پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آخرین سال عمر با برکتشان، در راه برگشت از مراسم حج، در محلی به نام غدیر خم، از جانب خداوند متعال مامور می شوند تا حضرت علی (صلوات الله علیه) را به عنوان جانشین و امام امت اسلامی بعد از خودشان معرفی کنند. با وجود قطعی بودن ماجرای غدیر و بسیاریِ […]
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آخرین سال عمر با برکتشان، در راه برگشت از مراسم حج، در محلی به نام غدیر خم، از جانب خداوند متعال مامور می شوند تا حضرت علی (صلوات الله علیه) را به عنوان جانشین و امام امت اسلامی بعد از خودشان معرفی کنند.
با وجود قطعی بودن ماجرای غدیر و بسیاریِ روایات وارد شده در مورد این جریان، عده ای این شبهه را مطرح می کنند که داستان غدیر خم، ساخته شیعیان است و واقعیت ندارد. در پاسخ به این افراد بایدگفت:
اصل ماجرای غدیر حتی در کتب اهل سنت بسیار بوده و در مورد واقع شدن چنین جریانی، شکی وجود ندارد، همانطور که علامه امینی (رحمه الله) در کتاب خود به نام “الغدیر” اصل حدیث غدیر را از 110 نفر از اصحاب و 84 نفر از تابعین (آنهایی که اصحاب رسول الله را دیده اند) از کتب اهل سنت نقل کرده است.
خلاصه ای از واقعه غدیر خم را در چند عنوان با هم میخوانیم:
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در سال 10 هجری افرادی را به سراسر جامعه اسلامی فرستاده و آنها را برای انجام “آخرین حج به همراه خودشان” دعوت کردند.[1] عده زیادی از تمام مسلمانان مناطق مختلف جامعه اسلامی، در مدینه جمع شدند.[2]
پیامبر اکرم در روز شنبه، 23 یا 24 یا 25 ماه ذیالقعدة[3] غسل کردند و احرامی (لباس مخصوص انجام دادن حج) به تن کرده و پیاده از مدینه به راه افتادند.[4]
با اینکه همزمان با خارج شدن پیامبر، در مدینه بیماری حَصبَة یا جُدرِی (سُرخَک) فراگیر شد و عده زیادی از مسلمانان را از ثواب حضور در این سفر محروم کرد[5]، عده زیادی که بین ۹۰ هزار[6] تا ۱۲۴ هزار نفر [7] بوده اند، با حضرت به سمت مکه به راه افتادند، در حالی که این تعداد، غیر از کسانی هستند که از خود مکه در حج شرکت کرده اند.[8]
بر اساس برخی از نقل ها، عدهای از مسلمانان به فرماندهی امیر المومنین (صلوات الله علیه)، برای فتح یمن به آنجا رفته بودند که خود ایشان (امیرالمومنین) در راه برگشت، از لشکر جدا شده و خود را به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رساندند[9]
کاروان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، غروب روز دوشنبه به مکه رسید. [10]
طبق نقل تاریخ، وحی الهی بر پیامبر گرامی اسلام نازل شده بود که پس از آموزش اعمال حج به مسلمانان، جانشین خود را تعیین کنند.
حسکانی از علمای اهل سنت در مورد آیه آخر سوره انشراح میگوید: «فاذا فرغت فانصب» یعنی وقتی از بیان فروع (آموزش احکام) فارغ شدی، علی (علیه السلام) را به ولایت نصب کن.[11]
قُرطُبی هم در تفسیرش، این مطلب را از قول برخی از علمای اهل سنت نقل کرده است.[12]
سیوطی و آلوسی (از مفسرین اهل سنت) در تفسیر آیه ۶۷ سوره مبارکه مائده[13] چند روایـت آورده اند که: آنچه بر تو نازل شده است «که علی سرپرست مومنین است» را بر مردم ابلاغ کن.[14]
حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تصمیم داشتند که این وظیفه را در مدینه انجام دهند اما نگران بودند که منافقین نگذارند و ایشان را ترور کنند، به همین خاطر به گروهی از مومنین دستور نگهبانی از خود را دادند، البته این دستور، قبل از نازل شدن آیه 67 سوره مائده بود.[15]
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بعد از انجام اعمال حج، دستور بازگشت دادند. همه مسلمانان، همراه با ایشان به سمت جُحفه[16] (که راه بازگشت به سمت مدینه بود و مسیر اهل شام و مصر هم از آنجا جدا می شد) به راه افتادند.[17]
کاروان حجاج در روز هجدهم ذیالحجة به غدیر خم که نزدیک جحفه بود رسیدند.[18]
در اینجا بود که آیه 67 سوره مبارکه مائده نازل شد[19]: [یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ «اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، به مردم برسان! و اگر انجام ندهی، رسالت او را انجام ندادهاى! خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مىدارد؛ و خداوند، جمعیّت کافران را هدایت نمىکند.»]
