پنجشنبه / ۴ اردیبهشت / ۱۴۰۴ Thursday / 24 April / 2025
×

مختصری از معرفی پدر و مادر سومین امام شیعیان دوازده امامی، دومین فرزند برترین پدر و مادر هستی، حضرت امیرالمومنین و حضرت فاطمه سلام الله علیهما است که با فاصله کمی (حدود یک سال) بعد از برادر بزرگتر خود به دنیا آمد. نام گذاری نام مبارک آن حضرت “حسین” است که نام گذاری ایشان به […]

سیری در سیره سومین ستاره هدایت حضرت اباعبدالله حسین بن علی علیه السلام
  • کد نوشته: 5673
  • 375 بازدید
  • بدون دیدگاه
  • مختصری از معرفی

    پدر و مادر

    سومین امام شیعیان دوازده امامی، دومین فرزند برترین پدر و مادر هستی، حضرت امیرالمومنین و حضرت فاطمه سلام الله علیهما است که با فاصله کمی (حدود یک سال) بعد از برادر بزرگتر خود به دنیا آمد.

    نام گذاری

    نام مبارک آن حضرت “حسین” است که نام گذاری ایشان به این نام، ماجرایی به شرح زیر دارد:

    نام گذاری امام حسین علیه السلام توسط خداوند تبارک و تعالی

    از حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام نقل شده است که هنگامی که امام حسین علیه السلام متولد شد، پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به أسماء بنت عمیس فرمود:«أسماء فرزند مرا بیاور.» أسماء گفت:«آن حضرت را در جامه سفیدی پیچیده نزد پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بردم، حضرت او را در آغوش گرفتند و در گوش او اذان و در گوش چپ او إقامه گفتند.

    در این هنگام جبرئیل علیه السلام نازل شد و گفت حق تبارک و تعالی به شما سلام می رساند و می فرماید: چون حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام نسبت به تو، مانند هارون علیه السلام است نسبت به موسی علیه السلام، پس او را به اسم کوچک پسر هارون علیه السلام نام گذاری کن، که شَبیر است، و چون لغت تو عربی است، او را حُسین نام کن.

    پس حضرت رسول او را بوسید و گریست، و فرمود: تو را مصیبتی عظیم در پیش است، خداوند قاتل او را لعنت کند. پس فرمود: ای أسماء، این جریان را به فاطمه علیها السلام نگو.»2

    معجزه ولادت امام حسین علیه السلام و جریان فُطرُس مَلَک

    از امام صادق علیه السلام روایت شده است: زمانی که امام حسین علیه السلام متولد شد، حق تبارک و تعالی به جبرئیل علیه السلام امر کرد که با هزار فرشته فرود آید تا این ولادت را به حضرت رسول صلی الله علیه و آله از جانب خداوند تبارک و تعالی تبریک بگوید.

    چون جبرئیل علیه السلام نازل شد، از جزیزه ای عبور کرد که در آن فرشته ای به نام فُطرُس بود، که به علت تعلُّل در انجام امری، از جانب پروردگار متعال مخیَّر شد که میان عذاب و سختی دنیا، و عذاب آخرت یکی را انتخاب کند، و او سختی دنیا را ترجیح داد و حق تبارک و تعالی او را به آن جزیره تبعید کرد و به عذاب دنیایی دچار نمود.

    فُطرُس وقتی دید که حضرت جبرئیل علیه السلام با ملائکه آمده اند، پرسید: کجا می خواهید بروید. گفت:«چون حق تبارک و تعالی نعمتی به حضرت محمد صلی الله علیه و آله کرامت فرموده است، مرا فرستاده که به او تبریک بگویم.»

    فُطرُس گفت:«ای جبرئیل مرا هم با خود ببر، شاید که آن حضرت برای من دعاء کند. تا حق تبارک و تعالی از من بگذرد.»

    پس جبرئیل علیه السلام او را با خود برداشت و چون به خدمت حضرت رسالت رسیدند، تهنئت و تحیّت گفتند. و شرح حال فُطرُس را نیز به عرض رسانید.

    بال یافتن مجدد فطرس ملک

    حضرت فرمودند:«به او بگو خود را به این مولود مبارک، متبرک کند، و به مکان خود برگردد.»

    فُطرُس چنین کرد و بال در آورد و این کلمات را گفت و بالا رفت:«یا رسول الله صلی الله علیه و آله، زود باشد که این مولود را امت تو شهید کنند.

    بر من به جهت این نعمتی که از او به من رسید، لازم است که هر که او را زیارت کند، من زیارت او را به حضرت امام حسین علیه السلام برسانم. هر که بر او سلام کند، من سلام او را برسانم. و هر که بر او صلوات بفرستد من صلوات او را به او می رسانم.»

    فُطرُس در حالی که به آسمان بالا می رفت، می گفت:«کیست که مثل من، و حال آنکه من آزاد شده توسط حسین بن علی علیهما السلام و فاطمه سلام الله علیها و محمد صلی الله علیه و آله هستم.»3

    شیر آشامیدن حضرت سید الشهداء علیه السلام از انگشت مبارک رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله

    در روایت است هنگام ولادت امام حسین علیه السلام مادر گرامی شان حضرت زهراء سلام الله علیها مریض گشتند، و توان شیر دادن به فرزندشان در ایشان نبود. رسول خدا صلی الله علیه و آله، به دنبال دایه و زن شیردهی فرستادند ولی کسی یافت نشد، پس خود آن حضرت تشریف آورد به حجره فاطمه سلام الله علیها و انگشت ابهام خویش را، در دهان حضرت امام حسین علیه السلام می گذاشت، و به همین صورت بود که حضرت علیه السلام از هیچ زنی شیر ننوشیدند تا بزرگ شدند.4

    لقب ها

    در کتب روایی و تاریخی مسلمانان همچون “امالی شیخ صدوق”، “کامل الزیارات”، “مناقب آل ابی طالب”، “المزار الکبیر”، “کمال الدین” و … حدود 80 لقب برای آن حضرت، ذکر کرده اند از جمله:

    1. ثار الله(کسی که خدا خونخواه اوست)
    2. سید شباب اهل الجنة(سرور جوانان اهل بهشت)
    3. قَتیل العَبَرات(کشته ی اشک ها)
    4. خامس اصحاب الکساء(پنجمین نفر از اصحاب عبا)
    5. باب نجاة الامة(دروازه نجات امت)
    6. صاحب المِحنَة الکبری(دارای امتحانی بزرگ)
    7. ابن سِدرَة المُنتَهَی(فرزند درخت “سدرة المنتهی” که کنایه ای از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است)
    8. وِتر المَوتور(تنهای تنها مانده)
    9. زَین السماوات و الارضین(زینت آسمان ها و زمین ها)
    10. عِبرَة المومنین فی دار البلوی(الگوی مومنین در دنیا)

    کنیه ها

    مشهور ترین کنیه ای که برای امام حسین(علیه السلام) ذکر شده، “اباعبدالله” است که بنابر برخی از روایات، این کنیه را پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) هنگام تولد ایشان، قرار دادند؛ بعضی از تاریخ نگاران مسلمان همچون “محمد بن عیسی اربلی (صاحب کتاب کشف الغمة)” و “محمد بن طلحة شافعی (صاحب کتاب مطالب السؤول)” معتقدند تنها کنیه ایشان، همین است اما در برخی از کتب دیگر همچون “مناقب”، “فرهنگ عاشورا” کنیه هایی زیر برای آن حضرت ذکر شده است:

    1. ابوعلی(پدر حضرت علی اکبر علیه السلام)
    2. ابوالشهدا(پدر شهیدان)
    3. ابوالاحرار(پدر آزادگان)
    4. ابوالمجاهدین(پدر جهاد کنندگان)

    ولادت

    >جای گذاری قسمت های:

    ولادت

    معجزه ولادت و جریان فطرس

    جریان شیر آشامیدن حضرت<

    همسران

    آنچه برخی از تاریخ نویسان مانند صاحب “التتمة فی تواریخ الائمة” معتقدند این است که تعداد همسران حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) پنج تا است اما از بررسی کتب تاریخی و روایی همچون “الارشاد”، “اعلام الوری”، “اثبات الهدی”، “جلاء العیون”، “مسند الامام الشهید ابی عبدالله الحسین بن علی”، “رسالة فی تواریخ النبی و الآل”، “الاتحاف بحب الاشراف”، “مقتل الحسین خوارزمی” بر می آید که تعداد آنها از آن رقم بیشتر است:

    1. لیلی بنت ابی مرة ثقفی(مادر حضرت علی اکبرعلیه السلام)

    برخی از تاریخ نویسان مانند “هاشم معروف” در کتاب خود “سیرة الائمة الاثنی عشر” ادعا کرده اند که روایات زیادی تاکید کرده اند که حضرت لیلی(سلام الله علیها) به همراه امام حسین(علیه السلام) در کربلا حضور داشته و شاهد به شهادت رسیدن فرزندش بوده است، اما برخی از نویسندگان معاصر مانند “جواد محدثی” در کتاب خود “فرهنگ عاشورا” با اشاره به اینکه در کتاب های معتبر و کتاب های مقاتل(شهادت نامه ها) نامی از ایشان در جریانات کربلا و کوفه و شام به میان نیامده است، حضور حضرت لیلی(سلام الله علیها) را در کربلا را تایید نمی کنند.

    • حضرت شهربانو(سلام الله علیها) مادر امام سجاد(علیه السلام)

    همان طور که مشهور است، ایشان شاهزاده ای از دربار ایران و دختر یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی بودند؛ ماجرای ورود ایشان به مدینه و ازدواجشان با امام حسین(علیه السلام) جالب است:

    متن عربی حدیث در “الکافی” چنین آمده است:

    «الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ الْحَسَنِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ جَمِيعاً عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْخُزَاعِيِّ عَنْ نَصْرِ بْن‏مُزَاحِمٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لَمَّا أُقْدِمَتْ بِنْتُ يَزْدَجِرْدَ عَلَى عُمَرَ أَشْرَفَ لَهَا عَذَارَى الْمَدِينَةِ وَ أَشْرَقَ الْمَسْجِدُ بِضَوْئِهَا لَمَّا دَخَلَتْهُ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهَا عُمَرُ غَطَّتْ وَجْهَهَا وَ قَالَتْ أُفٍّ بِيرُوجْ بَادَا هُرْمُزْ فَقَالَ عُمَرُ أَ تَشْتِمُنِي هَذِهِ وَ هَمَّ بِهَا فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام لَيْسَ ذَلِكَ لَكَ خَيِّرْهَا رَجُلًا مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ احْسُبْهَا بِفَيْئِهِ فَخَيَّرَهَا فَجَاءَتْ حَتَّى وَضَعَتْ يَدَهَا عَلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ علیه السلام فَقَالَ لَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام مَا اسْمُكِ فَقَالَتْ جَهَانْ شَاهُ فَقَالَ لَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام بَلْ شَهْرَبَانُوَيْهِ ثُمَّ قَالَ لِلْحُسَيْنِ علیه السلام يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَتَلِدَنَّ لَكَ مِنْهَا خَيْرُ أَهْلِ الْأَرْضِ فَوَلَدَتْ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ علیهما السلام وَ كَانَ يُقَالُ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ علیهما السلام- ابْنُ الْخِيَرَتَيْنِ فَخِيَرَةُ اللَّهِ مِنَ الْعَرَبِ هَاشِمٌ وَ مِنَ الْعَجَمِ فَارِسُ.»

