فدک در تفسیر قمیعلی بن ابراهیم قمی در تفسیرش ، شهادت امیرمؤمنان و امایمن درباره فدک از امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرده است :از عثمان بن عیسی و حمّاد بن عثمان نقل شده است که امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: وقتی با ابوبکر بیعت شد و خلافت او بر همه مهاجر و انصار محقّق و ثابت […]
فدک در تفسیر قمی
علی بن ابراهیم قمی در تفسیرش ، شهادت امیرمؤمنان و امایمن درباره فدک از امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرده است :
از عثمان بن عیسی و حمّاد بن عثمان نقل شده است که امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: وقتی با ابوبکر بیعت شد و خلافت او بر همه مهاجر و انصار محقّق و ثابت شد، فردی را از جانب خود به سرزمین فدک فرستاده و دستور داد تا نماینده حضرت زهرا (علیهاالسّلام) را از آنجا اخراج کند. در پی این اقدام، حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) نزد ابوبکر آمد و فرمود: ای ابوبکر! مرا از میراث پدرم محروم کردی و نماینده مرا از فدک بیرون کردی در حالی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ) به دستور خدا آنرا برای من قرار داده بود. ابوبکر گفت: برای اثبات این مطلب، شاهدانی اقامه کن. حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) امایمن را آورد، امایمن گفت: ای ابوبکر من پیش از احتجاج با تو درباره فرمایش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، شهادت نمیدهم. امایمن گفت: شما را به خدا سوگند میدهم، آیا شما میدانید که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: امایمن از اهل بهشت است؟ ابوبکر گفت: بلی. امایمن گفت: پس من شهادت میدهم که خدا به رسولش وحی فرستاد «حق ذوی القربی را بده» آنگاه رسول خدا فدک را به دستور خداوند برای فاطمه قرار داد. پس از آن علی (علیهالسّلام) آمده همانند شهادت امایمن شهادت دادند. ابوبکر برای فاطمه (سلاماللهعلیها) درباره فدک سند و نامهای نوشت و آنرا به ایشان سپرد. در این هنگام عمر وارد شد و گفت: این نامه چیست؟ ابوبکر گفت: فاطمه درباره فدک ادعا کرد و امایمن و علی بر آن شهادت دادند من هم این نامه را نوشتم.
عمر نامه را از حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) گرفت و پاره کرد و گفت: این مال مسلمانان است، اوس بن حدثان و عایشه و حفصه شاهد بودند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: ما گروه پیامبران چیزی را به ارث نمیگذاریم آنچه را گذاشتهایم صدقه است؛ زیرا علی شوهر فاطمه به نفع خود سخن میگوید و امایمن نیز زن صالحهای است ولی اگر همراه او زن دیگری شهادت میداد ما تجدید نظر میکردیم. حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) از نزد آنها گریهکنان بیرون رفت
بعد از اين ماجرا علي (علیهالسّلام) نزد ابوبكر آمد، در حالي كه او در مسجد بود و مهاجرين و انصار دور او جمع شده بودند . پس علي (علیهالسّلام) فرمود: اي ابابكر! چرا ميراث فاطمه (سلاماللهعلیها) از پيامبر را منع كردي ؟ در حالي كه همانا فاطمه (سلاماللهعلیها) در زمان حيات رسول خدا مالك آن بود
پس ابوبكر پاسخ داد: فدك متعلق به مسلمانان است پس اگر فاطمه اقامه شهود كرد بر اين كه رسول خدا آن را براي فاطمه قرار داده است [پس از آن اوست ] و الا او هيچ گونه حقي در فدك ندارد.
آنگاه اميرالمؤمنين (علیهالسّلام) فرمود: اي ابابكر! آيا تو درباره ما برخلاف حكم خدا درباره مسلمانان حكم ميكني ؟
ابوبكر گفت : نه .
