یکی از سوالاتی که همیشه در ذهن خوانندگان تاریخ سقیفه و حوادث بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ایجاد می شود این است که، بعد از اینکه مردم در سقیفه جمع شدند و مثلا برای خود امیر انتخاب کردند در حالی که رهبری و سرپرستی و حکومت بعد از رسول الله، […]
یکی از سوالاتی که همیشه در ذهن خوانندگان تاریخ سقیفه و حوادث بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ایجاد می شود این است که، بعد از اینکه مردم در سقیفه جمع شدند و مثلا برای خود امیر انتخاب کردند در حالی که رهبری و سرپرستی و حکومت بعد از رسول الله، حق مسلم و قطعی امیر المومنین صلوات الله علیه بود، چرا ایشان هیچ اقدامی بر علیه حکومت نکردند و برای بازپس گیری حق خود، قیام نکردند؟
به بیان ساده تر:
چرا حضرت امیر علیه السلام سکوت کردند؟
در میان تاریخ نویسان و تحلیلگران مسلمان، دو نظریه در مورد چرایی سکوت امام علی(ع) وجود دارد:
گروهی از تاریخ نویسان که عمدتاً علمای اهل سنت و برخی دیگر را تشکیل میدهند، معتقدند سکوت ۲۵ ساله امام علی(ع) نشاندهنده این است که امام علی(ع) برای خود، حق حکومت قائل نبوده و حق حکومت را برای مردم می دانسته است.
گروه دوم که دانشمندان شیعه و برخی دانشمندان اهل سنت را تشکیل میدهند، دلایل این سکوت را با توجه به کلام امام علی(ع) توضیح داده اند و بر اینکه، حکومت، حق الهی ایشان بوده و خلافت در حق ایشان از جانب پیامبر اکرم صراحتا اعلام شده است تاکید کرده اند.
در توضیح نظریه اول باید گفت:
برخی معتقدند سکوت امام علی(ع) در دوران ابوبکر، عمر و عثمان، نشان میدهد حق حاکمیت با مردم است. مهدی بازرگان معتقد است اعمال و رفتار امامان شیعه(ع) در برابر حق حکومت، نشاندهنده این است که تمامی امامان(ع)، حق حکومت را نه در اختیار حاکمی چون یزید و سایر حاکمان میدانستند و نه در اختیار خودشان و نه در اختیار خداوند، بلکه حق حاکمیت را حق مردم میدانستند.
ابن ابی الحدید معتزلی، از عالمان برجسته اهل سنت در شرح معروف خود بر نهج البلاغه حضرت امیرالمومنین علیه السلام، در توضیح خطبه 92، در مورد علت نپذیرفتن خلافت بر مردم بعد از عثمان چنین می نویسد:
«علمای ما، این کلام (مرا رها کنید و دیگری را به دست آورید) را طبق ظاهرش تفسیر می کنند و می گویند: هرچند که ایشان از همه مردم شایسته تر نسبت به خلافت و از همه سزاوارتر نسبت به جایگاه حکومت بودند، اما از ناحیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هیچ دستور و اجازه ای برای تشکیل حکومت و رهبری مردم نداشتند، زیرا اگر ایشان از پیامبر اکرم وصیتی در این مورد می داشتند، شایسته نبود که بگویند: “رهایم کنید و دیگری را به دست آورید” و درست نبود که بگویند: “اگر دست از من برداريد من همانند يكى از شما خواهم بود و در ميان كسانى كه ولايت امور را به او مىسپاريد، من شنواتر و فرمانبردارتر مىباشم . من اگر وزير شما باشم بهتر است از آنكه امير شما باشم ” بلکه به جهتی دیگر، امر خلافت و رهبری را پذیرفتند.»
اما اکثریت تاریخ نویسان شیعه و عده ای از اهل سنت، نظریه دوم را درست می دانند و برای اثبات آن به دلایلی اشاره کرده اند که از کلام خود حضرت امیر و سخنان پیامبر اکرم (صلوات الله علیهما) برداشت می شود.