    مرحوم علامه مجلسی در “جلاء العیون” این داستان را (که تقریبا ترجمه آن متن حدیث است) چنین ذکر می کند:

    {حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام روايت كرده است كه چون دختر يزدجرد را به نزد عمر آوردند، دختران مدينه همه براى ديدن او بر بامها بر آمدند، چون او را به مسجد در آوردند، از نور روى او مسجد روشن شد. چون عُمَر خواست كه روى او را ببيند، روى خود را پوشيد و گفت: اف باد بر روى هرمز كه فرزند او اسير تو شد، عمر گفت: اين گبر زاده (زرتشتی زاده) مرا دشنام مى‏دهد، و خواست كه اذيّتى به او برساند، حضرت امير(علیه السلام)فرمود: او بزرگ زاده است تو را نمى‏رسد (چنین حقی نداری) كه با او چنين سلوك (رفتار)نمائى؛ و به روايت ديگر (حضرت امیرعلیه السلام) فرمودند: حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) فرموده اند كه: كريمِ هر قوم را گرامى داريد، سپس (حضرت امیرعلیه السلام) فرمود او را مخيّر گردان (حق انتخاب بده) هر كه را خواهد از مسلمانان اختيار نمايد (با هرکه می خواهد ازدواج کند)، و هر كه را اختيار نمايد به حساب غنيمت او اختيار كن (پول فروش این خانم را از آن مرد بگیر)، چون آن سيادتمند (حضرت شهربانو سلام الله علیها) به سوى آن گروه (که در مسجد نشسته بودند) نظر كرد، دست خود را بر سر مبارك امام حسين عليه السّلام گذاشت.

    سپس حضرت امير(علیه السلام) از او پرسيد كه: چه نام دارى؟ گفت: جهانشاه، حضرت فرمودند: بلكه بايد نام تو شهربانو باشد، پس (امیرالمومنین علیه السلام) به امام حسين عليه السّلام فرمود: اى ابو عبد اللَّه از اين دختر از براى تو فرزندى به هم خواهد رسيد (به دنیا خواهد آمد) كه بهترينِ اهل زمين باشد. پس حضرت على بن الحسين عليهما السّلام از او به هم رسيد (متولد شد)، و به اين سبب آن حضرت (امام سجاد علیه السلام) را ابن الخيرتين (فرزند دو انسان برگزیده) مى‏گفتند، زيرا كه برگزيده ی خدا از ميان عرب، بنى هاشم (فرزندان حضرت هاشم که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و اهل بیت ایشان باشد) و برگزيده ی عجم (غیر عرب ها) ،فارس بود، و نسب شريف آن جناب (امام سجاد علیه السلام) به هر دو متّصل مى‏شد. }

    • حضرت رُباب بنت امرئ القیس بن عدی کلبیة(سلام الله علیها)

    نام پدر این بانوی بزرگوار را “امرؤالقیس” گفته اند. این نام در بین 6 تن از شاعران زمان جاهلیت مشابه بوده است. شیخ عباس قمی در “نفس المهموم” همانند دیگر تاریخ نویسان، معتقد است که پدر آن بانوی محترمه، “امرؤالقیس بن عدی” مردی مسیحی بود که در زمان خلافت عمربن خطاب، مسلمان شد طبق نقل “انساب الاشراف”، عمر به او، حاکمیت قبیله ای که امرؤالقیس از آن بود (قبیله قضاعه) را به او داد.

    با این وجود علامه مرتضی عسکری در کتاب “یکصد و پنجاه صحابی ساختگی” معتقد است که “امرؤالقیس بن عدی” و “امرؤالقیس بن اصبغ” دو شخصیت ساختگی تاریخی است و اصلا وجود خارجی نداشته اند و تاریخ سازان کینه توز مانند عمر بن سیف _که منبع اصلی مطالب تاریخی تاریخ نویسان معروفی مانند طبری است_ از خود ساخته اند تا مسیر تاریخ اسلام را بر اساس اهداف شوم خود تغییر دهند.

    حاصل ازدواج آن حضرت با امام حسین(علیه السلام) دو فرزند به نام های “عبدالله” (معروف به حضرت علی اصغر) و “سکینة” (سلام الله علیهما) بود.

    • ام اسحاق بنت طلحة تیمیة

    طبق نقل “طبقات الکبری”، “طلحة بن عبید الله” از اصحاب رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) پدر این بانو و مادر ایشان “جرباء” دختر “قسامة بن حنظلة” بوده است. در کتاب “نفس المهموم” در مورد ازدواج ایشان با امام حسین(علیه السلام) چنین آمده است:
    «قد كانت أم إسحاق عند الحسن بن علي بن أبي طالب عليهم السلام قبل أخيه الحسين عليه السلام، فلما حضرته الوفاة دعا بالحسين عليه السلام فقال: يا أخي إني أرضى هذه المرأة لك فلا تخرجن من بيوتكم، فإذا انقضت عدتها فتزوجها. فلما توفي عليه السلام تزوجها الحسين‏»
    {حقیقت آن است که ام اسحاق، همسر امام حسن بن علی بن ابیطالب (علیهم السلام) بوده است قبل از اینکه همسر امام حسین(علیه السلام) باشد، سپس امام حسن(علیه السلام) در زمان نزدیک به شهادت خود، امام حسین(علیه السلام) را طلبیده و به ایشان فرمودند: ای برادرم، من این زن (ام اسحاق) را برای تو می پسندم، پس مبادا از خانه های شما خارج شود (و بعد از من با کس دیگری غیر از شما ازدواج کند)، پس زمانی که عده او تمام شد با او ازدواج کن؛ به همین جهت، زمانی که امام مجتبی(علیه السلام) به شهادت رسید، امام حسین(علیه السلام) با ایشان ازدواج کردند.}

    ایشان برای امام حسین(علیه السلام) دختری به نام “فاطمة” به دنیا آوردند.

    • سلافة قُضاعِیة

    تاریخ نویسانی همچون شیخ مفید در “الارشاد” و سبط ابن جوزی در “تذکرة الخواص” از همسری به نام “سُلافه” یا “مَلومة” یاد کرده اند که ایشان برای امام حسین(علیه السلام) “جعفر” را به دنیا آورده اند.

    • عاتکة بنت زید
    • عایشه بنت عثمان
    • هند بنت سهیل بن عمرو
    • اُرَینَب بنت اسحاق

    فرزندان

    پسران

    گرچه تاریخ نویسانی همچون سماوی صاحب کتاب”ابصار العین فی انصار الحسین علیه السلام” عدد فرزندان پسر آن حضرت را 6 تن ذکر کرده اند، اما باز هم، کتاب هایی روایی و تاریخی همچون “الاتحاف”، “اعیان الشیعة” و “نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار صلی الله علیه و آله و سلم”، تعداد بیشتری ذکر کرده اند:

    1. حضرت امام سجاد(علیه السلام)
    2. حضرت علی اکبر(علیه السلام)
    3. حضرت علی اصغر(علیه السلام)
    4. عبدالله
    5. جعفر
    6. محمد
    7. عمرو
    8. عمر

    اختلاف منابع در مورد شخصیت حضرت علی اکبر و علی اصغر (علیهما السلام)

    عده ای از کتب تاریخی همچون “الائمة الاثنا عشر از ابن طولون”، و “اعیان الشیعة”، امام سجاد(علیه السلام) را “علی اصغر” می دانند و ایشان را کوچکتر از برادرشان که در کربلا به عنوان اولین نفر از بنی هاشم به شهادت رسیدند، می دانند؛ این در حالی است که برخی از بزرگان شیعه نیز مانند مرحوم طبرسی در “اعلام الوری” و شیخ مفید در “الارشاد” معتقد هستند که آن شخصیتی که امروزه ما او را به نام حضرت علی اکبر(علیه السلام) می شناسیم (که مادر ایشان، لیلی بنت ابی مرة است) در اصل “علی اصغر” بوده و کوچکتر از امام سجاد(علیه السلام) می باشند.

    اما آن فرزندی از امام حسین(علیه السلام) که در سنین طفولیت در کربلا حضور داشته و در دست آن حضرت با تیر حرملة بن کاهل اسدی به شهادت رسیدند، طبق نقل منابع قدیمی شیعه و اهل سنت مانند “تاج الموالید از شیخ طبرسی”، “بحار الانوار” و “تاریخ الطبری” و “انساب الاشراف” نام ایشان “عبدالله” بوده است؛ اما اولین کتبی که نام ایشان را به هنگام کیفیت شهادت فرزند خردسال امام، “علی اصغر” ذکر کرده اند “مقتل الحسین خوارزمی” و “مناقب آل ابی طالب از ابن شهرآشوب” بوده اند که منابع بعدی همچون “کشف الغمة فی معرفة الائمة از اربلی” و “الفصول المهمة فی معرفة احوال الائمة از ابن صباغ “به پیروی از ایشان، نام طفل شهید امام حسین(علیه السلام) را علی اصغر و غالبا نام امام سجاد(علیه السلام) را “علی اوسط” (علیِ میانه) ذکر کرده اند. 

    دختران

    در کتاب های مذکور بالا، تعداد 4 دختر را برای آن حضرت شمرده اند:

    1. فاطمة
    2. زینب
    3. سکینة
    4. رقیة

    ویژگی ها

    توصیفات ظاهری آن حضرت

    در منابعی از شیعه و سنی، همچون “الارشاد”، “انساب الاشراف”، امام حسین(علیه السلام) را شبیه ترین فرد به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) ذکر کرده اند؛ آن حضرت چهره ای سفید و درخشان داشته و موی سر و ریش مبارک خود را با حنا، خضاب (رنگ) می کردند. طبق نقل برخی از کتاب های اهل سنت، گاهی عمامه ای سیاه و گاهی عمامه ای از خز بر سر داشتند. به نقل از کتاب “الافادة فی تاریخ الائمة السادة” در توصیف آن حضرت چنین گفته اند: ایشان سفید چهره بودند و اگر در جایی که تاریک بود، می نشستند، به واسطه سفیدی و درخشش گردن ایشان، آن مکان روشن می شد.