حضرت علي (علیهالسّلام) فرمود: اگر در دست مسلمانان چيزي باشد كه مالك آن باشند آنگاه من در مالكيت آن ادعا كنم، تو از چه كسي بينه [دليل ] و گواه ميخواهي ؟
ابوبكر گفت : تنها از تو [كه ادعا ميكني ] بينه و دليل ميخواهم .
علي (علیهالسّلام) فرمود: پس علت چيست كه از فاطمه (سلاماللهعلیها) تقاضاي بينه و دليل ميكني نسبت به آنچه كه در تصرف او قرار دارد؟
و حال آن كه فاطمه (سلاماللهعلیها) در زمان حيات رسول خدا و بعد از آن مالك فدك بوده است، و چرا از مسلمانان بينه و شاهد بر آنچه ادعا ميكنند نمي خواهي ؟ همان گونه كه از من تقاضاي بينه و دليل بر آنچه ادعا كرده بودم خواستي .
پس ابوبكر ساكت شد .
در اين لحظه عمر گفت : اي علي ! اين حرفها را رها كن، ما با تو نمي توانيم بحث كنيم ! اگر گواهان عادلي آوردي [پس فدك از آن فاطمه (سلاماللهعلیها) است ] و الا متعلق به مسلمانان است و نه براي تو و نه براي فاطمه حقي در آن نمي باشد .
پس اميرالمؤمنين (علیهالسّلام) فرمود: اي ابابكر! آيا قرآن ميخواني ؟
ابوبكر گفت : آري
اميرالمؤمنين (علیهالسّلام) فرمود: مرا خبر ده از قول خداي عزوجل [كه فرموده است ]:
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيرا
سوره احزاب (33)، آيه 33
“همانا خداوند اراده كرده است كه پليدي را از شما اهل بيت دور كند و شما را پاك و طاهر گرداند.” [اين آيه ] درباره چه كسي نازل شده است، درباره ما يا غير ما؟
(ابوبكر گفت : البته درباره شما نازل شده است .
علي (علیهالسّلام) فرمود: اي ابابكر! اگر يك عده اي آمدند و شهادت دادند عليه فاطمه دختر رسول خدا به يك كار زشتي، تو نسبت به او چگونه عمل ميكردي ؟
ابوبكر گفت : در اين صورت بر او حد جاري ميكردم، همان گونه كه بر ساير زنان مسلمان حد جاري ميكنم .
اميرالمؤمنين (علیهالسّلام) فرمود: بنابراين اگر چنين كني، در نزد خدا كافر محسوب ميشوي .
ابوبكر گفت : چرا؟
علي (علیهالسّلام) فرمود: براي اين كه تو شهادت خدا مبني بر اين كه او طاهر و پاك است را رد كرده و شهادت مردم عليه او را قبول كرده اي
همان گونه كه حكم خدا و رسولش را رد كرده اي كه فدك را براي فاطمه (سلاماللهعلیها) قرار داده بودند.
و اين در حالي است كه حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) فدك را در زمان حيات پيامبر6 در اختيار داشت
سپس تو شهادت آن عرب بياباني را كه بر پاهاي خود بول ميكند، عليه حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) قبول كردي و فدك را از او گرفته و گمان كردي كه آن “فئ” است و متعلق به مسلمانان ميباشد!
و حال آن كه همانا رسول خدا فرمود: بر مدعي است كه بينه و دليل بياورد، و مدعي عليه [منكر] بايد قسم بخورد
پس تو قول رسول خدا را هم رد كردي كه فرمود: بينه بر كسي است كه ادعا ميكند، و قسم بر كسي است كه عليه او ادعا ميشود
امام صادق (علیهالسّلام) [كه راوي حديث است ] ميفرمايد: پس مردم از روي ناراحتي [نسبت به عمل ابوبكر] سر و صدا كرده و [از اين عمل ابوبكر] بدشان آمد
و بعضي از آنان به بعضي ديگر نگاه كرده و گفتند: به خدا قسم علي بن ابي طالب (علیهالسّلام) راست ميگويد.