از علمائی که به این مطلب اشاره کردهاند میتوان موارد زیر اشاره کرد:
مرحوم علامه امینی در الغدیر 10 سند دیگر برای این مطلب نقل مینماید.
غدیر خم برای این مسئله انتخاب شد زیرا که مردم مصر، شام، عراق و مدینه، همگی در آنجا حاضر بودند و اگر کاروانی میخواست به سمت شهر خود برود، از آنجا جدا میشد. مردم یمن، طائف و اطراف آن هم که مسلمان نبودند و تازه کشورشان به دست مسلمانان فتح شده بود به مردم مکه نزدیک بودند و قطعا خبر این جریان به ایشان میرسید؛ پس جمعیت بهاندازهای بود که همه مسلمانان با خبر شوند.
هنگامی که کاروان به غدیر خم رسید، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: محافظان من را مرخّص کنید چرا که خداوند خودش مرا حفظ خواهدکرد.
حاکم نیشابوری در “المستدرک علی الصحیحین” میگوید: این روایت صحیح است ولی بخاری ومسلم آن را در کتاب هایشان نیاوردهاند.[20]
سپس دستور دادند آنهایی که جلوتر رفته برگردند و آنهایی که عقب مانده اند خود را برسانند.
تمامی مسلمانان در نزدیکی پنج درخت بزرگ جمع شدند.[21]
آفتاب بسیار داغ بود[22] به اندازه ای که مردم، نیمی از عَبای (بالا پوش) خود را روی سر و نیم دیگر را زیر پا انداخته بودند.[23]
پیامبر نماز را خواندند[24] و سپس زیر سایه یکی از درختها و در وسط جمعیت [25] خطبهای طولانی بیان فرمودند.
در آن خطبه به فوت خود اشاره کرده [26] سپس فرمودند: “مردم من در بین شما دو جانشین برای خود قرار میدهم که اگر از آن دو پیروی کنید رستگار خواهید شد: کتاب خداوند و عترتم، پس ببینید که چگونه حق من را نسبت به آن دو ادا میکنید”. [27]
شوکانی در کتاب خود این مطب را تایید می کند و اضافه می کند که پیامبر به پیروی از اهل بیتشان مخصوصا تاکید کردند. (باقی کسانی که این مطلب را آورده اند در پاورقی ببینید)[28]
سپس دست امیر مومنان علی (علیهالسلام) را گرفته بالا بردند[29] و فرمودند: ای مردم چه کسی بر جان شما از خودتان بالاتر است (اختیار جان شما را دارد)؟ گفتند: خدا ورسولش بهتر میدانند. حضرت فرمودند: خداوند، سرپرست من، و من سرپرست مومنین هستم و من از جانشان بر ایشان سزاوارتر و برتر هستم.[30]
پس هر کس که من سرپرست اویم علی سرپرست اوست[31] و حاضرین این ماجرا را به غائبین برسانند.[32]
نکته قابل توجه این است که در بعضی روایات صحیح اهل سنت آمده است:
وقتی که خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جملات قبل را فرمودند و خواستند شخص مورد نظر را معرفی کنند،
عدهای گمان کردند که حضرت، ابوبکر یا عمر را معرفی خواهند کرد، اما حضرت دست امیر مومنان (علیهالسلام) را گرفته و ایشان را به عنوان جانشین بعد از خود معرفی کردند.[33]
در این هنگام فرشته وحی نازل شد و این آیه را آورد که:
“الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا” «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین شما پذیرفتم».
پس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، شکر خدا را به جا آورده و برای حضرت علی (علیهالسّلام) دعا فرمودند.
بسیاری از حدیث پژوهان و تاریخ نویسان و مفسران اهل سنت به این مطلب اشاره کردهاند که این، جدای از روایات و تاریخ ها و تفسیر های شیعیان در این زمینه است. [34]
سپس برای حضرت امیرالمومنین خیمهای زدند و مردم دسته دسته جلو آمده و گفتند: یا علی مبارکت باشد، سرپرست ما و همه مومنان شدی!!!
پیش از همه ایشان ابوبکر و عمر به امیر مومنان (علیهالسّلام) تبریک گفتند و سپس همسران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و بقیه زنان مسلمان نزد حضرت آمده و تبریک گفتند.[35]
در پایان، به ماجرای کسی که امامت ایشان را انکار کرد اشاره می کنیم:
چند روز بعد، پس از این که خبر این ماجرا پخش شد، شخصی از اهل مکه با نام الحارث بن النعمان الفهری، به نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد وگفت: “ای رسول خدا این امر (تعیین جانشین) از جانب خودت بود یا از جانب خدا؟”حضرت پاسخ فرمودند: از جانب خدا، او گفت: من طاقت سرپرستی علی را ندارم! اگر راست می گویی از خدا بخواه عذابی از آسمان بر سر من فرستد تا من را نابود کند؛پیامبر او را نفرین فرموده و همانجا عذاب نازل شد.[36]
در این ماجرا آیات اولیه سوره مبارکه معارج نازل شد:
“سال سائل بعذاب واقع ••• للکافرین لیس له دافع ••• من الله ذی المعارج” « در خواستکنندهای، تقاضای عذابی کرد که واقع شد، این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کسی نمیتواند آن را دور کند. (عذابی که) از سوی خداوند صاحب معارج (خداوندی که فرشتگانش بر آسمانها بالا می روند)”.
[1] ابوعبدالرحمان نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، ج۴، ص۵۷.
ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۱۶۴.
ابویعلی موصلی، احمد بن علی، مسند ابییعلی، ج۴، ص۹۳.
ابوبکر بیهقی، احمد بن حسین بن علی، السنن الکبری، ج۵، ص۱۰.
[2] ابن اثیر، ابوالسعادات، جامع الاصول، ج۳، ص۴۵۹.
علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۹.
[3] ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۱۷۳.
نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۲، ص۸۷۶.
[4] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۹.
نوی، یحیی بن شرف، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۱۷، ص۳۷۱.
ماوردی، علی بن محمد، الحاوی الکبیر، ج۱۴، ص۸۷.
سمهودی، علی بن عبد الله، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، ج۳، ص۱۶۰.
علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۹.
[5] حلبی، نورالدین، سیره حلبی، ج۳، ص۳۶۰.
ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، حجة الوداع، ج۱، ص۱۲۸.
امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۹.
ابن سید الناس، محمد بن محمد، عیون الاثر، ج۲، ص۳۴۲.
[6] عصامی، عبدالملک بن حسین، سمط النجوم العوالی، ج۲، ص۳۰۷.
زرقانی، محمد، شرح الزرقانی، ج۲، ص۳۸۰.
[7] امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۹.
[8] امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۹.
[9] زرقانی، محمد، شرح الزرقانی، ج۲، ص۳۸۰.
رحمانی مبارکفوری، عبیدالله، مرعاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج۸، ص۴۵۲.
امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۹.
[10] صنعانی، عبدالرزاق بن همام، مصنف، ج۱، ص۵۵۴.
ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۱۷۳.
ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۱۳۱.
امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۱۰.
[11] حاکم حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، شواهد التنزیل، ج۲ ص۴۵۱.
[12] قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۲۰، ص۱۰۹
[13] [یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ «اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، به مردم برسان! و اگر انجام ندهی، رسالت او را انجام ندادهاى! خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مىدارد؛ و خداوند، جمعیّت کافران را هدایت نمىکند.»]
[14] سیوطی، عبدالرحمان، الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، ج۳، ص۱۱۷.
آلوسی، شهابالدین، روح المعانی، ج۶، ص۱۹۳.
آلوسی، شهابالدین، روح المعانی، ج۶، ص۱۹۳.
حاکم حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۵۰.
شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر، ج۲، ص۶۹.
[15] شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر، ج۲، ص۷۰.
حلبی، نورالدین، سیره حلبی، ج۲، ص۳۱۸.
حاکم حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۵۷ و 256.
ابوالحسن ازدی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج۱، ص۳۱۲.
ابن عطیه، عبدالحق، المحرر الوجیز، ج۲، ص۲۱۷.
ابن جزری، محمد بن احمد، التسهیل لعلوم التنزیل، ج۱، ص۲۳۸.
[16] جحفة، شهر بزرگی در راه مکه و مدینه و در فاصله 24 فرسخ (تقریبا 144 کیلومتر) از مکه قرار دارد؛ فاصله آنجا هم تا غدیر خم دو میل (3200متر) است.
[17] یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۸.
[18] ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۲۷.
ابنکثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه، ج۴، ص۴۱۴.
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۰۸.
ابنعساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۴۲، ص۲۳۳.
سیوطی، عبدالرحمان بن ابیبکر، الدر المنثور، ج۳، ص۱۹.
قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، ج۲، ص۴۴۵.
[19]سیوطی، عبدالرحمان بن ابیبکر، الدر المنثور، ج۳، ص۱۱۷.
شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر، ج۲، ص۶۹.
[20] حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۴۲.
ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ج۵، ص۱۰۱.
ابویعلی، احمد بن علی، معجم ابییعلی، ج۱، ص۱۳۸.
ابوعمر الدانی، عثمان بن سعید، البیان فی عد آی القرآن، ج۱، ص۲۲.
مناوی، عبدالرؤوف، الفتح السماوی، ج۲، ص۵۷۵.
عراقی، زینالدین، المغنی عن حمل الاسفار، ج۱، ص۸۴۳.
شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر، ج۲، ص۷۰.
شمسالدین ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۲۱۱.
سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، الخصائص الکبری، ج۱، ص۲۱۰.
شمسالدین ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۵۵۴.
ابن ابیحاتم رازی، محمد بن ابیحاتم، تفسیر ابن ابیحاتم، ج۴، ص۱۱۷۳.
آلوسی، شهابالدین، روح المعانی، ج۳، ص۳۶۴.
[21] دارقطنی، علی بن عمر، جزء ابیالطاهر، ص۵۰.
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۲۱۶.
حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۸.
[22] حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۶۱۳.
ابوالقاسم طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۷۱.
[23] مناقب امیرالمومنین، لابن مغازلی الشافعی، مخطوط.
تفتازانی، عبدالله بن شهابالدين، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۲۹۰.
[24] هیثمی، احمد بن حجر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۴.
حنبلی، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۳۲، ص۷۳.
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۲۱۸.
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۳۱.
[25] هیثمی، احمد بن حجر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۴.
حنبلی، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۳۲، ص۷۳.
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۲۱۸.
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۳۱.
[26] حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۶۱۳.
ابوالقاسم طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۶۶.
ابوالقاسم طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۷۱.
هیثمی، احمد بن حجر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۳.
هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱، ص۱۸۶.
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۱، ص۱۹.
هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۳۸.
[27] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۱۲۲.
ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ج۶، ص۱۳۳.
ابوالقاسم الطبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۶.
رحمانی مبارکفوری، عبیدالله، مرعاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج۱، ص۲۹۰.
متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱، ص۱۸۶.
ابن الملقن، عمر بن علی، تذکرة المحتاج الی احادیث المنهاج، ج۱، ص۶۴.
ترمذی، محمد بن علی، نوادر الاصول فی احادیث الرسول، ج۱، ص۲۵۸.
[28] شوکانی، محمد بن علی، نیل الاوطار، ج۲، ص۳۳۷.
یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱۲.
سرخسی، محمد بن احمد، اصول سرخسی، ج۱، ص۳۱۴.
متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱، ص۳۸۱.
متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱، ص۱۸۵.
سیوطی، عبدالرحمان بن ابیبکر، الدر المنثور، ج۲، ص۲۸۵.
مناوی، محمد عبدالرؤوف بن علی، فیض القدیر، ج۳، ص۱۴.
مناوی، محمد عبدالرؤوف بن علی، التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج۱، ص۳۶۷.
آلوسی، شهابالدین، روح المعانی، ج۴، ص۱۸ و ج۲۲، ص۱۶.
ثعلبی، ابواسحاق، تفسیر الکشف و البیان، ج۳، ص۱۶۳ و ج۸، ص۴۰
ابوالقاسم طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۵۳.
حنبلی، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۳۲، ص۱۱ و ج۱۷، ص۱۷۲.
هیثمی، احمد بن حجر، مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۷۰و ج۹، ص۱۶۳.
حنبلی، احمد بن محمد، فضائل الصحابة، ج۲، ص۶۰۳.
ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۱۲۲.
ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ج۶، ص۱۳۳.
[29] ابوعبدالرحمان نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، ج۷، ص۴۴۲ و ص۴۰۹ و ص۴۳۷.
نسائی، احمد بن شعیب، خصائص علی، ج۱، ص۱۱۴ و ص۲۸.
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق ج۴۲، ص۲۰۵.
هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة، ج۲، ص۳۶۸.
[30] حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین ج۳، ص۶۱۳.
ابوعبدالرحمان نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، ج۷، ص۴۰۹ و ص۴۴۲.
ابوالقاسم طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۹۵ و ص۲۱۲ و ص۱۷۱.
[31] سیوطی، عبدالرحمان بن ابیبکر، الدر المنثور، ج۳، ص۱۹.
ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۵.
حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۸ و ص۶۱۳.
ابوعبدالرحمان نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، ج۷، ص۴۳۸ و ص۳۱۰ و ص۴۴۴.
ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ج۶، ص۷۴.
ابوالقاسم طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۹۵ و ج۴، ص۱۷۳ و ج۵، ۱۷۱ و ج۳، ص۱۷۹ و ج۵، ص۱۹۳.
ابویعلی، احمد بن علی، مسند ابییعلی، ج۱۱، ص۳۰۷.
حنبلی، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۲، ص۲۶۹.
هیثمی، احمد بن حجر، مجمع الزوائد ج۹، ص 104 تا 109
ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، المطالب العالیة، ج۱۶، ص۱۴۲.
نسائی، احمد بن شعیب، خصائص علی، ج۱، ص۱۱۴.
ابونعیم اصفهانی، احمدبن عبداللّه، حلیة الاولیاء، ج۹، ص۶۴.
ابن ابیشیبه، عبدالله، المصنف، ج۶، ص 365 و 368 و 372
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۱۸۸ و 218 و 214 و 232
[32] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱۲.
خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص 7 و 154 و 156 و 157 و 199.
قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، ج۱، ص 107 تا 109 و ج2 ص 158 و 369 .
[33] حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین ج۲، ص۱۳۱.
ابن ابیشیبه، عبدالله، المصنف، ج۶، ص۳۶۸.
سیوطی، عبدالرحمان بن ابیبکر، الدر المنثور ج۴، ص۱۳۳.
ابویعلی، احمد بن علی، مسند ابییعلی، ج۲، ص۱۶۵.
هیثمی، احمد بن حجر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۴.
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۳۴۳.
[34] ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۴.
سیوطی، عبدالرحمان بن ابیبکر، الدر المنثور، ج۳، ص۱۹.
سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، الاتقان، ج۱، ص۶۰.
خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۲۸۴.
ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۲۳۳ و ج 7 ص 386
حمویی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، ج۱، ص 73 و 74 و ۳۱۵
حاکم حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، شواهد التنزیل، ج۱، ص 200 و ۲۰۱ و 203 و 250
سبط ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، ص۳۶.
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۲۳۷ و 234
[35] فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضه الواعظین، ص۳۵۰.
خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۹، ص۲۲۱.
ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۱، ص۷۴.
ابنعساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۲۳۳.
ابن مغازلی، علی بن محمد، مناقب علی، ص۴۶.
ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۷، ص۳۸۶.
ذهبی، محمدحسین، التفسیر والمفسرون، ج۲، ص۶۳.
عصامی، عبدالملک بن حسین، سمط النجوم، ج۳، ص۳۶.
هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة، ج۱، ص۱۱۰.
[36] شراب، محمدحسن، نور الابصار، ص۱۵۹.
ثعلبی، ابواسحاق، تفسیر الکشف و البیان، ج۱۰، ص۳۵.
دیدگاهتان را بنویسید