    روایتی از امیرالمومنین(علیه السلام) که در “معجم الکبیر”  در مورد توصیف امام حسین(علیه السلام) نقل شده، جالب است؛ که فرموده باشند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى أَشْبَهِ النَّاسِ بِرَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ مَا بَيْنَ عُنُقِهِ إِلَى وَجْهِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ‌، و من سَرَّهُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى أَشْبَهِ النَّاسِ بِرَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ مَا بَيْنَ عُنُقِهِ إِلَى كَعْبِهِ خَلْقًا ولَوْنًا فَلْيَنْظُرْ إِلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ‌». (هر کس که دوست دارد به کسی که شبیه ترین فرد به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از لحاظ صورت تا گردن است نگاه کند، پس به (فرزندم) حسن بن علی(علیهما السلام) ببیند، و هر کس که دوست دارد به کسی که شبیه ترین فرد به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از لحاظ گردن تا قوزک پا است، نگاه کند پس به حسین بن علی(علیهما السلام) نگاه بیندازد.)

    سیره رفتاری آن حضرت

    به نیکویی رفتار و ویژگی های بی نظیر امام حسین(علیه السلام)، حتی دشمنان ایشان اعتراف کرده اند:
    به نقل از کتاب “الفتوح از ابن اعثم کوفی”، معاویه درباره آن حضرت گفته است: حسین(علیه السلام) همچون پدرش علی(علیه السلام) اهل مکر و فریب نیست.
    همچنین به نقل “طبقات الکبری”، عمروبن عاص، ایشان را محبوبترین فرد زمینی در نزد آسمانیان می دانست.

    به گزارش منابع تاریخی، آن حضرت، 25 بار با پای پیاده به سفر حج رفتند. بسیار بخشنده و مهربان بودند تا جایی که نقل کرده اند وقتی غلام آن حضرت کاری کرده بود که باید بخاطر آن مجازات میشد، وقتی آیه “والعافین عن الناس” را برای امام، خواند، آن حضرت او را بخشید و وقتی ادامه آن آیه را “و الله یحب المحسنین” را خواند، آن حضرت او را در راه خدا آزاد کردند.

    در این زمینه به یک روایت جالب و آموزنده از “بحار الانوار” توجه کنید:

    پرداخت هزار سکه طلا به همراه انگشتر، در مقابل پاسخ به سه سوال!

    «جامع الأخبار؛ فِی أَسَانِیدِ أَخْطَبِ خُوارَزْمَ أَوْرَدَهُ فِی کِتَابٍ لَهُ فِی مَقْتَلِ آلِ الرَّسُولِ: أَنَّ أَعْرَابِیّاً جَاءَ إِلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام فَقَالَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَدْ ضَمِنْتُ دِیَةً کَامِلَةً وَ عَجَزْتُ عَنْ أَدَائِهِ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی أَسْأَلُ أَکْرَمَ النَّاسِ وَ مَا رَأَیْتُ أَکْرَمَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ الْحُسَیْنُ یَا أَخَا الْعَرَبِ أَسْأَلُکَ عَنْ ثَلَاثِ مَسَائِلَ فَإِنْ أَجَبْتَ عَنْ وَاحِدَةٍ أَعْطَیْتُکَ ثُلُثَ الْمَالِ وَ إِنْ أَجَبْتَ عَنِ اثْنَتَیْنِ أَعْطَیْتُکَ ثُلُثَیِ الْمَالِ وَ إِنْ أَجَبْتَ عَنِ الْکُلِّ أَعْطَیْتُکَ الْکُلَّ فَقَالَ الْأَعْرَابِیُّ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ مِثْلُکَ یَسْأَلُ عَنْ مِثْلِی وَ أَنْتَ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ وَ الشَّرَفِ فَقَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام بَلَی سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله یَقُولُ الْمَعْرُوفُ بِقَدْرِ الْمَعْرِفَةِ فَقَالَ الْأَعْرَابِیُّ سَلْ عَمَّا بَدَا لَکَ فَإِنْ أَجَبْتُ وَ إِلَّا تَعَلَّمْتُ مِنْکَ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَقَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ فَقَالَ الْأَعْرَابِیُّ الْإِیمَانُ بِاللَّهِ فَقَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام فَمَا النَّجَاةُ مِنَ الْمَهْلَکَةِ فَقَالَ الْأَعْرَابِیُّ الثِّقَةُ بِاللَّهِ فَقَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام فَمَا یُزَیِّنُ الرَّجُلَ فَقَالَ الْأَعْرَابِیُّ عِلْمٌ مَعَهُ حِلْمٌ فَقَالَ فَإِنْ أَخْطَأَهُ ذَلِکَ فَقَالَ مَالٌ مَعَهُ مُرُوءَةٌ فَقَالَ فَإِنْ أَخْطَأَهُ ذَلِکَ فَقَالَ فَقْرٌ مَعَهُ صَبْرٌ فَقَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام فَإِنْ أَخْطَأَهُ ذَلِکَ فَقَالَ الْأَعْرَابِیُّ فَصَاعِقَةٌ تَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ تُحْرِقُهُ فَإِنَّهُ أَهْلٌ لِذَلِکَ.

    فَضَحِکَ الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ رَمَی بِصُرَّةٍ إِلَیْهِ فِیهِ أَلْفُ دِینَارٍ وَ أَعْطَاهُ خَاتَمَهُ وَ فِیهِ فَصٌّ قِیمَتُهُ مِائَتَا دِرْهَمٍ وَ قَالَ یَا أَعْرَابِیٌّ أَعْطِ الذَّهَبَ إِلَی غُرَمَائِکَ وَ اصْرِفِ الْخَاتَمَ فِی نَفَقَتِکَ فَأَخَذَ الْأَعْرَابِیُّ وَ قَالَ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ.»

    {در جامع الاخبار روایتی این چنین آمده است:
    فردی اعرابی (بیابان نشین) نزد امام حسین(علیه السّلام) آمد و گفت: یا ابن رسول اللّه! من (از جانب فردی) ضامن یک دیه کامل شده‌ام و اما الان از پرداخت آن ناتوانم. با خودم گفتم: باید از کریم ترینِ مردم درخواست کنم و (هرچه فکر کردم) کریم تر از اهل بیت رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) ندیدم.

    امام حسین(علیه السّلام) فرمودند: ای برادر عرب! من از تو سه مسأله می‌پرسم، اگر یکی از آن‌ها را جواب بدهی، یک سوم دیه ای را که گفتی به تو می بخشم، اگر جواب دو مسأله را بگویی، دو قسمت آن دیه را به تو می‌دهم و اگر جواب همه ی آن‌ها را بگویی، من تمام آن دیه را به تو می‌پردازم.

    اعرابی گفت: ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آیا شخصیتی همانند تو که از خاندان علم و شرف هستی از کسی مثل من که شخصی عوام هستم پرسش می‌کند؟ امام(علیه السّلام) فرمودند: آری، از جدم پیامبر خدا(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) شنیدم که می‌فرمود: خوبی کردن به مقدار معرفت و فهم است (باید به هر کسی به اندازه معرفتش بخشش کرد)، اعرابی گفت: (حالا که چنین است) در مورد آنچه که در اندیشه داری بپرس! اگر توانستم که جواب می‌گویم و گرنه از شما یاد می‌گیرم _و هیچ نیرویی جز با اراده الهی شکل نمی گیرد_!
    1. امام حسین(علیه السلام) فرمودند: برترینِ اعمال کدام است؟
    اعرابی پاسخ داد: ایمان به خدا
    2. امام حسین(علیه السّلام) پرسیدند: راه نجات از هلاکت چیست؟
    اعرابی جواب داد: توکل و اعتماد کردن به خدا.
    3. امام حسین(علیه السلام) پرسیدند: چه صفتی باعث زینت انسان می‌شود؟
    اعرابی جواب داد: علم و دانشی که همراه با بردباری باشد.
    امام(علیه السّلام): اگر این صفت را نداشته باشد؟ اعرابی: ثروتی که همراه با جوانمردی باشد.
    امام(علیه السلام): اگر این صفت را هم نداشته باشد؟ اعرابی: فقر و تنگدستی که با صبر همراه باشد.
    امام(علیه السّلام) اگر این را نیز نداشته باشد؟ اعرابی: آتشی از آسمان نازل شود و او را بسوزاند، زیرا که چنین شخصی شایسته چنین بلایی است.

    امام حسین(علیه السّلام) خندیدند و یک کیسه پول که درون آن، هزار سکه طلا بود به او بخشیدند و انگشتر خویش را که فقط نگین آن دویست سکه نقره قیمت داشت نیز به او بخشیدند و فرمودند: ای اعرابی! این طلاها را به طلبکارانت بپرداز و این انگشتر را صرف مخارج خود کن!
    مرد اعرابی پس از اینکه پول را گرفت گفت: «الله أعلم حیث یجعل رسالته؛ خدا بهتر می‌داند که رسالت خویش را در چه خاندانی قرار دهد.» (آیه 124سوره مبارکه انعام)}

    دوران قبل از امامت

    • در زمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)

    با توجه به اینکه سال ولادت حضرت امام حسین(علیه السلام) طبق مشهور، سال سوم هجری قمری بوده و و از طرفی، سال شهادت حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در اوایل سال 11هجری قمری اتفاق افتاده، آن حضرت حدود 7 سال از دوران جد بزرگوارشان را درک کرده اند.

    محبت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نسبت به ایشان و برادر گرامیشان حضرت امام مجتبی(علیه السلام) از مطالبی است که به طور فراوان نقل شده و شیعه و سنی آن را تایید می کنند.

    به عنوان نمونه، به چند مورد از محبت مثال زدنی ایشان به حسنین (علیهم السلام) را در کتاب های بزرگان اهل سنت مرور می کنیم:

    نمونه هایی از محبت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به امام حسن و امام حسین علیهما السلام

    1. ابن سعد، در کتاب خود “طبقات الکبری” می نویسد:

    پیامبر اکرم، او (حضرت امام حسین علیه السلام) و برادرش را بسیار دوست می داشت، به اندازه ای که گاهی آنها را بر روی سینه خود می گرفت و با همان حالت با مردم سخن می گفت.