آنگاه حضرت علي (علیهالسّلام) به منزل خود بازگشتند.
امام صادق (علیهالسّلام) ميفرمايد: و حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) داخل مسجد شدند و قبر پدرشان را طواف كرده و در حالي كه گريان بودند اين اشعار را ميخواندند:
انا فقدناك فقد الارض وابلها _ و اختل قومك فاشهدهم و لاتغب اي پيامبر! ما تو را از دست داديم، همان گونه كه زمين باران سرشارش را از دست ميدهد، و قوم تو منحرف و تباه شدند; پس نظاره كن اين قوم را و از ما غايب مشو. قد كان بعدك أنباء و هنبثة لو كنت شاهدها لم تكثر الخطب
همانا پس از تو خبرها و حوادث پر سر و صدايي رخ داد، كه اگر شما شاهد و ناظر اين وقايع بوديد گرفتاري و مصيبت زياد نمي شد.
قد كان جبريل بالا يات يؤنسنا فغاب عنا فكل الخير محتجب همانا جبرئيل با آوردن آيات الهي مونس و آرام بخش ما بود; [ولي با رفتن تو] جبرئيل هم از ما غايب شد، پس همه خوبي ها نيز از ما پوشيده شد. و كنت بدرا و نورا يستضاء به عليك تنزل من ذي العزة الكتب
و تو ماه شب چهارده بودي، و نوري بودي كه از نور تو بهره ميگرفتند، و از طرف خداي صاحب عزت كتابهاي آسماني بر تو نازل ميشد.
تجهمتنا رجال و استخف بنا اذ غبت عنا فنحن اليوم نغتصب مرداني با تندي و عبوسانه با ما برخورد كردند، و ما سبك شديم آن زمان كه از ما غايب شدي ; پس ما امروز مورد غصب (ظلم و ستم) واقع ميشويم . فسوف نبكيك ما عشنا و ما بقيت _ منا العيون بتهمال لها سكب
پس ما براي تو گريه خواهيم كرد تا وقتي كه زنده ايم ; مادامي كه چشم هاي ما اشك ريزان دارد.
امام صادق (علیهالسّلام) ميفرمايد: پس ابوبكر و عمر هر يك به منزل خود بازگشتند.و ابوبكر شخصي را به سراغ عمر فرستاد و او را به پيش خود خواند، آنگاه به عمر گفت : آيا نديدي برخورد امروز علي را با ما؟به خدا قسم اگر او يك نشست ديگري به اين صورت داشته باشد حكومت ما را بر ما تباه خواهد ساخت لذا از عمر نظرخواهي ميكند.
نظر تو چيست ؟ پس عمر گفت : به نظر من بايد دستور دهي تا او را بكشند .ابوبكر گفت : چه كسي [مي تواند] او را بكشد؟ عمر گفت : خالد بن وليد . پس ابوبكر و عمر شخصي را نزد خالد بن وليد فرستادند و او هم به حضور آن دو نفر رسيد.
پس آن دو نفر گفتند: اراده كرده ايم كه تو را به كار بزرگي وادار كنيم .خالد بن وليد به آن دو نفر گفت : مرا بر هر آنچه ميخواهيد واداريد، اگر چه آن كار، كشتن علي بن ابي طالب باشد!
ابوبكر و عمر گفتند: خواسته ما نيز همين است .پس خالد گفت : چه زماني او را بكشم ؟ ابوبكر گفت : در مسجد حاضر شو و در كنار علي (علیهالسّلام) در نماز بايست .پس وقتي من سلام نماز را دادم، بلند شو و گردن او را بزن !خالد بن وليد گفت : باشد.
اين گفتگو را “اسماء بنت عميس” كه همسر ابوبكر بود شنيد. پس اسماء به كنيز خود گفت : به منزل علي (علیهالسّلام) و فاطمه (سلاماللهعلیها) برو و به هر دو سلام برسان و براي علي (علیهالسّلام) [اين آيه را بخوان و] بگو:ان الملا يأتمرون بك ليقتلوك فاخرج اني لك من الناصحين [ سوره قصص (28)، آيه 20 ]
“اين جماعت توطئه كشتن شما را تدارك ديده اند، پس از شهر خارج شويد، همانا من خير و صلاح شما را ميخواهم
كنيز هم آمد [و پيغام را به حضرت رساند]; پس اميرالمؤمنين (علیهالسّلام) فرمود: به اسماء بگو: “خداوند آنها را به هدفي كه دارند نمي رساند و مانع آنها ميشود”. سپس حضرت برخاستند و آماده نماز شدند.
و در مسجد حاضر شده و پشت سر ابوبكر نماز خواندند. و خالد بن وليد هم در كنار اميرالمؤمنين (علیهالسّلام) به نماز ايستاد، در حالي كه شمشيري همراه او بود. ترديد و پشيماني ابوبكر در حال نماز پس هنگامي كه ابوبكر براي تشهد نماز نشست، از آنچه گفته بود پشيمان شد و ترسيد فتنه شود و شجاعت و تسليم ناپذيري علي (علیهالسّلام) را يادآور شد.
پس در تشهد نماز همين طور در حال فكر كردن بود و جرأت اين كه سلام نماز را بدهد نداشت، تا آنجا كه مردم فكر كردند او در نماز به اشتباه افتاده است بالاخره ابوبكر [در حال تشهد] به خالد التفات كرد و گفت : اي خالد! آنچه را كه به تو دستور داده بودم انجام نده . والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته [و سلام نماز را داد]
پس اميرالمؤمنين (علیهالسّلام) فرمود: اي خالد! ابوبكر چه چيزي را به تو امر كرده بود؟ خالد گفت : ابوبكر دستور داده بود تا گردن تو را بزنم !حضرت فرمود: آيا تو اين كار را ميكردي ؟! خالد گفت : آري به خدا قسم ; اگر او قبل از سلام نماز نگفته بود كه او را نكش، همانا تو را كشته بودم !
امام صادق (علیهالسّلام) [كه راوي حديث هستند] ميفرمايد: پس علي (علیهالسّلام) خالد را گرفته و محكم به زمين كوبيد.
مردم همه دور او جمع شدند، پس عمر [از روي ترس و واهمه ] گفت : به خداي كعبه علي او را ميكشد.
پس مردم خطاب به اميرالمؤمنين (علیهالسّلام) گفتند: اي اباالحسن ! خدا را، خدا را، به حق صاحب اين قبر [او را نكش و رها كن ]; پس حضرت دست از خالد برداشت .
سپس حضرت رو به عمر كرده و گريبان او را گرفتند. و فرمودند: اي پسر صهاك ! به خدا قسم اگر چنانچه عهدي از جانب رسول خدا وجود نداشت [و دستور نداشتم كه ساكت باشم ] و دستوري از جانب خدا جلوتر نبود، همانا ميدانستي كدام يك از ما از حيث يار و ياور ضعيف تريم و عدد كدام يك از ما كمتر است . آنگاه حضرت به منزل خود رفتند.
فدك
فدك يك باغ و قريه آبادي بوده در حجاز، حوالي مدينه، و در بعضي از روايات آمده است كه يك چشمه اي هم داشته كه آب از آن ميجوشيده است . تقريبا تا آنجا نزديك به سه روز راه بوده و سه منزل از مدينه فاصله داشته كه حدود 24 فرسخ ميشود.
ام أيمن شاهد حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) که بود
“ام أيمن” كنيزي بوده است كه به پيامبر رسيده و پيامبر هم او را در راه خدا آزاد كرده بودند. اين زن خيلي به پيامبر علاقه داشت و پيامبر نيز خيلي به او علاقه مند بوده اند. نام اصلي او “بركة بنت ثعلبة” است، و واقعا وجود با بركتي بوده است .
“بركة” بعد از آزاد شدن به “عبيد خزرجي” شوهر كرد و از او يك فرزند به نام “أيمن” به دنيا آورد و از آن پس به او “ام أيمن” ميگفتند; پس از مدتي شوهرش از دنيا رفت ; روزي پيامبر فرمود: هر كس ميخواهد با زني كه اهل بهشت است ازدواج كند ام أيمن را بگيرد. آن وقت “زيد بن حارثة” با ام أيمن ازدواج كرد و “اسامة بن زيد” از آنان متولد شد.
الطبقات الكبري، ابن سعد (230 ه’ ق)، ج 8، ص 223 و 224، دارالصادر، بيروت ; الاستيعاب، ابن عبدالبر (463 ه’ ق)، ج 4، ص 1793، دارالجيل، بيروت
ام أيمن خيلي زن باوفايي بوده و بسياري از آيات قرآن را از حفظ بوده است و خيلي علاقه داشته در جنگ ها شركت كند. در جنگ بدر و احد مداواي مجروحان را به عهده داشته و به لشكريان اسلام آب ميرسانده، و خلاصه خيلي خدمت به اسلام كرده و پس از پيامبر هم از علاقه مندان و وفاداران اميرالمؤمنين (علیهالسّلام) و حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) بوده است .
اشکال امام علی (علیهالسّلام) در قضاوت ابوکر
خلاصه اشكال حضرت به ابوبكر اين است كه اگر كسي در خانه خود باشد و من از بيرون بيايم و بگويم مالك اين خانه هستم، شما از چه كسي تقاضاي شهود و بينه ميكنيد؟ از آن كسي كه فعلا در خانه نشسته و “ذو اليد” است يا آن كه از بيرون آمده و ادعا ميكند؟ معلوم است كه بايد از مدعي، شاهد و بينه طلب كرد.
پيامبراكرم فرموده است :”البينة علي المدعي و اليمين علي من أنكر”. مدعي بايد دليل و بينه بياورد و اگر بينه آورد، از او قبول ميشود، ولي منكر لازم نيست بينه اقامه كند و همين كه قسم بخورد كافي است . “منكر” آن است كه در خانه نشسته، و “مدعي” تو هستي كه از بيرون آمدي و ميگويي خانه ملك من است ; پس شما كه مدعي هستيد بايد بينه و شاهد بياوريد.
در اينجا هم فدك در مالكيت حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) بوده و از زمان حيات رسول خدا و بعد از وفات ايشان در اختيار حضرت بوده است، حالا تو آمده اي و ميگويي مال مسلمانان است ; پس تو كه مدعي هستي بايد اقامه بينه و شهود نمايي، نه حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) كه “ذو اليد” است و وكيلشان هم در آنجا بوده است . پس اين كه تو از صاحب خانه شاهد طلب ميكني، خلاف حكم خداست . در اينجا ابوبكر مغلوب شد و نتوانست جوابي به حضرت بدهد
أسماء بنت عميس کیست :
أسماء بنت عميس” از علاقه مندان به اهل بيت عصمت و طهارت (علیهالسّلام) بوده است . ابتدا جعفر بن ابي طالب (علیهالسّلام) برادر حضرت علي (علیهالسّلام) با او ازدواج ميكند و بعد از شهادت جعفر رضوان الله تعالي عليه همسر ابوبكر ميشود
چگونه فدک به اهل بیت (علیهمالسلام) بازگشت؟
سیر تاریخی فدک یکی از شگفتیهای تاریخ اسلام است، هر یک از خلفا در برابر آن موضعی داشتند، یکی میگرفت و دیگری پس میداد، و این وضع آن قدر ادامه یافت تا این سرزمین به کلی ویران شد و بر باد رفت، برای پی بردن به فراز و نشیبهایی که در این روستای آباد پدید آمد کافی است مقطعهای زیر را مورد توجه قرار دهیم:
۱ـ فدک در آغاز، چنانکه دانستیم، پس از سقوط خیبر از طریق مصالحه از یهودیان به پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) منتقل شد و به حکم آیه (وما افاء الله علی رسوله… )
اختیار آن بطور کامل با شخص پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) بود و به حکم آیه، حق آن حضرت گردید.
۲ـ طبق اسناد معتبر تاریخی پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) آن را در حیات خود طبق دستور قرآن و آیه (وآت ذا القربی حقه)
به بانوی اسلام فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) بخشید، و به این ترتیب در اختیار دختر گرامی پیغمبر اسلام (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) قرار گرفت.
۳ـ در زمان خلیفه اول این آبادی غصب شد، و در اختیار حکومت وقت قرار گرفت، و آنها با سرسختی عجیبی در حفظ این وضع کشیدند.
۴ـ این امر همچنان ادامه داشت تا زمان عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموی که نسبت به اهل بیت پیغمبر (علیهمالسلام) روش ملایم تری داشت رسید، او به فرماندارش در مدینه «عمر بن حزم» نوشت که: فدک را به فرزندان فاطمه (علیهاالسّلام) بازگردان.
فرماندار مدینه در پاسخ او نوشت: فرزندان فاطمه بسیارند و با طوایف زیادی ازدواج کردهاند، به کدام گروه بازگردانم؟
عمر بن عبدالعزیز خشمناک شد، نامه تندی به این مضمون در پاسخ فرماندار مدینه نگاشت: «اما بعد، فانی لو کتبت الیک آمرک ان تذبح شاة لکتبت الی اجماء ام قرناء؟ او کتبت الیک ان تذبح بقرة لسالتنی ما لونها؟ فاذا ورد کتابی هذا فاقسمها فی ولد فاطمة من علی والسلام؛
هر گاه من ضمن نامهای به تو دستور دهم گوسفندی ذبح کن، تو فورا در جواب خواهی نوشت آیا بی شاخ باشد یا شاخدار؟!، و اگر بنویسم گاوی را ذبح کن سؤال میکنی رنگ آن چگونه باشد؟! هنگامی که این نامه من به تو میرسد فورا فدک را بر فرزندان فاطمه از علی (علیهالسّلام) تقسیم کن».
و به این ترتیب با یک چرخش بزرگ، فدک بعد از سالیان دراز به دست فرزندان فاطمه (علیهاالسّلام) افتاد.
۵ـ دیری نپایید که یزید بن عبدالملک خلیفه اموی آن را مجددا غصب کرد.
۶ـ سرانجام بنی امیه منقرض شدند و بنی عباس روی کار آمدند، ابوالعباس سفاح خلیفه معروف عباسی آن را به عبدالله بن حسن بن علی به عنوان نماینده بنی فاطمه (علیهمالسلام) بازگرداند.
۷ـ چیزی نگذشت که ابوجعفر عباسی آن را از بنی حسن گرفت زیرا آنها قیامی بر ضد بنی عباس کردند.
۸ـ مهدی عباسی فرزند ابوجعفر آن را به فرزندان فاطمه (علیهمالسلام) بازگرداند.
۹ـ موسی الهادی خلیفه دیگر عباسی بار دیگر آن را غصب کرد و هارون الرشید نیز همین معنا را ادامه داد.
۱۰ـ مامون به خاطر تظاهر به علاقه شدید نسبت به اهل بیت پیغمبر (علیهمالسلام) و فرزندان علی (علیهالسّلام) و فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) آن را با تشریفاتی به فرزندان فاطمه (علیهاالسّلام) بازگرداند.
در تاریخ آمده است که: مامون به قثم بن جعفر فرماندار مدینه چنین نوشت: «انه کان رسول الله اعطی ابنته فاطمة فدکا و تصدق علیها بها، و ان ذلک کان امرا ظاهرا معروفا عند آله علیهم السلام، ثم لم تزل فاطمة تدعی منه بما هی اولی من صدق علیه، و انه قد رای ردها الی ورثتها و تسلیمها الی محمد بن یحیی بن الحسین بن زید بن علی… و محمد بن عبدالله بن الحسین… لیقوما بها لاهلهما؛ رسول خدا (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) فدک را به دخترش فاطمه (علیهاالسّلام) بخشید و این امری آشکار و معروف نزد اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) بود، سپس همواره فاطمه (علیهاالسّلام) مدعی آن بود و قول او از همه شایسته تر به تصدیق و قبول است، و من صلاح میبینم که آن را به ورثه آن حضرت داده شود، و به محمد بن یحیی و محمد بن عبدالله (نوههای امام زین العابدین) بازگردانی تا آنها به اهلش برسانند».
ابن ابی الحدید میگوید: مامون برای رسیدگی به شکایات مردم نشسته بود، اولین شکایتی که به دست او رسید و به آن نگاه کرد مربوط به فدک بود، همین که شکایت را مطالعه کرد گریه نمود و به یکی از ماموریان گفت: صدا بزن وکیل فاطمه (علیهاالسّلام) کجاست؟
پیرمردی جلو آمد، و با مامون سخن بسیار گفت، مامون دستور داد حکمی را نوشتند و فدک را به عنوان نماینده اهل بیت (علیهمالسلام) به دست او سپردند.
هنگامی که مامون این حکم را امضا کرد «دعبل» برخاست و اشعاری سرود که نخستین بیت آن این بود:
اصبح وجه الزمان قد ضحکا • برد مامون هاشما فدکا!
چهره زمان خندان شد، چرا که مامون فدک را به بنی هاشم بازگرداند.
نویسنده کتاب فدک مینویسد: مامون به اتکای روایت ابوسعید خدری که میگوید: پیامبر فدک را به فاطمه (علیهاالسّلام) بخشید، دستور داد فدک به فرزندان فاطمه (علیهاالسّلام) بازگردانده شود.
۱۱ـ اما متوکل عباسی به خاطر کینه شدیدی که از اهل بیت (علیهمالسلام) در دل داشت، بار دیگر فدک را از فرزندان فاطمه (علیهاالسّلام) غصب کرد.
۱۲ـ فرزند متوکل به نام «منتصر» دستور داد که آن را مجددا به فرزندان امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) بازگردانند.
بدیهی است روستایی که این چنین دست به دست بگردد، و هر روز بازیچه دست سیاستمداران کینه توز باشد، به سرعت رو به ویرانی میگذارد، و همین سرنوشت سرانجام دامان فدک را گرفت، و تمام آبادی آن ویران و درختانش خشک شد!
ولی به هر صورت این نقل و انتقالها بیانگر این واقعیت است که خلفا روی فدک حساسیت خاصی داشتند، و هر کدام طبق روش سیاسی خود موضع گیری مخصوص و عکس العمل خاصی روی آن نشان میدادند.
و اینها همه تاکیدی است بر آنچه قبلا گفتیم که غصب فدک از بانوی اسلام (علیهاالسّلام) یا فرزندان او، پیش از آن که جنبه اقتصادی داشته باشد، جنبه سیاسی داشت و هدف منزوی کردن آنها در جامعه اسلامی و تضعیف موقعیت و اظهار دشمنی با اهل بیت پیامبر (علیهمالسلام) بود، همان گونه که بازگرداندن فدک به اهل بیت (علیهمالسلام) که بارها در طول تاریخ اسلام تکرار شد «یک حرکت سیاسی» به عنوان اظهار همبستگی و ارادت به خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) صورت میگرفت.
اهمیت فدک در اذهان عمومی مسلمین تا آن اندازه بود که در بعضی از تواریخ آمده: در عصر متوکل عباسی قبل از آن که فدک از دست بنی فاطمه (علیهمالسلام) گرفته شود خرمای محصول آن را در موسم حج به میان حجاج میآوردند و آنها به عنوان تیمن و تبرک با قیمت گزافی آن را میخریدند.
دیدگاهتان را بنویسید