش دهد، نخست، زبان شاعران را خرید. آنان در شعر خود به ستایش یزید (علیه اللعنة) و مدح وی پرداختند. سپس سران قوم و بزرگان کشور را با جوایز سنگین و پول های گزاف رام کرد. والیان را دستور داد که از هر ولایتی گروهی را به شام بفرستند و تقاضا کنند که یزید (علیه اللعنة) ولیعهد گردد! آنگاه به ترور و کشتار شخصیتهای کشور پرداخت.
امام حسن مجتبی علیه السلام را به وسیله زهر شهید کرد! سعد ابی وقاص فاتح عراق را مسموم کرد! عبدالرحمن پسر خالد بن ولید فاتح شام را که بیمار بود به وسیله پزشک یهودی اش مسموم ساخت، چون که نزد مردم شام مقامی شامخ داشت. پسر ابوبکر را مسموم کرد! حُجر بن عَدی و یارانش را بکُشت و بیعت یزید (علیه اللعنة) را به طور آشکار اعلام کرد و از مردم بیعت گرفت. ولی شهر مدینه مخالفت کرد و والی مدینه نتوانست از مردم شهر بیعت بگیرد.
معاویه (علیه اللعنة)، تصمیم گرفت که خود به مدینه آید و برای یزید (علیه اللعنة) بیعت بگیرد. با لشکری گران و پول زیاد به مدینه آمد. ولی از امام حسین سلام الله علیه نتوانست بیعت بگیرد. نه از زرّ نتیجه ای گرفت و نه با زور.
از در نیرنگ و فسون پیش آمد، ولی نتوانست از امام حسین سلام الله علیه بیعت بگیرد. مروان که والی مدینه بود پیشنهاد کرد:«حسین علیه السلام را به شام تبعید کند و نزد خود نگه دارد.» معاویه (علیه اللعنة) نپذیرفت و گفت:«تو میخواهی از حسین علیه السلام آسوده شوی و مرا گرفتار سازی؟!»
معاویه علیه اللعنة، از رفتن امام حسین علیه السلام به شام بیم داشت، اگر امام حسین علیه السلام به شام تبعید میشد، طولی نمی کشید که شام بر معاویه علیه اللعنة میشورید. چون شامیان به حقیقت اسلام پی میبردند و میفهمیدند اسلام چیز دیگری است نه آنچه که معاویه علیه اللعنة میکند. به آنها گفته شده بود که اسلام همین است که معاویه علیه اللعنة می کند. او خلیفه پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است و جانشین او و خویش نزدیک اوست. آنان نمیدانستند که بنیهاشم چه کسانی هستند، بلکه آنان را به بدی می شناختند و بنیامیه را آل رسول صلی الله علیه و آله و سلم میپنداشتند.
یکی از شرایط صلح امام حسن علیه اسلام با معاویه (علیه اللعنة) این بود که معاویه (علیه اللعنة) برای خود جانشینی انتخاب نکند. و پس از مرگ او حکومت و خلافت مسلمان به امام حسن علیه السلام برسد. معاویه علیه اللعنة که شرایط صلح را یکی پس از دیگری نقض کرد، به منظور سر باز زدن از این شرط، با دسیسه از طریق جَعدة – دختر اشعث بن قیس، همسر امام حسن علیه السلام – توانست آن حضرت را مسموم کند و به شهادت برساند.
هر چند معاویه (علیه اللعنة) در دل آرزوی آن را داشت که خلافت به پسرش یزید (علیه اللعنة) برسد، اما نمی توانست آن را بر زبان آورد تا چه رسد عملی کند.
کسی که وی را در تعیین یزید علیه اللعنة به عنوان ولیعهد ترغیب نمود و اضطراب او را برطرف کرد مُغیرة بن شَعبة حاکم کوفه بود.
بیشتر بدانید: دلایل صلح امام حسن علیه السلام با معاویه لعنة الله علیه چه بود و سرانجام چه شد؟
مدتی پس از نصب مُغیرة بر کوفه، معاویه (علیه اللعنة) تصمیم گرفت عبدالله بن عامر کُریز1 را به جای مُغیرة بگمارد. هنگامی که خبر به مردم کوفه رسید، بسیاری به استقبال عبدالله بن عامر رفتند به گونه ای که مُغیرة سراغ هر کس را می گرفت، می گفتند به استقبال عبدالله رفته است.
آنگاه مُغیرة از کوفه خارج شد و به سوی معاویه (علیه اللعنة) رفت. معاویه (علیه اللعنة) گفت:«چرا کار را رها کردی و شهر کوفه و مردم عراق را به حال خود گذاشتی با این که آنها در فتنهگری پیشتاز همه هستند.»
مُغیرة پاسخ داد:«سن من بالا رفته و نیرویم ضعیف شده است. آنچه از دنیا میخواستم نیز به دست آوردم، ولی به خدا سوگند بر هیچ چیز دنیا افسوس نمیخورم مگر بر یک چیز که فکر می کنم بتوانم با آن، حق تو را اداء کنم؛ نمیخواهم مرگ من در رِسَد و خدا مرا به انجام آن کمک کند.»
معاویه (علیه اللعنة):«پرسید، آن چیست؟»
مُغیرة گفت:«من سران کوفه را به بیعت با یزید (علیه اللعنة) به عنوان ولیعهدِ امیرالمؤمنین دعوت کردم و آنها هم پیشنهاد مرا پذیرفتند و کوفیان را برای این امر آماده و پیشتاز دیدم، ولی نخواستم بدون نظر تو کاری انجام داده باشم. بنابرین آمدم تا در حضور تو در این مورد سخن بگویم و از مقام خود استعفاء دهم.»
معاویه (علیه اللعنة) گفت:«سبحان الله، یزید (علیه اللعنة) برادر زاده توست و کسی چون تو هر وقت کاری را شروع کند تا آن را استحکام نبخشد، رها نمی کند. اینک تو را به خدا سوگند میدهم که باز گردی و این کار را به نتیجه برسانی.»
مُغیرة از نزد معاویه (علیه اللعنة) بیرون آمد و به همراه خود گفت:«مرا به کوفه بازگردان که به خدا پای معاویه (علیه اللعنة) را در رکابی گذاشتم که جز با خونریزی نتواند آن را بیرون آورد.2
بناء به قولی دیگر، معاویه (علیه اللعنة) می خواست سعید بن عاص3 را به جای مُغیره منصوب کند. مُغیرة پس از اطلاع به شام نزد یزید (علیه اللعنة) رفت و به او گفت:«سران صحابه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم رؤسای قریش همه درگذشتند و فرزندان آنها را جای ایشان را گرفتند، معاویه (علیه اللعنة) نیز روزی خواهد مُرد، چرا تو جانشین او نگردی، تو از فرزندان دیگران چه کم داری، تو از همه برتری. چرا پدرت برای تو از مردم بیعت نمیگیرد؟»
یزید (علیه اللعنة) اگر آرزوی این امر را هم داشت، تحقق آن را ممکن نمیدانست از این رو به مُغیرة گفت:«آیا تصور می کنی چنین کاری صورت بگیرد؟» مُغیرة گفت:«آری.»
یزید (علیه اللعنة) ماجرا را به معاویه (علیه اللعنة) گفت. معاویه (علیه اللعنة) نیز مُغیرة را طلب و به او گفت:«تحقق این امر از چه کسی بر می آید؟» مُغیرة پاسخ داد:«بیعت کوفه را و بیعت بصرة را زیاد بن ابیه بر عهده می گیریم.» وقتی این دو شهر بیعت کردند دیگر کسی مخالفت نخواهد کرد. معاویه (علیه اللعنة) هم او را به مقام خود باز گردانید.
مُغیرة پس از بازگشت به کوفه عدة ای از کوفیانِ دوستدار بنیأُمیة را خواست و مال بسیاری به آنان داد و به سرکردگی فرزند خود نزد معاویه (علیه اللعنة) فرستاد تا از او درخواست کنند یزید (علیه اللعنة) را به جانشینی خود تعیین کند. پس از این که آنها بر معاویه (علیه اللعنة) وارد شدند، معاویه (علیه اللعنة) گفت:«در این کار عجله نکنید.» سپس از پسر مُغیرة پرسید:«پدرت دینِ این مردم را به چند خریده است؟» پاسخ داد:«هر نفر را به سی هزار درهم.» معاویه (علیه اللعنة) گفت:«ارزان خریده است.»4 حسن بصری معتقد بود دو تن امور مسلمان را تباه کردند، یکی عمرو بن عاص در روزی که معاویه (علیه اللعنة) را به بالا بردن قرآن راهنمایی کرد و باعث پدید آمدن خوارج شد، و دیگری مُغیرة بن شَعبة که ولایتعهدی یزید (علیه اللعنة) و بیعت برای او را عنوان نمود.5
گرچه بین این دو روایت اختلاف است، ولی مسلَّم است که مُغیرة بن شعبة عامل و طراح تعیین یزید (علیه اللعنة) به ولیعهدی است و سران نیز اولین کسانی هستند که حتی قبل از مردم شام، یزید (علیه اللعنة) را به جانشینی معاویه (علیه اللعنة) بر مَسند خلافت اسلامی پیشنهاد نموده و با او بیعت کردند.
ذکر این نکته ضروری است که معاویه (علیه اللعنة) هرچند آرزوی تعیین یزید (علیه اللعنة) را به عنوان ولیعهدِ خود داشت، ولی از عکس العمل مردم به ویژه کوفیان میترسید؛ اما وقتی با اطمینان دادن مُغیرة نسبت به بیعت دادن کوفیان روبرو شد، و یا بنا به قولی که ذکر شد، عده از آنها نیز برای محکمکاری نزد معاویه (علیه اللعنة) و نگرانی او از باب کوفه برطرف گردید. با آسودگی خاطر به زیاد بن أبیه حاکم خود در بصرة نوشت:«مُغیرة مردم کوفه را برای بیعت با ولیعهد بعد از من فراخوانده است و او به برادر زاده ات (یزید (علیه اللعنة)) از تو سزاوارتر نیست. پس هر وقت این نامه به تو رسید کسانی که نزد تو هستند، شبیه به آنچه که مُغیرة کرده است دعوت کن و برای یزید (علیه اللعنة) از آنها بیعت بگیر.»
زیاد پس از دریافت نامه، فرد مورد اطمینانی را نزد معاویه (علیه اللعنة) فرستاد و به او گفت:«از قول من به معاویه (علیه اللعنة) بگو مردم چه خواهند گفت موقعی که آنها را برای بیعت یزید (علیه اللعنة) دعوت کنیم، در حالی که او با سگ ها و میمونها بازی می کند و لباسهای رنگارنگ میپوشد و همیشه شراب مینوشد و شبها را با ساز و آواز میگذراند. با وجودی که هنوز حسین بن علی علیهما السلام و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عُمَر در میان مردم هستند؟ بهتر است به او دستور دهی یک یا دو سال به أخلاق آنها درآید. در این صورت شاید بتوانیم امر را بر مردم مَشتبَه سازیم و بیعت بگیریم.»
معاویه (علیه اللعنة) پس از شنیدن پیام زیاد گفت:«وای بر پسر عبید! شنیدم که آوازخوانی برای او خوانده است که امیر بعد از من اوست. به خدا قسم او را به مادرش سُمیة و پدرش عبید باز می گردانم.»6
پس از مرگ زیاد بن أبیه، معاویه (علیه اللعنة) در فرمانی که بر مردم خوانده شد آورده بود که پس از مرگ وی (معاویه (علیه اللعنة)) یزید (علیه اللعنة) جانشین اوست.
بدین ترتیب یزید (علیه اللعنة) ولیعهد شد و از همه مردم به جز 5 نفر برای او بیعت گرفتند و همه نیز با یزید (علیه اللعنة) بیعت کردند، غیر از همان 5 نفر یعنی امام حسین بن علی علیهما السلام، عبدالله بن عُمَر، عبدالله بن زُبیر، عبدالرحمن بن ابیبکر و عبدالله بن عباس.7
یزید (علیه اللعنة) خیانتهایی کرده که در تاریخ اسلام بیسابقه بود و جنایتهایی از او سر زد که همانندش را کسی ندیده بود. پولی گرفت و قوای اسلام را از فتح کشور یونان و جزیره قبرس بازگردانید! از یکایک مردم مدینه، پس از کشتار فراوان التزام گرفت که برده و غلام او هستند و بر گردن ها و کف دستهای آنها مُهر بردگی زد و کسی که این التزام را نمی داد، کشته میشد.
یزید (علیه اللعنة)، خانه خدا را هَتک کرد و به سوی کعبه منجنیق بست و پردههای کعبه را آتش زده و کعبه را ویران کرد! سه روز جان و مال و ناموس مردم مدینه را مباح کرد، لشکرش بیش از دوازده هزار مرد را کشتند و بیش از سه هزار دوشیره إزالة بکارت کردند! با آنکه زنان و دختران از شهر گریخته بودند و فرار کرده بودند. کسانی که به روضه شریف و به قبر آن حضرت پناه برده بودند، کشتند و مسجد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را اسطبل چهارپایان خودشان قرار دادند!
دیدگاهتان را بنویسید