    • طبرانی در “المعجم الکبیر” و ابن ماجة در سنن خود، چنین داستانی را آورده اند:

    حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَنَّاطُ الرَّامَهُرْمُزِيُّ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ رُشْدِ بْنِ خَيْثَمٍ الْهِلَالِيُّ، ثنا عَمِّي سَعِيدُ بْنُ خَيْثَمٍ، ثنا مُسْلِمٌ الْمُلَائِيُّ، عَنْ حَبَّةَ الْعُرَنِيِّ وَأَبِي الْبَخْتَرِيِّ، عَنْ سَلْمَانَ، قَالَ: كُنَّا حَوْلَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَجَاءَتْ أُمُّ أَيْمَنَ، فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللهِ لَقَدْ ضَلَّ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ. قَالَ: وَذَلِكَ رَادَّ النَّهَارِ، يَقُولُ: ارْتِفَاعَ النَّهَارِ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «قُومُوا فَاطْلُبُوا ابْنَيَّ» . قَالَ: وَأَخَذَ كُلُّ رَجُلٍ تُجَاهَ وَجْهِهِ، وَأَخَذْتُ نَحْوَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَلَمْ يَزَلْ حَتَّى أَتَى سَفْحَ جَبَلٍ، وَإِذَا الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمَا مُلْتَزِقٌ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا صَاحِبَهُ، وَإِذَا شُجَاعٌ قَائِمٌ عَلَى ذَنَبِهِ، يَخْرُجُ مِنْ فِيهِ شِبْهُ النَّارِ، فَأَسْرَعَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَالْتَفَتَ مُخاطِبًا لِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ انْسَابَ فَدَخَلَ بَعْضَ الْأَحْجِرَةِ، ثُمَّ أَتَاهُمَا فَأَفْرَقَ بَيْنَهُمَا وَمَسَحَ وَجْهَهُمَا، وَقَالَ: «بِأَبِي وَأُمِّي أَنْتُمَا مَا أَكَرَمَكُمَا عَلَى اللهِ ثُمَّ حَمَلَ أَحَدَهُمَا عَلَى عَاتِقِهِ الْأَيْمَنِ، وَالْآخَرَ عَلَى عَاتِقِهِ الْأَيْسَرِ، فَقُلْتُ: طُوبَاكُمَا، نِعْمَ الْمَطِيَّةُ مَطِيَّتُكُمَا. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «وَنِعْمَ الرَّاكِبانِ هُمَا، وَأَبُوهُمَا خَيْرٌ مِنْهُمَا …» {(حضرت) سلمان نقل می کند: ما دور پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بودیم که “اُم اَیمَن” (یکی از همسران ایشان) وارد شد و گفت: ای رسول خدا، حضرت حسن و حسین (علیهما السلام) گم شده اند؛ سلمان می گوید: و این ماجرا نزدیک ظهر اتفاق افتاد، سپس پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: برخیزید و دنبال دو فرزندم بگردید؛ سلمان می گوید: هر کس راهی که مقابلش بود را در پیش گرفت (برای جستجوی حسنین علیهما السلام)، و من راه پیامبر اکرم را در پیش گرفتم، ایشان پیوسته (به جستجوی آنها می پرداخت) تا اینکه به دامنه ی کوهی رسید، در این هنگام، حضرت حسن و حسین (علیهما السلام) را دیدیم که هر دو یکدیگر را بغل گرفته بودند ناگهان آنجا، یک مار افعی بر دُم خود ایستاده بود که از دهانش چیزی مانند آتش خارج میشد، پس پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) با سرعت به سوی آن مار رفت و آن مار متوجه ایشان شد در حالی که با آن حضرت صحبت می کرد، سپس با سرعت خزید و داخل یکی از سوراخ ها شد، سپس پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به سمت حسنین(علیهما السلام) رفت و آنها را از هم جدا کرد و دستی به صورت آنها کشید و فرمود: پدر و مادرم فدای شما ! چقدر شما در نزد خداوند گرامی هستید؛ سپس یکی از آنها را بر شانه راست خود و دیگری را بر شانه چپ خود نشاند؛ در این هنگام من گفتم: خوش به حالتان، خوب سواری است سواری شما؛ پس پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمودند: و چه خوب سوارانی هستند آن دو، و پدر آنها بهتر از آنها است.}

    • “احمد بن حنبل” و “ترمذی” در کتاب های خود آورده اند:

    روزی، حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) بر روی منبر، سخنرانی می کردند، وقتی حسنین علیهما السلام وارد مسجد شدند، آن حضرت از منبر پایین آمده و آنها را در آغوش گرفتند.

    مهم ترین اتفاق دوران زندگانی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) برای امام حسین(علیه السلام)

    شاید بتوان گفت مهم ترین ماجرایی که برای آن حضرت در دوران حیات جد بزرگوارشان رخ داد، ماجرای مباهله و نزول آیه 61 سوره مبارکه آل عمران بود؛ در این اتفاق، بعد از پیروزی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بر مسیحیان نجران و اثبات حقانیت اسلام، آیه ای نازل شد که در آن، حضرت امام حسن و امام حسین علیهما السلام نمونه واقعی فرزندان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) معرفی شدند.

    • در زمان خلافت ابوبکر

    عزیز الله عطاردی در کتاب خود “مسند الامام الشهید” حدیثی را به نقل از کتاب “الاشعثیات” آورده است که ماجرایی از امام حسین(علیه السلام) در زمان ابوبکر را نقل می کند:

    «أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ لَمَّا اسْتُخْلِفَ أَبُو بَكْرٍ صَعِدَ الْمِنْبَرَ فِي يَوْمِ الْجُمُعَةِ وَ قَدْ تَهَيَّأَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ لِلْجُمُعَةِ فَسَبَقَ الْحُسَيْنُ فَانْتَهَى إِلَى أَبِي بَكْرٍ وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَقَالَ لَهُ هَذَا مِنْبَرُ أَبِي لَا مِنْبَرُ أَبِيكَ فَبَكَى أَبُو بَكْرٍ‌فَقَالَ صَدَقْتَ هَذَا مِنْبَرُ أَبِيكَ لَا مِنْبَرُ أَبِي …» {عبدالله بن محمد می گوید: زمانی که ابوبکر به خلافت رسید، در روز جمعه ای (برای سخنرانی خطبه ی نماز جمعه) بر روی منبر رفت، این در حالی بود که امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) برای نماز جمعه آمده بودند؛ در این هنگام (که ابوبکر برای سخنرانی روی منبر رفت) امام حسین(علیه السلام) بر او پیشی گرفت و نزدیک ابوبکر رفت و در حالی که او روی منبر بود به او گفت: این منبر، منبر پدرم (علی بن ابیطالب علیهما السلام) است نه منبر پدر تو ! (پس پایین شو از منبر پدرم)، (پس از شنیدن این جمله) ابوبکر گریست و گفت راست میگویی، این منبر، از پدر توست نه از پدر من …}

    • در زمان خلافت عمر

    گزارشات تاریخی که در کتاب هایی همچون “طبقات الکبری”، “تاریخ مدینه دمشق”، “تذکرة الخواص” آمده، از احترام ویژه عمر به امام حسین(علیه السلام) سخن می گویند؛ به عنوان نمونه به نقل زیر که محتوای آن در چند کتاب اهل سنت از جمله “تاریخ مدینه دمشق از ابن عساکر” توجه کنید: 

    «أخبرنا أبو البركات الأنماطي ، وأبو عبد الله البلخي ، قالا : نا أبو الحسين بن الطّيّوري ، وثابت بن بندار ، قالا : أنا أبو عبد الله الحسين بن جعفر ، وأبو نصر محمّد بن الحسن ، قالا : أنا الوليد بن بكر ، أنا علي بن أحمد بن زكريا ، أنا صالح بن أحمد ، حدّثني أبي أحمد ، نا سليمان بن حرب ، نا حمّاد بن زيد ، عن يحيى بن سعيد ، عن عبيد بن حنين ، عن حسين بن علي ، قال : صعدت إلى عمر وهو على المنبر فقلت : انزل عن منبر أبي واذهب إلى منبر أبيك ، فقال : من علّمك هذا؟ قلت : ما علمنيه أحد ، قال : منبر أبيك والله! منبر أبيك والله! وهل أنبت على رءوسنا الشعر إلّا أنتم …» {ابوالبرکات انماطی نقل می کند که امام حسین(علیه السلام) فرمودند: روزی پیش عمر رفتم و درحالی که روی منبر بود به او گفتم: از منبر پدر من پایین بیا و به سوی منبر پدر خودت برو ! پس عمر گفت: چه کسی به تو این را یاد داد؟ گفتم: هیچ کسی این مطلب را به من یاد نداده است، عمر گفت: به خدا قسم (این منبر) منبر پدر توست، به خدا قسم (این منبر) منبر پدر توست ! و آیا جز شما ، کسی بر سر ما مویی رویانیده است ؟ (کنایه از اینکه هر چه ما داریم از شماست) …}

    همچنین نقل شده است که عمر، سهم امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) از بیت المال را به خاطر خویشاوندی با پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) مانند سهم امیرالمومنین(علیه السلام) و اصحاب بدر، قرار داده بود.

    • زمان خلافت عثمان

    زمانی که عثمان، ابوذر غفاری را به خاطر روشنگری هایی که انجام می داد و سخنانی که در مدح امیرالمومنین(علیه السلام) و نکوهش خلفا می گفت، به بیابانی دور از مدینه به نام “رَبَذَه” تبعید کرد، دستور داد در میان مردم اعلام کنند که هیچ کس نباید ابوذر را همراهی کند، حتی حق ندارد کسی با او سخن بگوید ! با این حال، امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) او را بدرقه کرده و هرکدام سخنانی برای تسلای او فرمودند.

    در ماجرای شورش بر علیه عثمان و محاصره خانه او نیز، امام حسین به همراه برادر خود امام حسن(علیهما السلام) با دستور پدربزرگوارشان، به خانه او آب رساندند و کوشیدند تا او را از حمله مهاجمان نجات دهند و حتی در آن ماجرا نیز زخمی شدند.

    توضیحات بیشتر را می توانید در کتاب های “الامامة و السیاسة” و “الفتن” بخوانید.

    • در زمان حکومت پدر بزرگوارشان امیرالمومنین علیه السلام
    • شرکت داشتن در جنگ ها

    طبق نقل های تاریخی موجود در “بحار الانوار” بعد از اینکه امیرالمومنین(علیه السلام) حکومت بر مردم را پذریفتند و مردم با آن حضرت بیعت کردند، امام حسین(علیه السلام) خطبه ای خواندند و فضائلی را که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در مورد پدر بزرگوارشان و خودشان گفته بودند را به مردم یادآوری کردند.

    آن حضرت در جنگ های دوره خلافت امیرالمومنین(علیه السلام) حضور داشتند؛ در جنگ “جمل” فرماندهی جناح چپ سپاه به عهده ایشان بوده و در جنگ “صفین”، فرمانده جناح راست سپاه بوده اند و خطبه ای هم در تشویق مردم برای جهاد ایراد فرموده بودند.

    گزارش های موجود درباره جنگ صفین، چنین می رساند که حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) از جنگیدن امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)جلوگیری می کردند به خاطر اینکه نسل امامت حفظ شود، اما بنابر برخی از نقل ها، آن حضرت در ماجرای پس گرفتن آب از لشکر معاویه در جنگ صفین، شرکت داشتند و بعد از آن، امیرالمومنین(علیه السلام) فرمودند: این نخستین پیروزی بود که به برکت حسین(علیه السلام) به دست آمد.

    به گفته صاحب “الاستیعاب”، امام حسین(علیه السلام) در جنگ نهروان نیز حاضر بوده اند.