حال، اگر نظریه دوم درست باشد:
چرا حضرت امیر برای گرفتن حق خود قیام نکردند؟
عمل به وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
پیامبر گرامی اسلام، حوادث و اتفاقات بعد از خود را پیش بینی کرده بودند و با توجه به آنها، امیر المومنین صلوات الله علیه را به صبر و بردباری توصیه کردند؛ ابن شهر آشوب، این وصیت را چنین نقل می کند:
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:«یا عَلِی، انَّک لاقٍ بَعدی کذا وکذا.
فَقالَ علیه السلام: یا رَسولَ اللّهِ، انَّ السَّیفَ لَذو شَفرَتَینِ، و ما انَا بِالفَشِلِ و لَا الذَّلیلِ.
قالَ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): فَاصبِر یا عَلِی.
قالَ عَلِی (علیهالسّلام): اصبِرُ یا رَسولَ اللّهِ.
پیامبر خدا فرمودند: «ای علی! تو پس از من، چنین و چنان خواهی دید».
علی (علیهالسّلام) گفت: ای پیامبر خدا! شمشیر، دو لبه دارد و من، نه [از کشته شدن] باک دارم و نه ذلّت پذیرم.
سپس ایشان فرمودند: «ای علی! صبر کن».
علی (علیهالسّلام) گفت: ای پیامبر خدا! صبر خواهم کرد.»
نبود یار و پشتیبان
در خطبه ۲۶ نهجالبلاغه، حضرت امیر چنین می فرمایند:
«فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلاَّ أَهْلُ بَيْتِي فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ وَ أَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذَى وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا وَ صَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ الْكَظَمِ وَ عَلَى أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ.»
«پس از وفات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و بى وفايى ياران، به اطراف خود نگاه كرده، ياورى جز اهل بيت خود نديدم، (كه اگر مرا يارى كنند، كشته خواهند شد) پس به مرگ آنان رضايت ندادم. چشم پر از خار و خاشاك را ناچار فرو بستم، و با گلويى كه استخوان شكسته در آن گير كرده بود جام تلخ حوادث را نوشيدم و خشم خويش فرو خوردم و بر نوشيدن جام تلختر از گياه حنظل، شكيبايى نمودم..»
سوالی که ممکن است پیش بیاید، این است که با وجود یارانی مانند مقداد کندی، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، ابو ایوب انصاری، مالک اشتر و چند صحابه دیگر که در موضوع خلافت از امام علی(ع) حمایت میکردند، چرا امام علی(ع)، فقط اهل بیت خود را یار خود میداند؟ علامه محمدتقی جعفری پاسخ این سوال را اینگونه دادند: «این عدۀ انگشت شمار به قدری به مقام شامخِ (بالای) امیرالمومنین(ع) ارادت و عشق میورزیدند که مانند اهل بیت و دودمان (خاندان) طهارت بودند.»
همچنین، حضرت در خطبه سوم نهج البلاغة، معروف به خطبه شقشقیة، وضعیت خود را چنین ترسیم می نمایند:
« اما وَ اللّهِ لَقَد تَقَمَّصَها فُلانٌ و انَّهُ لَیعلَمُ انَّ مَحَلّی مِنها مَحَلُّ القُطبِ مِنَ الرَّحی؛ ینحَدِرُ عَنِّی السَّیلُ، و لا یرقی الَی الطَّیرُ، فَسَدَلتُ دونَها ثَوبا، و طَوَیتُ عَنها کشحا، و طَفِقتُ ارتَئی بَینَ ان اصولَ بِیدٍ جَذّاءَ، او اصبِرَ عَلی طَخیةٍ عَمیاءَ، یهرَمُ فیها الکبیرُ، و یشیبُ فیهَا الصَّغیرُ، و یکدَحُ فیها مُؤمِنٌ حَتّی یلقی رَبَّهُ! فَرَاَیتُ انَّ الصَّبرَ عَلیهاتا احجی، فَصَبَرتُ، و فِی العَینِ قَذیً، و فِی الحَلقِ شَجاً؛ اری تُراثی نَهبا…فَصَبَرتُ عَلی طولِ المُدَّةِ، و شِدَّةِ المِحنَةِ؛
امام علی (علیهالسّلام): به خدا سوگند، فلانی آن را به تن کرد و او میدانست که جایگاه من به خلافت، چون محور آسیاب است. سیل [دانش] از من سرازیر میشود و پرندهای به بلندای من نمیرسد. لباس خلافت را رها کردم و پهلو را از آن تهی ساختم.
