مشخصات نام و نسب حاصل ازدواج مبارک نهمین امام شیعیان “امام جواد علیه السلام” با بانوی بزرگواری به نام “سمانه مغربیه”[1] (یا سوسن[2])، فرزند با برکتی به نام “علی بن محمد” مشهور به امام هادی و “علی النقی” بود که رهبری و امامت مردم بعد از امام جواد(علیه السلام) به عهده ایشان بود. لقب ها […]
مشخصات
نام و نسب
حاصل ازدواج مبارک نهمین امام شیعیان “امام جواد علیه السلام” با بانوی بزرگواری به نام “سمانه مغربیه”[1] (یا سوسن[2])، فرزند با برکتی به نام “علی بن محمد” مشهور به امام هادی و “علی النقی” بود که رهبری و امامت مردم بعد از امام جواد(علیه السلام) به عهده ایشان بود.
لقب ها و کنیه ایشان
دهمین امام شیعیان دوازده امامی، فردی است که با لقب هایی همچون[3]: النجیب[4]، النَّقِی[5]، المُتَوَکِّل[6]، الناصح[7]، الطَیِّب[8]، العالم، الفقیه[9]، المُوتَمَن[10]، شناخته می شود اما مشهور ترین لقب ایشان، “هادی” است چون در زمان خودشان، بهترین هدایت کننده مردم به سوی خیر بودند.[11]
کنیه ایشان را فقط “ابوالحسن” گفته اند[12] اما به این خاطر که با “ابوالحسن اول”[13] و “ابوالحسن دوم[14]” اشتباه نشوند، ایشان را “ابوالحسن ثالث” نامید اند.[15]
یکی از القاب دیگری که برای امام هادی و فرزند بزرگوارشان، گفته اند “عسکری” است؛ به این دلیل که این دو امام بزرگوار در منطقه ای به نام “عسکر”[16] در “سامراء”[17] ساکن بودند.[18]
زمان و مکان تولد
طبق نقل کتاب های حدیثی شیعه، امام هادی(علیه السلام) در منطقه ای نزدیک به مدینه به نام “صَریا” چشم به جهان گشودند[19]؛ اما در مورد زمان تولد ایشان، زمان های زیر را گفته اند:
کوتاه بودن عمر این امام بزرگوار، تحت نظر حکومت بودن و شیعه نبودن تاریخ نویسانی که در دوران ایشان زندگی می کردند، باعث شده که از زندگانی پربرکت ایشان، آن طوری که از امامان دیگر نقل شده، اطلاعات زیادی در تاریخ ثبت نشود.[23]
فرزندان
تعداد فرزندان امام هادی(علیه السلام) را متفاوت نقل کرده اند؛ عده ای از نقل ها، برای ایشان، چهار پسر و یک دختر و عده ای دیگر، پنج پسر و دو دختر هم ذکر کرده اند که به اسامی آنها به شرح زیر است:
امامت
دلایل امامت
در روایات شیعه، احادیث مربوط به امامت ایشان به طور صریح آمده است؛ به عنوان نمونه به روایت زیر دقت کنید:
{اسماعیل مهران نقل کرده: وقتی حضرت جواد(علیه السّلام) اولین بار از مدینه به بغداد رفتند، هنگام خروج به ایشان عرض کردم: جانم به فدایت! من از این راه برایتان میترسم. آن امر [امامت] پس از شما به چه کسی میرسد؟ آن حضرت با صورتی خندان به سوی من رو کرده، فرمودند: چنان که فکر میکنی آن غیبت امسال نیست؛ و چون بار دوم (از مدینه به بغداد) به سوی معتصم برده شدند، به نزدشان رفته، عرض کردم: جانم به فدایت! شما میروی، پس آن امر [امامت] پس از شما به چه کسی میرسد؟ حضرت گریستند چنان که ریش مبارکشان از گریه خیس شد، سپس به من رو کرده، فرمودند: در این موقع است که باید بر من (از مکر و دشمنی معتصم) ترسید، آن امر پس از من به پسرم علی میرسد.}[31]
برخی از بزرگان شیعه، یکی از دلایل محکم بر امامت ایشان را، اجماع[32] شیعیان و عدم ادعای امامت از سوی کسی دیگر می دانند.[33]
دوران امامت
پس از شهادت امام جواد(علیه السلام) در سن 25 سالگی[34]، امام هادی(علیه السلام) در سن 8 سالگی، عهده دار رهبری مردم شدند.[35]