    • در زمان شهادت پدر

    کتب تاریخی و روایی زیادی بر این باورند که آن حضرت در زمان شهادت پدر بزگوارشان، در کنار ایشان حضور داشتند اما گزارشاتی در کتاب های “الکافی” و “انساب الاشراف” بیان می کنند که آن حضرت، به خاطر ماموریتی که امیرالمومنین(علیه السلام) به ایشان داده بودند، در مدائن به سر می بردند و با نامه امام حسن(علیه السلام) از شهادت پدر آگاه شدند و به کوفه بازگشتند اما در هر حال، قطعا در زمان خاکسپاری پدر بزرگوارشان در آن مراسم حضور داشتند.

    • در دوران امامت امام حسن علیه السلام
    • ادب در برابر امام زمان خود

    با آنکه تفاوت سنی امام حسین (علیه السلام) با امام حسن (علیه السلام) بیشتر از یک سال نبوده، اما به اعتراف روایات و گزارش های نقل شده در این زمان، ادب و احترام و فرمانبری حضرت امام حسین (علیه السلام) از برادر بزرگترشان امام مجتبی (علیه السلام)، الگوی خوبی برای شیعیان و پیروان امامت و ولایت است.

    یکی از آداب حضور در محضر یک رهبر الهی، عدم بلند کردن صدای خود برای صحبت کردن است، همانطوری که در آیه 2 سوره مبارکه حجرات به آن اشاره شده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ» (ای مؤمنان! صدایتان را بلندتر از صدای پیامبر نکنید، و آن گونه که با یکدیگر بلند سخن می گویید با او بلند سخن نگویید، مبادا آنکه اعمالتان تباه و بی اثر شود و شما تباهی آن را درک نکنید)؛ اما امام حسین (علیه السلام) ادب را از این هم فراتر بردند، تا آنکه طبق روایات ذکر شده در کتاب “الکافی”، حتی در حضور ایشان، سخن هم نمی گفتند، تا مبادا بی ادبی در برابر امام خود کرده باشند.

    • مواضع ایشان در برابر درخواست های قیام و شورش

    آن حضرت، در دوران ده ساله امامت امام حسن(علیه السلام) همواره با ایشان، همراه و همگام بودند؛ و تمامی موضع گیری ها و تصمیمات ایشان، همان تصمیماتی بوده است که برادرشان گرفته اند.

    بعد از شهادت امیرالمومنین(علیه السلام)، گروه باقیمانده از خوارج، برای جنگ با شامیان اصرار می ورزیدند، اما برای جمع آوری سپاه برای خود، نیاز به یک شخصیت مهم برای رهبری شورش خود داشتند، آنها که می دانستند امام مجتبی (علیه السلام) پیشنهاد آنان را نمی پذیرد، به نزد امام حسین (علیه السلام) رفتند، اما به نقل از کتاب “الامامة و السیاسة”، با چنین جمله ای  از آن حضرت مواجه شدند: «معاذ الله أن أبايعكم ما كان الحسن حيا؛ پناه می برم به خدا، از اینکه من با شما بیعت کنم (و رهبری بر شما را بپذیرم) تا زمانی که برادرم امام حسن(علیه السلام) زنده هستند.»

    در برابر صلح معاویه با امام حسن(علیه السلام)، حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) نیز از آن دفاع کرده و در پاسخ کسانی که به این اقدام امام مجتبی(علیه السلام) اعتراض داشتند، می فرمودند: ایشان(امام حسن علیه السلام) امام من است.

    • مواضع آن حضرت در برابر بنی امیه

    آنچه از گزارش های تاریخی به دست می آید این است که امام حسین(علیه السلام) بیشتر و آشکاراتر از امام حسن(علیه السلام) مخالفت خود با بنی امیه را اعلان می کردند و در برابر اهانت هایی که نسبت به خاندان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) صورت می گرفت، پاسخ هایی محکم و قاطع می دادند.

    به عنوان نمونه، به این ماجرا که در کتاب “الاحتجاج” شیخ طبرسی آمده توجه کنید:

    «عن محمد بن السايب أنه قال: قال مروان بن الحكم يوما للحسين ابن علي عليه السلام: لولا فخركم بفاطمة بم كنتم تفتخرون علينا؟ فوثب الحسين عليه السلام – وكان عليه السلام شديد القبضة – فقبض على حلقه فعصره، ولوى عمامته على عنقه حتى غشي عليه، ثم تركه، وأقبل الحسين عليه السلام على جماعة من قريش فقال: أنشدكم بالله إلا صدقتموني إن صدقت أتعلمون أن في الأرض حبيبين كانا أحب إلى رسول الله صلى الله عليه وآله مني ومن أخي؟ أو على ظهر الأرض ابن بنت نبي غيري وغير أخي؟

    قالوا: اللهم لا.

    قال: وأني لا أعلم أن في الأرض ملعون ابن ملعون غير هذا وأبيه، طريدي رسول الله، والله ما بين جابرس وجابلق أحدهما بباب المشرق والآخر بباب المغرب رجلان ممن ينتحل الإسلام أعدى لله ولرسوله ولأهل بيته منك ومن أبيك اذا کان …»

    {محمد بن سایب از اصحاب امام صادق (علیه السلام) نقل می کند: مروان بن حکم، روزی به امام حسین(علیه السلام) گفت: اگر افتخارتان به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) نبود، بر چه چیزی شما می توانستید بر ما بنی امیه فخر فروشی و افتخار کنید؟
    در این هنگام، امام حسین(علیه السلام) در حالی که به شدت غضبناک شده بودند، به سرعت به سوی او رفتند، سپس گلوی او را گرفته و فشردند و عمامه او را از سرش برداشته و دور گردنش پیچیدند و تا جایی که مروان، غش کرد، سپس آن حضرت او را رها کرده و به جماعتی از قریش که در آنجا حاضر بودند، فرمودند: شما را به خدا قسم می دهم که اگر راست می گویم، مرا تصدیق کنید؛ آیا شما در روی زمین، دو نفر محبوبتر از من و برادرم به رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) می شناسید؟ یا بر روی زمین، فرندان دختر پیامبری غیر از من و برادرم می شناسید؟
    گفتند: به خدا قسم نه
    سپس آن حضرت (در مورد مروان) فرمودند: و من نیز، در روی زمین، ملعونی پسر ملعونی غیر از او (مروان) و پدرش (حکم) نمی شناسم، دو نفری که رانده شده ی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) هستند، به خدا قسم، در بینِ (دو منطقه ی)”جابرس” و “جابلق” که یکی از آنها در سمت مشرق و دیگری در سمت مغرب است، از بین کسانی که به اسلام پیوستند، کسی دشمن تر نسبت به خدا و رسول او و اهلبیت رسول او(صلی الله علیهم اجمعین) از تو و پدرت زمانی که زنده بود، نیست !…}

    • در زمان خلافت معاویه

    امام حسین(علیه السلام) به خاطر پیمان نامه ای که امام مجتبی(علیه السلام) با معاویه بسته بود، حتی بعد از شهادت آن حضرت، نیز به شورش بر علیه معاویه برنخاست، و به نقل از “اخبار الطوال”، در پاسخ کسانی که ایشان را به جنگ با معاویه تشویق می نمودند، فرمودند: ما پیمان بسته ایم و هیچگاه پیمان و عهد خود را نمی شکنیم؛ و در نقل “انساب الاشراف”، آن حضرت، مردم را تا زمان مردن معاویه به صبر توصیه می فرمودند.

    معاویه نیز که به خوبی جایگاه امام حسین(علیه السلام) را می دانست و به فضایل آن حضرت آگاه بود، طبق نقل شیخ صدوق در “امالی”، به پسرش یزید توصیه کرده بود که با آن حضرت، مدارا کند و اگر بیعت او را نپذیرفت، پیگیر آن نباشد.

    امامت

    دلایل امامت

    اگر چه حضرت سید الشهداء(علیه السلام) به خاطر پایبندی به صلحی که امام مجتبی(علیه السلام) آن را امضا کردند و شرایطی که در زمان معاویه برای ایشان پیش آمده بود، به صورت علنی و آشکارا، مردم را به امامت خود دعوت نکردند اما روایات تصریح کننده بر امامت آن حضرت از راه های مختلفی در کتب روایی شیعه نقل شده است:

    1. احادیث وارده از زبان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)
    2. احادیث معروفی از ایشان که به تعداد جانشینان پس از خود اشاره فرمودند.

    به عنوان نمونه به این حدیث از کتاب “کمال الدین و تمام النعمة” توجه کنید:

    «… قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَمُرَةَ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَرْشِدْنِي إِلَى النَّجَاةِ فَقَالَ يَا ابْنَ سَمُرَةَ إِذَا اخْتَلَفَتِ الْأَهْوَاءُ وَ تَفَرَّقَتِ الْآرَاءُ فَعَلَيْكَ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَإِنَّهُ إِمَامُ أُمَّتِي وَ خَلِيفَتِي عَلَیهِم مِن بَعدِی … يَا ابْنَ سَمُرَةَ إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي رُوحُهُ مِنْ رُوحِي وَ طِينَتُهُ مِنْ طِينَتِي وَ هُوَ أَخِي وَ أَنَا أَخُوهُ وَ هُوَ زَوْجُ ابْنَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ إِنَّ مِنْهُ إِمَامَيْ أُمَّتِي وَ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ تِسْعَةً مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ …»

    {عبدالرحمن فرزند سمرة می گوید: (به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) عرض کردم) ای رسول خدا، مرا به سوی راه نجات راهنمایی بفرما، آن حضرت فرمودند: زمانی که آرزوها مختلف و اعتقادات پریشان شدند، پس بر تو باد به (پیروی) از علی بن ابیطالب(علیهما السلام)، به درستی که او امام بر امت من و جانشین من بعد از من بر آنان است … ای فرزند سمره، قطعا علی از من است، روح او از روح من است، سرشت او از سرشت من است، و او برادر من است و من هم برادر اویم، و او شوهر دختر من حضرت فاطمه(سلام الله علیها) سرور زنان عالمیان از اولین تا آخرین است، و به درستی که از او (علی بن ابیطالب علیهما السلام) دو امام امت من، و دو سرور جوانان اهل بهشت، حسن و حسین(علیهما السلام) و نه نفر از فرزندان حسین(علیهم السلام) هستند…}

    • حدیث مشهوری از آن حضرت که به امامت امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) اشاره دارد:

    «ابناي هذانِ إِمامانِ قاما أوقعدا» (این دو فرزندم (حضرت حسن و حضرت حسین علیهما السلام) هر دو امام هستند، چه قیام کنند و چه نکنند)

    • احادیثی از امیرالمومنین(علیه السلام) که بر امامت دو فرزند گرامیشان تاکید کردند

    به عنوان نمونه به این حدیث از کتاب “كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر” توجه کنید:

    «أخبرنا محمد بن عبد الله قال حدثنا محمد بن الحسين بن جعفر الخثعمي الأشناني قال حدثنا أبو هاشم محمد بن يزيد القاضي قال حدثنا يحيى بن آدم قال حدثنا جعفر بن زياد الأحمر عن أبي الصيرفي عن صفوان بن قبيصة عن طارق بن شهاب قال‌ قال أمير المؤمنين( ع )للحسن و الحسين أنتما إمامان بعدي ‌سيدا شباب أهل الجنة و المعصومان حفظكما الله و لعنة الله على من عاداكما»
    {طارق بن شهاب نقل می کند: امیرالمومنین(علیه السلام) به حضرت حسن و حسین(علیهما السلام) فرمودند: شما دو نفر امامان بعد از من هستید و سروران جوانان اهل بهشت و هر دو معصوم هستید، خداوند شما را حفظ کند و لعنت خدا بر کسی که با شما دشمنی کند}

    • اشاره امام حسن(علیه السلام) به امامت آن حضرت، در وصیت به محمد بن حنفیه

    به نقل از کتاب “الکافی”، در وصیتی که امام مجتبی(علیه السلام) به برادرشان محمد حنفیه فرموده بودند، چنین آمده است:
    «… يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ ع بَعْدَ وَفَاةِ نَفْسِي وَ مُفَارَقَةِ رُوحِي جِسْمِي إِمَامٌ مِنْ بَعْدِي وَ عِنْدَ اللَّهِ جَلَّ اسْمُهُ فِي الْكِتَابِ وِرَاثَةً مِنَ النَّبِيِّ ص أَضَافَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ فِي وِرَاثَةِ أَبِيهِ وَ أُمِّهِ فَعَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ خِيَرَةُ خَلْقِهِ فَاصْطَفَى مِنْكُمْ مُحَمَّداً ص وَ اخْتَارَ مُحَمَّدٌ عَلِيّاً ع وَ اخْتَارَنِي عَلِيٌّ ع بِالْإِمَامَةِ وَ اخْتَرْتُ أَنَا الْحُسَيْنَ ع»
    {ای محمد بن علی(علیه السلام) آیا نمیدانی که (برادرم) حسین بن علی(علیهما السلام) بعد از وفات من و جدایی روح از جسمم، امام بعد از من است و نام او به امامت، نزد خداوندی که اسمش شکوه دارد در کتاب (لوح محفوظ) ثبت است؟ امامت او از طریق وراثت، مستقیما از طرف پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) است به اضافه وراثتی که از پدر و مادرش دارد؛ خداوند دانست که شما بهترین خلق او هستید، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) را از بین شما (برای رهبری) انتخاب کرد، و ایشان حضرت علی(علیه السلام) را انتخاب کردند و حضرت علی(علیه السلام) من را به امامت انتخاب کرد و من نیز حضرت حسین(علیه السلام) را انتخاب کردم …}

    • اشاره خود آن حضرت به امامت خود

    در برخی موارد هم، خود آن حضرت با اشاره به روایتی از جدشان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) امامت خود را به مردم اعلان داشته اند، به عنوان نمونه به حدیثی از کتاب “عیون اخبار الرضا علیه السلام” توجه کنید:

    «… أَخْبَرَنَا وَكِيعٌ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَلِيطٍ قَالَ قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع)مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً أَوَّلُهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع)وَ آخِرُهُمُ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِي وَ هُوَ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ …»
    {عبد الرحمن بن سلیط نقل می کند: حضرت حسین بن علی بن ابیطالب(علیهم السلام) فرمودند: از ماست دوازده مهدی (که پیامبر اکرم بشارت آنها را داده بودند)، اولین آنها امیر المومنین علی بن ابیطالب(علیهما السلام) است و آخرین آنها، نهمینِ از فرزندان من است و همو است که قیام کننده به حق است …}

    در این روایت، امام حسین(علیه السلام) در ضمن یاد کردن از دوازده رهبر الهی، به امامت خود نیز به عنوان پدر نه امام بعد از خود، اشاره فرموده اند.

    • معجزات و کراماتی که به دست آن حضرت انجام شده

    یکی از راه های اثبات امامت و رهبری الهی، برای کسانی که به راحتی، امامت شخصی را نمی پذیرند، نشان دادن معجزه و کرامتی از جانب خداوند تبارک و تعالی است؛ امامت امام حسین(علیه السلام)، بارها از این طریق نیز به اثبات رسیده است؛ روایت زیر از “بحار الانوار” داستانی از یک معجزه از آن حضرت را شرح می دهد:

    «رُوِیَ عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ عَنْ یَحْیَی ابْنِ أُمِّ الطَّوِیلِ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ الْحُسَیْنِ علیه السلام إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ شَابٌّ یَبْکِی فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ مَا یُبْکِیکَ قَالَ إِنَّ وَالِدَتِی تُوُفِّیَتْ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ لَمْ تُوصِ وَ لَهَا مَالٌ وَ کَانَتْ قَدْ أَمَرَتْنِی أَنْ لَا أُحْدِثَ فِی أَمْرِهَا شَیْئاً حَتَّی أُعْلِمَکَ خَبَرَهَا فَقَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام قُومُوا حَتَّی نَصِیرَ إِلَی هَذِهِ الْحُرَّةِ فَقُمْنَا مَعَهُ حَتَّی انْتَهَیْنَا إِلَی بَابِ الْبَیْتِ الَّذِی تُوُفِّیَتْ فِیهِ الْمَرْأَةُ مُسَجَّاةً فَأَشْرَفَ عَلَی الْبَیْتِ وَ دَعَا اللَّهَ لِیُحْیِیَهَا حَتَّی تُوصِیَ بِمَا تُحِبُّ مِنْ وَصِیَّتِهَا فَأَحْیَاهَا اللَّهُ وَ إِذَا الْمَرْأَةُ جَلَسَتْ وَ هِیَ تَتَشَهَّدُ ثُمَّ نَظَرَتْ إِلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام فَقَالَتِ ادْخُلِ الْبَیْتَ یَا مَوْلَایَ وَ مُرْنِی بِأَمْرِکَ فَدَخَلَ وَ جَلَسَ عَلَی مِخَدَّةٍ ثُمَّ قَالَ لَهَا وَصِّی یَرْحَمُکِ اللَّهُ فَقَالَتْ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِی مِنَ الْمَالِ کَذَا وَ کَذَا فِی مَکَانِ کَذَا وَ کَذَا فَقَدْ جَعَلْتُ ثُلُثَهُ إِلَیْکَ لِتَضَعَهُ حَیْثُ شِئْتَ مِنْ أَوْلِیَائِکَ وَ الثُّلُثَانِ لِابْنِی هَذَا إِنْ عَلِمْتَ أَنَّهُ مِنْ مَوَالِیکَ وَ أَوْلِیَائِکَ وَ إِنْ کَانَ مُخَالِفاً فَخُذْهُ إِلَیْکَ فَلَا حَقَّ فِی الْمُخَالِفِینَ فِی أَمْوَالِ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ سَأَلَتْهُ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَیْهَا وَ أَنْ یَتَوَلَّی أَمْرَهَا ثُمَّ صَارَتِ الْمَرْأَةُ مَیِّتَةً کَمَا کَانَتْ.»
    {ابوخالد کابلی از یحیی بن‌ام طویل روایت می‌کند که گفت: ما نزد امام حسین(علیه السّلام) بودیم که جوانی به نزد آن حضرت آمد و شروع به گریه کرد، امام علیه(السلام) به او فرمودند: برای چه گریه می‌کنی؟ گفت: مادرم همین الآن بدون اینکه وصیت کند از دنیا رفت، مادرم اموال فراوانی دارد و به من دستور داده به آنها دست نبرم و حتی به شما هم خبری ندهم؛ امام(علیه السلام) فرمودند: برخیزید تا نزد آن زن برویم. ما با آن بزرگوار حرکت کردیم تا درب آن خانه ای رفتیم که جنازه آن زن در آن جا بود؛ امام حسین(علیه السّلام) توجهی به آن خانه فرمودند و دعا کردند که خدا آن زن را زنده کند تا هر وصیتی که دوست دارد بکند.
    ناگهان، آن زن برخاست و نشست و شهادت به یگانگی خداوند داد؛ آنگاه (آن زن) به سوی امام(علیه السلام) نگاه کرده و گفت: ای مولای من! داخل خانه شو و هر دستوری که داری به من بده؛ امام حسین(علیه السلام) پس از اینکه داخل خانه شدند و روی بستری نشستند، به آن زن فرمودند: خداوند تو را رحمت کند، وصیت کن؛ آن زن گفت: ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فلان مقدار از سرمایه من در فلان جا و فلان جا است، یک سوم آن را در اختیار شما می‌گذارم که به دوستان خود عطا کنی؛ دو سوم اموالم را به همین پسرم می‌دهم، اگر شما او را از دوستان خود می شمارید، ولی اگر این پسر از مخالفین شما باشد آن دو سوم را هم شما برای خودتان بردارید، زیرا مخالفین(ِشیعه) حقی در اموال مؤمنین ندارند. سپس از امام درخواست کرد که بر بدنش نماز بخواند و امور کفن و دفن او را به عهده بگیرد؛ سپس آن زن مرده شد، همان طور که قبلاً مرده بود.}

    احادیث و روایات

    با اینکه به دلیل شرایط خاص دوران زندگانی مبارک امام حسین(علیه السلام) و خفقان و فضای ترسناک شدیدی که حکومت بنی امیه برای شیعیان و به خصوص اهل بیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به وجود آورده بودند، سخنان و احادیث زیادی از آن حضرت برجای نمانده، اما بازهم، گزارشات تاریخی و منابع شیعه، از وجود بیانات آن حضرت در مسائل مختلف خداشناسی، امامت، بیان فضائل اهل بیت(علیهم السلام)، پاره ای از مناظرات با مکاتب مختلف عقیدتی، ویژگی های شیعیان واقعی، تفسیرهایی از آیات قرآن کریم و دوران غیبت امام مهدی(عجل الله فرجه) خبر داده اند. به عنوان نمونه به موارد زیر توجه کنید:

    بیان آن حضرت در مورد راه خداشناسی

    وجود مقدس امام حسین(علیه السلام) در بیانی بسیار زیبا و دلنشین، راه چگونگی درست بندگی کردن را به ما آموزش داده و ما را در رسیدن به مقام بنده بودن راهنمایی کردند، به این حدیث در “علل الشرایع” آمده دقت کنید:

    «حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ عَطَاءٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ خَرَجَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ (ع) عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِي يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُهُ»

    {احمد بن ادريس ، از حسين بن عبيد الله ، از حسن بن على بن ابى عثمان ، از عبد الكريم بن عبيد الله ، از سلمة بن عطا ، از حضرت امام صادق عليه السّلام روایت می کنند که آن حضرت فرمودند :
    حضرت حسين بن على عليهما السّلام از جمع يارانشان بيرون آمده و خطاب به آنها فرمودند : اى مردم ، خداوندی که نامش بلند است، بندگانش را نيافريده مگر براى آن كه او را بشناسند و هنگامى كه او را شناختند عبادتش می كنند و زمانى كه او را عبادت كردند از پرستش غير او بی نیاز می شوند.