با خود میاندیشم که آیا با دستی تهی یورش بَرَم یا بر ظلمت کوری مردم، صبر کنم؛ صبری که بزرگتران را فرسوده و کوچکتران را پیر میکند و مؤمن در آن، رنج میکشد تا به ملاقات پروردگارش رسد.
اندیشیدم که صبر کردن بر آن، خردمندانهتر است. بنابراین، در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم، صبر کردم و میراث خود را از دست رفته میدیدم…در همه این مدّت طولانی، با همه رنج، صبر کردم.»
در جای دیگری، کسی از امام علی (علیهالسلام) پرسید: به نظر شما اگر پیامبر فرزند پسری داشت که بالغ و رشید بود، آیا عرب حکومت را به او میسپرد؟ امام پاسخ داد: «اگر جز آنچه کردم انجام میداد، او را میکشتند.»
فراهم نبودن شرایط لازم برای قیام
امام علی(ع) در پاسخ به ابوسفیان و چند تن دیگر که از امام(ع)، درخواست رهبری و تشکیل حکومت (و مخالفت با دستگاه خلافت) را داشتند، فرمودند:
«وَ مُجْتَنِي الثَّمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتِ إِينَاعِهَا كَالزَّارِعِ بِغَيْرِ أَرْضِهِ.»
«(در این موقع، سزاوار آن است که از حقّ خود، چشم پوشیده و صبر کنم، زیرا) آنکه میوه را در غیر وقت رسیدن بچیند، مانند کسی است که در زمین غیر [زمینی که مال خود او نیست] زراعت [کشاورزی] کند.»
ابن میثم بحرانی معتقد است، این سخن به معنای فراهم نبودن شرایط لازم برای قیام و پس گرفتن حق خلافت است.
علامه جعفری نیز معتقد است خوشبینی مردم به یکدیگر و شایعه رضایت امام علی(ع) به ماجرای پس از وفات پیامبر اکرم (سقیفه)، مردم را از آمادگی پذیرش حکومت امام(ع) محروم ساخته بود.
جلوگیری از فروپاشی جامعه اسلامی
بزرگان علمای شیعه بر این باورند که امام علی(ع) علاوه بر دلایل بالا، برای حفظ اتحاد اسلامی و خطری که از بازگشت کفر احساس میکرد، از حق خود چشمپوشی کردند.
شیخ مفید، این علت را از بیان خود حضرت امیر صلوات الله علیه، چنین نقل می کند:
«عن الامام علی (علیهالسّلام) فیما قالَهُ بَعدَ اخذِ البَیعَةِ عَلی مَن حَضَرَهُ لَمّا نَزَلَ بِذی قارٍ: قَد جَرَت امورٌ صَبَرنا فیها، و فی اعینِنَا القَذی؛ تَسلیما لِاَمرِ اللّهِ تَعالی فیمَا امتَحَنَنا بِهِ؛ رَجاءَ الثَّوابِ عَلی ذلِک، و کانَ الصَّبرُ عَلَیها امثَلَ مِن ان یتَفَرَّقَ المُسلِمونَ، و تُسفَک دِماؤُهُم.
امام علی (علیهالسّلام) در هنگام فرود آمدن در ذوقار (استانی در جنوب عراق)، پس از بیعت گرفتن و در جمع حاضران:
حوادثی پیش آمد که به خاطر تسلیم بودن به فرمان الهی در آنچه ما را بدان امتحان میکرد و به امید ثواب خداوندی، در آنها شکیبایی کردیم، حال آن که چون خاری در چشممان بود و صبوری بر این امور، از این که مسلمانان پراکنده شوند و خونشان ریخته شود، مناسبتر بود.