با اینکه ایشان در سنین کودکی به امامت رسیدند، اما سن کم آن حضرت باعث شک و تردید شیعیان در امامت ایشان نشد، زیرا امامت پدر بزرگوار ایشان نیز در سن کودکی اتفاق افتاد؛[36] به همین دلیل، اکثریت شیعیان پس از شهادت امام جواد(علیه السلام) به امامت هادی(علیه السلام) معتقد شدند[37]، عده کمی هم که به امامت موسی مبرقع(برادرامام هادی علیه السلام) اعتقاد پیدا کرده بودند، بعد از مدتی از اعتقاد نادرست خود برگشته و از پیروان امام هادی(علیه السلام) شدند.[38] بعضی از تاریخ نویسان معتقدند، خود موسی مبرقع، از پیروان خود بیزاری جست به همین دلیل، آنها همانند دیگر شیعیان، به امامت هادی(علیه السلام) معقتد شدند.[39]
خلفای عباسی هم عصر با آن حضرت
33 سال، مدت امامت آن حضرت، از سال 220 تا 254هجری قمری، با روی کار آمدن چندین خلیفه عباسی هم زمان بوده است؛ شیخ طبرسی[40] بر این باور بوده که ابتدای امامت ایشان را با حکومت “مُعتَصِم[41]” و پایان آن با خلافت “مُعتَزّ[42]” همراه بوده اما ابن شهرآشوب، پایان امامت آن حضرت را در دوران خلافت “معتمد عباسی[43]” ذکر کرده است.[44]
مدت امامت ایشان، همراه با 6 خلیفه از عباسیان بوده است[45]:
چگونگی برخورد خلفا با آن حضرت
دوران حکومت معتصم
آن طور که در تاریخ ثبت شده، معتصم عباسی، در دوران امامت امام هادی(علیه السلام) نسبت به زمان امام جواد(علیه السلام) سختگیری کمتر و ارتباطات بهتری با علویان داشته، که البته این تغییر، به خاطر بهتر شدن وضعیت اقتصادی کشور و کاهش یافتن قیام های علویان بر ضد حکومت بوده است.[47]
دوران حکومت متوکل
به گزارش تاریخ نویسان، در همان سالی که امام جواد(علیه السلام) به همراه ام الفضل[48]، حج انجام دادند[49]، امام هادی(علیه السلام) که کودک بودند، همراه آنان بوده و با ایشان به مدینه آمدند و تا دوران حکومت متوکل در مدینه بودند.[50]
طبق برخی از نقل ها در سال 233قمری[51]، و طبق برخی دیگر در سال 243قمری[52] متوکل عباسی، امام هادی(علیه السلام) را به سامرا فرا خواند و ایشان را در منطقه ای به نام عسکر، سکونت داد؛ آن حضرت تا آخر عمر مبارک خود در آنجا بوده و در همانجا به شهادت رسیدند.[53]
تاریخ نویسان گفته اند: متوکل، امام هادی(علیه السلام) را از مدینه به سامرا تبعید کرد به این دلیل که ماموران او، از امام هادی(علیه السلام) بدگویی کرده و گفتند که ایشان در حال جمع آوری نیرو و لشکر است تا بر ضد شما قیام کند؛ در بعضی از کتاب ها، گفته اند که این جاسوسی، از طرف عبدالله بن محمد، فرماندار و امام جماعت مدینه بوده[54] و در برخی دیگر نیز، نام بریحه عباسی، امام جماعت مکه و مدینه را نوشته اند.[55]
امام هادی(علیه السلام) با نوشتن نامه ای به متوکل، بدگویی هایی که به خودشان نسبت داده شده بود را رد کردند[56] اما متوکل، در پی نامه ای، از امام درخواست کردند که به همراه “یحیی بن هرثمه” به سامرا بیایند.[57]
تاریخ اهل سنت نقل می کند: پس از اینکه مردم مدینه متوجه سفر امام به سامرا و کوچ کردن از مدینه شدند، بسیار ناراحت شدند؛ “ابن هرثمه” که مامور انتقال امام از مدینه به سامرا بود می گوید: وقتی وارد مدینه شدم، مردمِ آن، چنان ضجه و ناله می زدند که مانند آن را تا به حال کسی نشنیده بود ! [58]
امام هادی(علیه السلام) پس از ورود به عراق، وارد شهر کاظمین شدند و استقبال مردم باعث شد که آن حضرت شبی را در خانه “خزیمه بن حازم” بمانند و از آنجا به سمت سامرا حرکت کنند. [59]