    مردى در بين ياران عرضه داشت : اى پسر رسول خدا(صلَّى الله عليه و آله): پدر و مادرم به فداى تو باد (راه) معرفت و شناخت خدا چيست؟ حضرت فرمودند : آن است كه اهل هر عصر و زمانى، امامى را كه اطاعتش بر آنها واجب است بشناسند.}

    بیان آن حضرت در مورد محبت نسبت به اهل بیت(علیهم السلام)

    آن حضرت با این بیان زیبا که در “المحاسن” آمده، راه نجات را در محبت درست و واقعی نسبت به خاندان پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) بیان می کنند و راه دکان باز کردن برای دنیا از این طریق را مردود می شمارند:

    «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ بِشْرِ بْنِ غَالِبٍ الْأَسَدِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع قَالَ: قَالَ لِي يَا بِشْرَ بْنَ غَالِبٍ مَنْ أَحَبَّنَا لَا يُحِبُّنَا إِلَّا لِلَّهِ جِئْنَا نَحْنُ وَ هُوَ كَهَاتَيْنِ وَ قَدَّرَ بَيْنَ سَبَّابَتَيْهِ وَ مَنْ أَحَبَّنَا لَا يُحِبُّنَا إِلَّا لِلدُّنْيَا فَإِنَّهُ إِذَا قَامَ قَائِمُ الْعَدْلِ وَسَّعَ عَدْلَهُ الْبَرَّ وَ الْفَاجِرَ»
    {محمد بن عبد الحمید از گروهی از بشر بن غالب اسدی نقل می کند که حضرت امام حسین بن علی(علیهما السلام) به من فرمودند: ای بشر بن غالب، هر کس که ما (خاندان نبوت را) دوست داشته باشد و دوست داشتن او جز برای خدا نباشد، (در روز قیامت) ما (اهل بیت) و او مانند این دو می آییم، و حضرت دو انگشت مبارک خود را کنار هم جمع کرد (کنایه از اینکه مانند این دو انگشت که کنار هم قرار گرفته اند، ما و او در روز حساب و کتاب اینگونه ایم)، و هرکس که ما را دوست داشته باشد اما دوست داشتن او، جز برای دنیا نباشد، پس زمانی که قیام کننده ی به عدل (خداوند متعال) حکم کند، عدالت او نیکوکار و گناهکار را فرا می گیرد (کنایه از اینکه به هنگام فرمانروایی خداوند در روز قیامت، چنین محبتی به ما، به حال هیچ کسی سودی نخواهد رسانید)}

    حدیثی از آن حضرت در تفسیر آیه ای از قرآن

    در کتاب “معانی الاخبار” حدیثی از امام حسین(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت به فضیلتی از امیرالمومنین(علیه السلام) در تفسیر آیه 12 سوره مبارکه یاسین اشاره می کنند:

    «حدثنا أحمد بن محمد بن الصقر الصائغ ، قال : حدثنا عيسى بن محمد العلوي ، قال : حدثنا أحمد بن سلام الكوفي ، قال : حدثنا الحسن بن عبد الواحد ، قال : حدثنا الحارث بن الحسن ، قال : حدثنا أحمد بن إسماعيل بن صدقة ، عن أبي الجارود ، عن أبي جعفر محمد بن علي الباقر ، عن أبيه ، عن جده عليهم‌السلام قال : لما أنزلت هذه الآية على رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله « وكل شئ أحصيناه في إمام مبين» قام أبو بكر وعمر من مجلسهما فقالا : يا رسول الله هو التوراة؟ قال : لا ، قالا : فهو الإنجيل؟ قال : لا ، قالا : فهو القرآن؟ قال : لا. قال : فأقبل أمير المؤمنين علي عليه‌السلام فقال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله : هو هذا ، إنه الامام الذي أحصى الله تبارك وتعالى فيه علم كل شئ»
    {امام باقر(علیه السلام) از پدر بزرگوارشان امام سجاد(علیه السلام) و ایشان از امام حسین(علیه السلام) نقل کرده اند که زمانی که این آیه (و کل شی احصیناه فی امام مبین؛ و هر چیزی را در کتاب آشکار کننده ای برشمردیم) بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نازل شد، ابوبکر و عمر از جایشان برخاستند و گفتند: ای رسول خدا، آیا (آن کتاب آشکار کننده) تورات است؟ حضرت فرمودند: خیر، پرسیدند: آیا انجیل است؟ حضرت فرمودند: خیر، پس گفتند: پس آن قرآن است!؟ حضرت فرمودند: خیر، امام حسین(علیه السلام) می فرماید: در این هنگام امیرالمومنین علی علیه السلام وارد شد، پس پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: (آن کتاب آشکار کننده) این شخص (امیرالمومنین علیه السلام) است، یقینا او امامی است که خداوند تبارک و تعالی، در او دانش همه چیز را شمرده (و به یادگار) گذاشته است}

    پاسخ جامع به یک سوال فقهی

    در “تحف العقول” حدیثی از آن حضرت نقل شده که پاسخ چند وجهی ایشان را در مقابل یک سوال فقهی  بیان می کند:

    «سئل عن الجهاد سنة أو فريضة ؟ فقال عليه السلام: الجهاد على أربعة أوجه: فجهادان فرض وجهاد سنة لا يقام إلا مع فرض وجهاد سنة، فأما أحد الفرضين فجهاد الرجل نفسه [3] عن معاصي الله وهو من أعظم الجهاد ومجاهدة الذين يلونكم من الكفار فرض. وأما الجهاد الذي هو سنة لا يقام إلا مع فرض فإن مجاهدة العدو فرض على جميع الامة لو تركوا الجهاد لاتاهم العذاب وهذا هو من عذاب الامة وهو سنة على الامام. وحده أن يأتي العدو مع الامة فيجاهدهم. وأما الجهاد الذي هو سنة فكل سنة أقامها الرجل وجاهد في إقامتها وبلوغها وإحيائها فالعمل والسعي فيها من أفضل الاعمال لانها إحياء سنة وقد قال رسول الله صلى الله عليه وآله: ” من سن سنة حسنة فله أجرها وأجر من عمل بها إلى يوم القيامة من غير أن ينقص من أجورهم شيئا»
    {از امام حسین (علیه‌السلام) سؤال شد: آیا جهاد مستحب است یا واجب؟ آن حضرت فرمودند: جهاد بر چهار گونه است: دو گونه آن واجب است و سومی مستحبی است که جز با واجب بر پا نمیشود و چهارمی مستحب است:
    1. اما یکی از آن دو جهاد واجب، جهاد شخص است با نفس اماره خود (خواهش های نفسانی که به انسان را به بدی وادار می کند)، تا آن را از معصیت‌ (نافرمانی) های خداوند باز دارد و این بزرگترین جهادهاست.
    2. و مجاهده با آن کفاری که هم مرز شما (اهل اسلام) هستند (چه به صورت دفاعی و یا در صورت فراهم بودن شرایط، به صورت ابتدائی و آغازی) دومین جهاد واجب است.
    3. و اما آن جهاد مستحبی که جز با واجب، به پا نمیشود، مجاهده با دشمنان می‌باشد که بر همه امت واجب است؛ اگر همگی آن را ترک کنند عذاب به آنها میرسد و این عذاب عمومی همه را (چه خوب و چه بد) فرا میگیرد (پس نباید ترک شود) و گرنه این جهاد بر امام (بدون امت) مستحب خواهد بود (نه واجب) و تعریف این نوع جهاد آن است که امام (علیه‌السلام) همراه امت خود به سراغ دشمنان برود و با آنان جهاد کند.
    4. و اما آن جهادی که بر همه مستحب است، هر مستحبی است که فردی آن را انجام می دهد، و در (راه) به پا داشتن و کامل شدن و زنده نگه داشتن آن تلاش می کند، پس کار و تلاش در این راه، از بهترینِ کارها است زیرا آن، احیای سنت نبوی است؛ و به راستب که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: هر که سنت حسنه‌ای (روش نیکویی) را پدید آورد هم خود به پاداش آن می‌رسد و هم از پاداش تمام کسانی را که تا روز قیامت به آن عمل می‌کنند بی‌آنکه از پاداش‌های آنان چیزی کم شود بهره‌مند می گردد.}

    موضع گیری حضرت در برابر اقدامات معاویه

    با آنکه امام حسین(علیه السلام) در زمان امامت برادر بزرگوارشان امام مجتبی(علیه السلام)، اقدام عملی بر ضد حکومت معاویه انجام نداده و مردم را بر علیه او به شورش دعوت نکردند، اما در موارد متعددی مخالفت خود را با حکومت نامشروع او اعلام فرمودند:

    • اعتراض به کشتن عده ای از شیعیان سرشناس

    افرادی از بزرگان شیعه، به خاطر داشتن محبت و فرمانبرداری از امیرالمومنین(علیه السلام)، از سمت حکومت بنی امیه مخصوصا معاویه، شکنجه های بسیاری را تحمل می کردند؛ در این میان، بزرگانی مانند: حجر بن عدی، عمرو بن حمق خزاعی، و عبدالله بن یحیی حضرمی در زیر این شکنجه های بسیار شدید به شهادت رسیدند.