علاوه بر آن، در شرایطی که جامعه تازه شکل گرفته اسلام، با خطر ارتداد (از دین برگشتن) بعضی از قبایل و ظهور مدعیان دروغین نبوت و همچنین خطر حمله احتمالی رومیان مواجه بود، هرگونه اقدام عملی بر ضد حکومت مصلحت نبود و چنین عملی دقیقاً در راستای خواسته دشمنانی چون ابوسفیان بود که ایشان را به قیام علیه حکومت تحریک میکرد.
حضرت علی (علیهالسلام) در اینباره میفرماید:
« وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ لَا مَخَافَةُ الْفُرْقَةِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ، وَ أَنْ يَعُودَ الْكُفْرُ، وَ يَبُورَ الدِّينُ، لَكُنَّا عَلَى غَيْرِ مَا كُنَّا لَهُمْ عَلَيْه»
«به خدا سوگند اگر ترس از ایجاد تفرقه در میان مسلمانان و بازگشت کفر و نابودی اسلام نبود، با آنان بهگونهای دیگر رفتار میکردم.»
پیروی از روش اولیای الهی(ع)
حضرت علی(ع) در برخی از سخنان خود، علت سکوت خود را پیروی از روش ۶ پیامبر الهی(ع) بر می شمارند:
حضرت ابراهیم (ع)، آن زمان که از قوم خود به دلیل بت پرستی هایشان از آنان کناره گرفت،
حضرت لوط (ع) آنجا که قدرتی در میان قوم خود نداشت و مظلوم واقع شد،
حضرت یوسف (ع) هنگامی که زندان را بر انجام عملی که خداوند بر آن خشمگین میشد ترجیح داد،
حضرت موسی (ع) به دلیل ترس از قومش از آنها گریخت،
حضرت هارون (ع) آنجا که در صدد قتلش برآمدند،
و پیامبر گرامی اسلام (ص) آنجا که از بیم جان، از قومش گریخت و به غار پناه برد.
مهدوی دامغانی (مجتهد، متکلم، نویسنده و پژوهشگر ایرانی) در پاسخ به این سوال که: (چرا امام علی(ع) جمله «دعونی و التمسوا غیری» (رهایم کنید و غیر مرا بخواهید) را (که دلیل اصلی انکارکنندگان حق رهبری جامعه برای امام علی(ع) است) به زبان آورده؟) معتقد است:
اول اینکه مردم به امتیازات عثمان و نحوه حکومت او عادت نموده بودند و همان انتظار را از امام علی(ع) داشتند؛
دوم اینکه روش و منش امام علی(ع) با روش اکثر مسئولین و استانداران زمان عثمان مخالف بود و تاریخ نیز نشان داد که این گروه علیه امام علی(ع) لشکرکشی کردند؛
و سوم اینکه در شرایطی که ابوبکر با وجود امام علی(ع)، خود را اصلح (شایسته برای حکومت) نمیداند و در روایاتی وجود امام علی(ع) را دلیل عدم صلاحیت خود، نام برده است، به طور قطع امام علی(ع) لایقترین فرد برای تصدی مدیریت جامعه اسلامی بود، این جمله میبایست متواضعانه تعبیر شود، همانطور که مرسوم است.
به همین دلیل، امام خود را بر سر دو راهی میدید: تسلیم نشدن در برابر بیعت مردم در آن شرایط بحرانی، یا تن دادن به بیعت و استقبال از طوفانها و بحرانها و امواج سهمگین اجتماعی.
این بود خلاصه ای از دلایلی که باعث شد امیرالمومنین صلوات الله علیه، برای مصلحت اجتماع و جامعه مسلمین، 25 سال از حق خود چشم پوشی کنند و در برابر ظلم هایی که بر ایشان روا داشتند سکوت کنند تا زحمات 23 ساله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با فروپاشی جامعه اسلامی هدر نرود.
دیدگاهتان را بنویسید