متوکل، با اینکه به خود را ارادتمند به امام نشان می داد اما تا می توانست کارهایی که می کرد که آن حضرت را نزد مردم کوچک کند و احترام ایشان را از بین ببرد[60]؛ به همین دلیل هم، هنگامی که امام وارد سامرا شدند، دستور داد یک روز کامل، ایشان را در محلی به نام “خانُ الصَّعالیک” که محل جمع شدن گدایان و فقیران بوده، نگه دارند و روز بعد، ایشان را به محل سکونتشان در سامرا انتقال بدهند که قطعا این کار متوکل هدفی جز تحقیر و اهانت به امام هادی(علیه السلام) نبوده است.[61]
از دیگر نمونه های سختگیری و آزار و اذیت متوکل نسبت به امام می توان به موارد زیر اشاره کرد[62]:
برخی از تاریخ نویسان معتقدند که رفتارهای بد متوکل با امام هادی(علیه السلام) می تواند به خاطر یکی از دو دلیل زیر باشد:
پس از متوکل، پسرش منتصر، روی کار آمد که خوشبختانه در دوران حکومت او، فشار ها و سختگیری ها بر خاندان علوی مخصوصا امام هادی(علیه السلام) به حداقل رسید.[65]
ارتباط با شیعیان
امام هادی(علیه السلام) همانند پدران بزرگوار خود که در فضای خفقان و سختگیری شدید حکومت عباسی قرار داشتند، رابطه خود با شیعیان را حفظ کرده و همچنان به وظیفه رهبری و هدایت مشغول بودند؛ این ارتباط نیز، مانند زمان امام جواد(علیه السلام) از طریق سازمان وکالت و نوشتن نامه ها برقرار بود و شیعیان عراق و یمن و مصر و دیگر شهرها از همین راه به پاسخ مشکلات و مسائل شرعی خود می رسیدند.[66]
مهم ترین مرکز اجتماع شیعیان ایران، شهر مقدس قم بود[67] و نمایندگان امام هادی(علیه السلام) مانند “محمد بن داوود” و “محمد طلحی از همین شهر بودند که مسئولیت رساندن وجوهات شرعی همچون خمس و زکات، هدیه ها و سوالات مردم به آن حضرت را داشتند.[68]
آن طور که برخی از پژوهشگران بیان می کنند، وکلای هر امامی، از جایگاه ویژه ای در بین مردم برخوردار بودند به گونه ای علاوه بر دریافت وجوهات شرعی و فرستادن به ایشان، وظیفه پاسخ به سوالات شرعی و حل مشکلات عقیدتی را هم داشته اند، تا جایی که سخن آنها در ثابت کردن امامت امام بعدی اهمیت قابل توجهی داشته است.[69]
از دیگر وکلای آن حضرت می توان به “علی بن جعفر همانی”، “ابوعلی بن راشد” و “حسن بن عبد ربه” اشاره کرد.[70]
برخورد امام در مقابل انحرافات
غالیانی که در زمان امام هادی(علیه السلام) زندگی می کردند، علاوه بر اینکه خود را از یاران آن حضرت می خواندند، سخنان و مطالبی را به ایشان نسبت می دادند که قابل پذیرش برای شیعیان نبود و از آنجایی که آنها اعتقادات خود را به امام نسبت می دادند، شیعیان و نمایندگان آن حضرت نمی توانستند با آنها به مقابله بپردازند. احمد بن محمد بن عیسی اشعری(از برجسته ترین علما و شاگردان امام جواد و امام هادی علیهما السلام) در نامه ای به امام هادی(علیه السلام) از حرف ها و سخنان غالیان شکایت نمود؛ در این نامه، احمد بن محمد بیان کرد که آنان، دو نفر به نام های “علی بن حسکة” و “قاسم یقطینی” را جزء پیروان شما می دانند و درباره آنها، مطالبی را نسبت می دهند که خلاف اعتقادات ما است، مثلا:
امام هادی(علیه السلام) در پاسخ به نامه ایشان فرمودند: این مطالب از آموزه های دینی ما نیست، از آنها بپرهیز.[73]
در اینجا به چند مورد از افراد مهم این فرقه اشاره می کنیم:
او فردی از اهل قم بود که امام هادی(علیه السلام) را خدا می دانست و خود را نیز پیامبری از سوی ایشان معرفی می کرد، همچنین خود را مومن کاملی می دانست که به درجه ای رسیده است که دیگر عبادت از او برداشته شده است و اعمالی همچون خواندن نماز و گرفتن روزه و انجام حج بر او لازم نیست.
امام هادی(علیه السلام) در جواب نامه “سهل بن زیاد آدمی” (که از عقاید باطل “علی بن حسکة” خبر داده بود و نظر امام را در مورد او می خواست) فرمودند: علی بن حسکه دروغ می گوید، لعنت خدا بر او باد، برای تو همین کافی است (در اینکه نظر من را در مورد او بدانی) که من او را جزء دوستان خود نمیدانم! [74]
بیشتر علمای علم رجال[75] او را غلو کننده دانسته و اعتقادات خود را باطل می دانند.[76]
او که همانند دیگر افراد سرشناس این فرقه، خود را از اصحاب امام هادی(علیه السلام) می خواند[77]، کتابی را با عنوان “القرائات” نوشت و روایاتی ساختگی “تحریف قرآن[78]” را در آن گرد آورد.[79]
امام هادی(علیه السلام) به عنوان رد بر این اعتقاد باطل (تحریف قرآن)، در نامه ای که به اهل اهواز (در پاسخ به سوال در مورد جبر و تفویض) نوشتند، چنین بیان کردند که: قرآن، حقیقتی است که هیچ شکی در آن نیست … اگر قرآن به راست بودن مطلبی شهادت بدهد ناچارا، امت باید آن را بپذیرند …[80] (پس هیچ تحریفی در آن راه نیافته است).
او نیز یکی از کسانی بود که عقاید باطلی داشت، به عنوان مثال، او معتقد بود که خوردن و آشامیدن، سزاوار امام نیست، چرا که نقص برای امام محسوب می شود؛ امام هادی(علیه السلام) در پاسخ به او فرمودند: رفتار پیامبران برای ما الگو است، آنها می خوردند و می آشامیدند و در بازار ها راه می رفتند، و این رفتار ها از خاصیت جسم است جز خداوند که خالق آنهاست …[81]
از دیگر غالیانی که امام هادی(علیه السلام) آنها را لعن نموده است، می توان به افراد زیر اشاره کرد:[82]
در کنار این موارد، گاهی افرادی متهم به غلو می شدند و شیعیان از آنها بیزاری می جستند، در حالی که آنها مورد تایید امام بودند؛ به عنوان نمونه: اهل قم، “محمد بن اورمه” را به اتهام اینکه از گروه غالیان است، از شهر قم بیرون کردند، اما امام هادی(علیه السلام) در نامه ای به اهل قم، محمد بن اورمه را از اتهام وارد شده به دور دانستند.[83]
مسأله حدوث یا قدوم قرآن از میانه قرن اول شروع شده و از آغاز قرن دوم به یک مشکل جدی اعتقادی تبدیل شد؛ گروهی از اهل سنت که “معتزله[84]” نامیده می شدند به مسئله حادث بودن[85] (حدوث) قرآن کریم معتقد شدند، یعنی آنها معتقد بودند که قرآن کریم از ابتدای آفرینش وجود نداشته، بلکه در زمان اسلام از آفریده شده و موجودی جدید است؛[86] در مقابل این نظریه، گروهی دیگر از اهل سنت بودند که به “أشاعره[87]” معروف بودند، آنان بر این باور بودند که قرآن کریم، مخلوق نبوده و یک پدیده جدید نیست، بلکه از قدیم وجود داشته است.[88]
این مسئله در زمان امام هادی(علیه السلام) نیز همچنان وجود داشته است. ایشان در نامه ای به یکی از شیعیان بغداد، او را از ورود به این بحث منع فرمودند و وارد شدن به این مسئله را باعث نابودی دانسته اند؛ همچنین، آن حضرت بر اینکه قرآن کلام خدا است تاکید فرمودند و گفتگو درباره اینکه قرآن مخلوق است یا غیر مخلوق، بدعتی خواندند که هم پرسشگر و هم پاسخگو در گناه این بدعت شریک هستند. [89]
شهادت
چگونگی شهادت
همانطور که ذکر شد، یکی از تفاوت های زندگانی امام هادی(علیه السلام) با دیگر امامان، این است که به علت تحت نظر بودن و کنترل بسیار شدید حکومت عباسی، حتی جزئیات چگونگی شهادت ایشان در تاریخ ثبت نیست[90] و فقط آنچه نقل شده این است که ایشان در زمان حکومت “معتز عباسی” به واسطه سم به شهادت رسیدند.[91]
البته برخی از تاریخ نویسان شیعه بر این باورند که آن حضرت در اواخر خلافت “معتمد عباسی” به واسطه سمی که معتمد به ایشان داده به شهادت رسیدند.[92]
زمان شهادت
دهمین امام شیعیان، پس از مدت 20 سال و 9 ماه سکونت اجباری در سامرا، در سن 41 سالگی به شهادت رسیدند[93]، سال شهادت ایشان را 254قمری گفته اند اما در مورد روز شهادت دو نقل وجود دارد:
مکان شهادت
امام هادی(علیه السلام) در همان خانه ای که در سامرا در آنجا ساکن بودند به خاک سپرده شدند.[97]
در سال 328قمری، اولین گنبد بر مزار پاک امام هادی و امام عسکری (علیهما السلام) که هردو در یکجا مدفون هستند بنا شد و در طول سالیان سال، این حرم مطهر، تعمیر و تکمیل و نوسازی شده است. [98]
[1] مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۲۹۷
[2] نوبختی، فرق الشیعه، دارالاضوا،ص۹۳
[3] ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۵۰۵، مؤسسه انتشارات علامه، قم، ۱۳۷۹ق
طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۲، ص۱۰۹، مؤسسه آلالبیت، قم، چاپ اول، ۱۴۱۷ق
[4] گرامی
[5] برگزیده
[6] توکل کننده به خدا
[7] پند دهنده
[8] پاکیزه
[9] متخصص در احکام شرعی
[10] مورد اعتماد
[11] قرشی، حیاة الامام علی الهادی، ۱۴۲۹ق، ص۲۱
[12]مناقب آل ابیطالب،ج۴،ص۴۰۱
[13] امام کاظم(علیه السلام)
[14] امام رضا(علیه السلام)
[15] کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۹۷، ۳۴۱
[16] منطقه سکونت لشکر و سپاه
[17] یکی از شهر های کنونی عراق
[18] صدوق، عللالشرایع، ۱۳۸۵ق، ج۱، ص۲۴۱
[19] مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۲۹۷
[20] کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۴۹۷
[21] مسعودی، اثباتالوصیه، ۱۴۲۶ق، ص۲۲۸
[22] کافی، همان
[23] محمد حسین رجبی دوانی، علل محدود بودن اطلاعات تاریخی درباره امام هادی(ع)، وبگاه تحلیلی نخبگان
[24] الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۳۱۱-۳۱۲
[25] ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۴۰۲
[26] طبری، دلائل الإمامة، ۱۴۱۳ق، ص۴۱۲
[27] همان
[28] الارشاد،ج۲، ص۳۱۲
[29] ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۴۰۲
[30] طبری، دلائل الإمامة، ۱۴۱۳ق، ص۴۱۲
[31] کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۳۲۳-۳۲۵
[32] اتفاق نظر
[33] عطاردی، مسند الامام الهادی، ۱۴۱۰ق، ص۲۰
[34] مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۲۷۳، ۲۹۵
[35] قمی، منتهى الآمال، ۱۳۷۹ش، ج۳، ص ۱۸۷۸
[36] حسین جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ۱۳۸۵ش، ص۸۱
[37] مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۳۰۰
[38] نوبختی، فرقالشیعه، دارالاضوا، ص۹۱-۹۲
[39] اشعری قمی، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص۹۹
[40] طبرسی، اعلامالوری، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۱۰۹
[41] هشتمین خلیفه عباسی
[42] سیزدهمین خلیفه عباسی
[43] پانزدهمین خلیفه عباسی
[44] ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۴۰۱
[45] اعلامالوری، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۱۰۹و۱۱۰
[46] پیشوایی، سیره پیشوایان، ۱۳۷۴ش، ص۵۹۵
[47] جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ۱۳۷۶ش، ص۸۱
[48] دختر مامون عباسی و همسر امام جواد(علیه السلام)
[49] از تاریخ دقیق ازدواج امام با ام الفضل و سالی که با او حج رفتند، اطلاعاتی در تاریخ ثبت نیست.
[50] مسعودی، اثباتالوصیه، ۱۴۲۶ق، ص۲۲۸
[51] یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، ج۲، ص۴۸۴
[52] الارشاد، ج۲، ص۳۱۰
[53] ابنجوزی، تذکرةالخواص، ۱۴۲۶ق، ج۲، ص۴۹۲
[54] مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۳۰۹
[55] مسعودی، اثباتالوصیه، ۱۴۲۶ق، ص۲۳۳
[56] الارشاد، ج۲، ص۳۰۹
[57] کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۵۰۱
[58] ابنجوزی، تذکرةالخواص، ۱۴۲۶ق، ج۲، ص۴۹۲
[59] مسعودی، اثباتالوصیه، ۱۴۲۶ق، ص۲۳۶-۲۳۷
[60] طبرسی، إعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۱۲۶
[61] مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۳۱۱
[62] مجلسی، بحار الأنوار،۱۴۰۳ ق، ج۵۹، ص۲۰
[63] طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ص۴۳۸.
[64] ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ۱۹۸۷م، ص۴۷۸
[65] جعفریان، حیات فکری -سیاسی امامان شیعه، ۱۳۸۱ش، ص۵۱۱
[66] همان، ص۶۳۱
[67] همان، ص654
[68] عطاردی، مسند الامام الهادی، ۱۴۱۰ق، ص۴۵
[69] حیات فکری سیاسی، ص631
[70] جباری، سازمان وکالت، ۱۳۸۲ش، ج۲، ص۵۱۳ـ۵۱۴، ۵۳۷
[71] غالیان یا غُلات (جمع غالی) به افرادی می گویند که به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و دوازده امام بعد از ایشان، نسبت خدایی یا پیامبری میدهند و در توصیف آنان از مرز حقیقت جلوتر می روند.
[72] آیة45سوره عنکبوت
[73] شیخ طوسی،إختيار معرفة الرجال المعروف بـ رجال الكشي، ج1 ص517
[74] همان، ص 516 تا 519
[75] علمی که به بررسی راویان و نقل کنندگان احادیث می پردازد.
[76] نجاشی، رجالالنجاشی، ۱۳۶۵ش، ص۸۰
[77] عطاردی، مسند الامام الهادی، ۱۴۱۰ق، ص۳۲۳
[78] کم شدن یا زیاد شدن آیات قرآن
[79] جعفریان، اکذوبة تحریف القرآن بین الشیعة و السنة، ۱۴۱۳ق، ص۷۶ـ۷۷
[80] ابن شعبه حرانی، تحف العقول،۱۴۰۴ق، صص۴۵۹-۴۵۸
[81] ابن أبي الفتح الإربلي، کشف الغمة، ج3، ص181
[82] کشی، رجالالکشی، ۱۴۰۹ق، ص ۵۲۰
[83] نجاشی، رجالالنجاشی، ۱۳۶۵ش، ص۳۲۹
[84] عقل گرایان افراطی
[85] مخلوق بودن، جدید بودن
[86] شهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، بیروت، دار المعرفة، ۱۴۰۴، ۲مجلد، جلد۱، ص۴۳-۴۴
[87] حدیث گرایان افراطی
[88] قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، ج۱، ص۵۲۸، به کوشش عبدالکریم عثمان، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م
[89] شیخ صدوق، التوحید، ۱۳۹۸ق، ص۲۲۴
[90] عقیقی بخشایشی، زندگانی پیشوای دهم امام هادی(ع)، قم، انتشارات نسل جوان، ۱۳۵۷ش، ص۴۰ـ۴۵
[91] طبری، دلائل الامامه، ۱۴۱۳ق، ص۴۰۹
[92] ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۴۰۱
[93] مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۳۱۱و۳۱۲
[94] نوبختی، فرقالشیعه، دارالاضوا، ص۹۲
[95] مناقب آل ابیطالب، همان
[96] اربلی، کشفالغمه، ۱۳۸۱ق، ج۲، ص۳۷۵
[97] طوسی، تهذیب الاحکام، ۱۴۱۸ق، ج۶، ص۱۰۴
[98] محلاتی، مآثر الکبرا، ۱۳۸۴ش، ج۱، ص۳۱۸
دیدگاهتان را بنویسید