    امام حسین(علیه السلام) در جواب نامه ای که به عنوان خشم و نفرت شدید از این اقدام معاویه به او نوشتند، به رفتارهای اسلام ستیزانه او اشاره کردند:

    «… وما أظن اللَّه راضيًا عني بترك محاكمتك إليه … ألست قاتل حجر بْن عدي وأصحابه المصلين العابدين، الذين ينكرون الظلم ويستعظمون البدع، ولا يخافون فِي اللَّه لومة لائم، ظلمًا وعدوانًا، بعد إعطائهم الأمان بالمواثيق والإيمان المغلظة؟ أولست قاتل عمرو بْن الحمق صاحب رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الذي أبلته العبادة وصفرت لونه وأنحلت جسمه؟! أولست المدعي زياد بْن سمية المولود على فراش عبيد عبد ثقيف، وزعمت أنه ابن أبيك وقد قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «الولد للفراش وللعاهر الحجر … كأنك لست من الأمة وكأنها ليست منك … أولست صاحب الحضرميين الذين كتب إليك ابن سمية أنهم على دين علي، فكتبت إليه: اقتل من كان على دين علي ورأيه، فقتلهم ومثل بهم بأمرك … فلا أعلم فتنة على الأمة أعظم من ولايتك عليها، ولا أعلم نظرا لنفسي وديني أفضل من جهادك …!»
    {گمان نمی کنم خداوند از من راضی باشد اگر محاکمه کردن (و اعتراض کردن به رفتارهای تو را) ترک کنم … آیا تو قاتل حجر بن عدی و یاران او_که نمازگزار و عبادتگر بودند، همان کسانی که ظلم را نمی پذیرفتند و بدعت را (گناهی) بزرگ می شمردند و در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنشگری نمی ترسیدند_ نیستی که از روی ظلم و دشمنی (با خاندان پیامبراکرم صلی الله علیه وآله) بعد از اینکه با پیمان های محکم و وعده قطعی در امان بودن به آنها، به آنها امان دادی (اما باز هم آنان را کشتی؟)، آیا تو قاتل عمرو بن حمق نیستی؟همان کسی که صحابی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود و عبادت، او را بیمار کرده و رنگش را زرد و بدنش را نحیف کرده؟! آیا تو ادعای (برادری با) زیاد بن سمیه _که متولد شده ای در خانه عبید، برده ای  قبیله ثقیف بود_ را نکردی؟ و گمان کردی که او پسر پدر تو (ابوسفیان) است، در حالی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: فرزند به دنیا آمده، مال کسی است که در تحت سرپرستی او متولد شده و برای زنا کننده سنگسار است؟! … گویا تو از این امت نیستی و این امت هم از تو نیست … آیا تو (قاتلِ) آن دو فرد حضرمی(از اهل حضرموت) نیستی؟ همان کسانی که وقتی (زیاد) فرزند سمیه به تو نوشت که آنها بر دین علی(علیه السلام) هستند، به او نوشتی که هر کس را که بر عقیده و روش علی هست را بکش؟! پس (زیاد بن سمیه) به دستور تو آنها را کشت و بدنشان را قطعه قطعه کرد … پس من (حسین بن علی علیهما السلام) فتنه و مصیبتی بالاتر از اینکه تو بر امت اسلامی خلیفه شدی نمی دانم و هیچ نظری را برای خودم، بالاتر از جهاد با تو نمی دانم …}

    • بیان خطبه در منی بر علیه معاویه

    آن حضرت در سال 58هجری قمری یعنی دو سال قبل از مرگ معاویه، در مکه در سرزمین منی، خطبه ای طولانی و شدید بر علیه معاویه و حکومت باطل او بیان فرمودند و بار دیگر موضع خود را در برابر اقدامات ظالمانه او اعلام کرده و جامعه اسلامی را از فتنه های او آگاه کردند.

    عده ای پژوهشگران، این خطبه را       افشاگری ای بر بر ضد معاویه و مقدمه قیام کربلا می دانند. امام حسین(علیه السلام) در بیانی محکم و استوار و بدون واهمه از حکومت ظلم بنی امیه، با بیان فضائل امیرالمومنین(علیه السلام) و اهل بیت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)، دعوت به امر به معروف و نهی از منکر و تاکید بر این وظیفه مهم اسلامی، به یادآوری وظیفه علما و واجب بودن قیام آنان بر علیه ظلم و ظالم و همچنین گوشزد کردن عواقب خطرناک سکوت در برابر زورگویان، در میان حاجیانی که به زیارت خانه خدا آمده بودند جرقه ای بزرگ ایجاد کردند تا آنان در بازگشت به شهرهایشان، پیام امام حسین(علیه السلام) به مردم برسانند و زمینه بیداری آنان را فراهم سازند.
    طبق بیان آیت الله مکارم شیرازی در کتاب “عاشورا: ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها”، امام حسین(علیه السلام) با بیان این خطبه، اهداف چهارگانه زیر را دنبال می کردند:

    1. ایجاد تلنگر برای بیداری امت اسلامی و تشویق آنان به قیام بر علیه ظالمان
    2. مبارزه فرهنگی و نشان دادن شیوه مبارزه با بنی امیه
    3. شناساندن چهره ضد اسلامی بنی امیه به مسلمانان
    4. و بیان اینکه همیشه قدرت داشتن به معنی برحق بودن نیست.    

    واکنش به خلافت رسیدن یزید

    با اینکه امام حسین(علیه السلام) به پیمان نامه صلحی که امام مجتبی(علیه السلام) با معاویه امضا فرموده بودند، پایبند مانده و تا زمانی که معاویه زنده بود بر علیه او قیام عملی نکردند، معاویه همچون دیگر پیمان شکنی های خود، به مفاد عهدنامه ای که خود او به امام حسن(علیه السلام) پیشنهاد داده بود، وفا نکرده و بعد از خود، فرزند شومش، یزید را به حکومت نشاند.

    یزید به محض اینکه بر تخت حکومت نشست، به فرمانروایان شهر های مختلف دستور داد که از سرشناسان مسلمانان بیعت بگیرند و اگر نپذیرفتند گردن آنان را بزنند.

    اینجا بود که امام حسین(علیه السلام) این جمله معروف را  که در “الفتوح” آمده است، فرمودند: «و عَلَی الإسلامِ السلامُ إذ قَد بُلِیَت الاُمّةُ بِراعٍ مثلِ یَزید، سلام خدا به اسلام باد (فاتحه اسلام خوانده شد)، زیرا که امت اسلامی به حاکمی مانند یزید گرفتار شد)» و به همراه اهل بیت خودشان در 28 رجب سال 60هجری قمری، از مدینه به مکه حرکت کردند. در مدت بیش از چهار ماه که امام(علیه السلام) در مکه حضور داشتند با استقبال و مردم و حاجیان حاضر در آنجا روبرو شدند اما بخاطر از سویی، گزارشاتی که از وجود نقشه ای برای قتل آن حضرت در در خانه خدا خبر می داد، و از سویی دیگر، چند هزار نامه ای از آن حضرت دعوت می کردند که به کوفه بیاید تا آنان با آن حضرت بیعت کنند، ایشان در هشتم ذی الحجه از مکه به سمت کوفه حرکت کردند.

    تبیین هدف از قیام

    امام بارها و بارها از ابتدای قیام مقدس خود، به هدف والای خود اشاره کردند و مردم را با بیان آن، به سمت مقاومت بر علیه حکومت فاسد و باطل یزید تشویق نمودند، از جمله آنکه حضرت در بیانی دلسوزانه که در “تحف العقول”آمده، خطاب به خدای خود عرض کردند:
    «اَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنافُساً فِی سُلْطان، وَ لا التماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ، وَ لکِنْ لِنَرَىَ الْمَعالِمَ مِنْ دِینِکَ، وَ نُظْهِرَ الاِصْلاحَ فِی بِلادِکَ، وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ، وَ یُعْمَلُ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَّتِکَ وَ أَحْکامِکَ»

    {خداوندا تو مى‌دانى که آنچه از ما (در طریق تلاش براى بسیج مردم) صورت گرفت، به خاطر رقابت در امر به دست آوردن حکومت و یا به چنگ‌آوردن ثروت و مال نبود، بلکه هدف ما آن است که نشانه‌هاى دین تو را آشکار سازیم و اصلاح و درستى را در همه شهرها آشکار کنیم تا بندگان مظلوم تو، امنیت یافته و آسوده باشند و به دستورات و سنّت‌ ها و احکام تو جامه عمل پوشیده شود}

    قیام عاشورا و هدف آن

    همان طور که معروف است، مهم ترین بخش از زندگانی با برکت حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)، قیام ایشان بر علیه حکومت آشکارا فاسد و باطل یزید بن معاویه بود که اگر این حرکت امام حسین(علیه السلام) نمی بود دیگر اثری از اسلام در تاریخ باقی نمی ماند.

    آن حضرت با مشاهده وضعیت اسفبار جامعه اسلامی در آن زمان که هنوز نیم قرن بیشتر از شهادت پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) نگذشته بود، راهی جز جانفشانی خود و اهل بیت خود(علیهم السلام) برای حیات بخشیدن دوباره به درخت نوپای اسلام ندیدند و آنچه که را داشتند در راه این هدف مقدس، قربانی کردند. ایشان در وصیتی که به برادر خود، محمد بن حنفیه نوشتند، به طور واضح و آشکار، هدف خود از این قیام را بیان کردند:

    «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا مَا أَوْصَی بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِلَی أَخِیهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِیَّةِ أَنَّ الْحُسَیْنَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی صلی الله علیه و آله أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَی عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی عَلِیِّ

    بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَی بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَیَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّی یَقْضِیَ اللَّهُ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ»
    {بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. این وصیت نامه ای است که حسین بن علی بن ابی طالب علیه السّلام برای برادرش محمّد بن حنفیه نوشت: حسین شهادت می‌دهد که خدا یکی است و شریکی ندارد، حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله بنده و رسول خدا است که حقیقت را از طرف (خدای) حق آورد، بهشت و جهنم بر حق هستند، قیامت خواهد آمد و شکی در آن نیست، خداوند هر کسی را که در قبر باشد (در قیامت) بر می‌انگیزد؛ من برای سرکشی، دشمنی و فساد کردن و ظلم نمودن از مدینه خارج نشدم، بلکه فقط و فقط، من به برای ایجاد صلح و سازش در میان امت جدم قیام کردم، من قصد دارم امر به معروف و نهی از منکر نمایم، من می‌خواهم مطابق سیره (روش) جدم رسول خدا و پدرم علی بن ابی طالب علیهم السّلام رفتار نمایم. کسی که مرا به خاطر بیانِ حق قبول کند، خداوند به حق سزاوارتر است و کسی که دست رد به سینه من بزند، من صبر می‌کنم تا خدا که بهترین حکم کنندگان است بین من و او داوری نماید.}

    شهادت

    سرانجام، امام حسین(علیه السلام) بعد از 57 سال زندگی پرخیر و برکت، در قیام مقدس کربلا، در روز دهم محرم سال 61هجری قمری در سرزمین نینوا، با مظلومانه ترین نوع، به شهادت رسیدند و با خون مقدس و پر برکت خود، اسلام مرده را زنده ساختند.

    1. کتاب منتهی الآمال، جلد اول، باب پنجم، تاریخ ولادت و شهادت سید مظلومات حضرت ابی عبدالله الحسین، مقصد اول، صفحه 345 چاپ انتشارات پیام قدس ↩︎
    2. کتاب منتهی الآمال، جلد اول، باب پنجم، تاریخ ولادت و شهادت سید مظلومات حضرت ابی عبدالله الحسین، مقصد اول، صفحه 346 چاپ انتشارات پیام قدس ↩︎
    3. کتاب منتهی الآمال، جلد اول، باب پنجم، تاریخ ولادت و شهادت سید مظلومات حضرت ابی عبدالله الحسین، مقصد اول، صفحه 346 چاپ انتشارات پیام قدس ↩︎
    4. کتاب منتهی الآمال، جلد اول، باب پنجم، تاریخ ولادت و شهادت سید مظلومات حضرت ابی عبدالله الحسین، مقصد اول، صفحه 347 چاپ انتشارات پیام قدس ↩︎

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *