به نقل از فارس؛ «هنوز مونده که به حال و هوای دوران دفاع مقدس برسید»… در بحبوحه کرونا که اقشار مختلف مردم بسیج شده بودند برای جهاد مواسات و پویشهای تهیه بستههای معیشتی برای خانوادههای آسیبدیده از رکود اقتصادی، بخشش کرایه خانه و مغازه و امثالهم در سراسر کشور فراگیر شده بود، تا میخواستیم از […]
به نقل از فارس؛ «هنوز مونده که به حال و هوای دوران دفاع مقدس برسید»… در بحبوحه کرونا که اقشار مختلف مردم بسیج شده بودند برای جهاد مواسات و پویشهای تهیه بستههای معیشتی برای خانوادههای آسیبدیده از رکود اقتصادی، بخشش کرایه خانه و مغازه و امثالهم در سراسر کشور فراگیر شده بود، تا میخواستیم از همدلی مردم و همت و دغدغهمندیشان نسبت به همنوعان تعریف و تمجید کنیم، مادربزرگ میگفت: «هنوز مونده که به حال و هوای دوران دفاع مقدس برسید؛ به روزهایی که برای کمک به جبهه، النگو از دست و گوشواره از گوش باز میکردند»…*کارگروه «امهات القدس» در تشکل مردمی «نهضت مادری»، یکی از محافل مادرانه بود که برای جمع آوری پول و طلا برای مردم غزه پیشقدم شدگذشت تا نیمه دوم سال 1402 و روزی که طوفان به پا شد از غیرت شیربچههای سرزمین زیتون. درست از وقتی که دور جدید حملات وحشیانه اسرائیل در غزه به تلافی شکست در عملیات طوفان الأقصی شروع شد، انگار شیپور آن ماموریت موعود هم برای مردم ایران به صدا درآمد. هرچه آتش جنایات رژیم کودککش تندتر شد، عطش ایرانیها هم برای کمک به مردم محاصرهشده غزه بیشتر شد. باز شدن راه ارسال کمکهای نقدی به غزه، همان روزنه امیدی بود که همه دنبالش بودند. از همان موقع، هنگامه امتحان برای مردم ایران مهیا شد و در این میان، پرچم افتخار در دستان زنان غیرتمند ایران قرار گرفت؛ همان شیرزنانی که با الگو گرفتن از مادران خود در ایام دفاع مقدس، از طلاهای روز مبادایشان برای کمک به مادران داغدار غزه گذشتند و نام خود را در لشکر زنان مجاهد جبهه مقاومت ثبت کردند.
حالا این روزها که آتش جنگافروزی صهیونیستها، دامن مردم لبنان را گرفته و حکم به آوارگی مردمان سرزمین سروهای بالابلند داده، دور جدیدی از حماسهآفرینی زنان همیشه در صحنه ایران شروع شده. آیین «همدلی طلایی» که به همت چند تشکل مادرانه و با حمایت و همراهی جمعیت بینالمللی امام رضاییها برای اهدای طلا به مردم لبنان برگزار شد، فقط گوشهای از نقشآفرینی الهامبخش زنان ایرانی در میدان کمکرسانی به جبهه مقاومت بود. با ما در حال خوب این همایش طلایی که در لبیک به حکم فرمانده برپا شده بود، شریک باشید.
در بدو ورود به فاطمیه بزرگ تهران، اول باید چند ثانیهای مکث کنی تا چشمهایت به جنب و جوشی که در هر گوشه برپاست، عادت کند. اولین میزبانانی که به مهمانان تازهوارد خوشامد میگویند، فعالان بازارچه مقاومت هستند؛ همان خانمهای جوانی که هر کدام در میزهای مستقل با ارائه محصولات متنوع از پوشاک و خوراکی گرفته تا لوازم تحریر و کیفهای مجلسی دستدوز زنان بشاگردی، بهانه مشارکت در کمکرسانی به مردم لبنان را برای بانوان مهمان فراهم کردهاند.
در ضلع دیگر فاطمیه، طومار بلندی خودنمایی میکند که امتدادش تا طبقه دوم فاطمیه کشیده شده! طوماری با موضوع محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی و حمایت از مردم غزه و لبنان که بانوان حاضر در مراسم، داوطلبانه امضایش میکنند. اما در صدر مجلس که با تابلوی تزیینشده با نماد پرچم لبنان و طلاهای اهدایی، جلوه خاصی پیدا کرده، جمعیت زیادی از مادران منتظر شروع برنامه رسمی هستند.
گرچه حاضران این مراسم، مادران تهرانی هستند اما باید از همت و دغدغهمندی مادران سراسر ایران در شکلگیری این همدلی طلایی قدردانی کنیم.» این صدای مسئول تشکل مردمی «نهضت مادری»، یکی از بانیان برگزاری مراسم امروز است که توجه حاضران را به سمت جایگاه رسمی برنامه میکشاند. «فاطمه خسروی» مکثی میکند و لبخندبرلب، شاهد میآورد برای حرفش: «تماسهای متعددی از مادران شهرهای دیگر داشتیم که دلشان میخواست در این مراسم شرکت کنند اما امکانش نبود. برای مثال، مادری از بندرعباس تماس گرفت و گفت معادل 2 میلیارد تومان طلا از خانمهای همشهریاش برای کمک به لبنان جمع کرده. یا خانمی از یزد تماس گرفت و گفت مادران یزدی، حجم بسیار زیادی طلا به مادران لبنانی هدیه کردهاند.»
فقط گردنبند نمیدهی، داری گردن دشمن را میشکنی
مادری را دیدم که میگفت: امروز طلایم را آوردهام. اگر آقا امر کنند، فردا بچههایم را میفرستم جبهه جنگ… مادری را دیدم که یک عمر مراقبت کرده بود چشم نامحرم به طلا و جواهراتش نیفتد اما امروز به کوری چشم دشمن، طلاهایش را آورده بود که به رخ همه بکشد…»
حاج حسین که سیر نمیشود از مرور مصادیق زیبای جهاد طلایی مادران در مراسم امروز، مکثی میکند و انگار بخواهد پرده را از مقابل چشم سربازان گمنام جبهه مقاومت کنار بزند، خطاب به بانوان حاضر در مراسم میگوید: «ظاهرش این است که شما داری یک گردنبند به مردم لبنان هدیه میکنی، اما درواقع داری گردن دشمن را میشکنی. ظاهرش این است که داری دستبند میدهی، اما واقعش این است که داری دستی میگیری. ظاهرش این است که داری یک گوشواره میدهی اما درواقع داری کاری میکنی که حرامی نیاید گوشواره از گوش دخترکی باز کند… حالا با این تفاصیل، آیا انسان دلش میآید در این همدلی بدون مرز مشارکت نکند؟»
«شما امروز کار کمی نکردید. با یک کلاف نخ آمدید یوسف بخرید… امروز هر حرکتی برای اطاعت از فرمان رهبری در حمایت از مردم لبنان و جبهه مقاومت، تیری است به قلب دشمن. منِ جبههدیده، شاهد بودم آن طلاهای اهدایی بانوان پشت جبهه، آن قلکهای اهدایی بچه مدرسهایها و آن نانهایی که مادران پخته بودند، چطور به رزمندگان خط مقدم روحیه میداد. امروز هم شما با این پول و طلایی که اهدا میکنید، دارید به رزمندگان خط مقدم جبهه مقاومت روحیه میدهید…»
مادر جوان مکثی میکند و در ادامه میگوید: «پارسال، هدیه همسرم برای چند مناسبت را روی درآمد خودم گذاشتم و یک قطعه طلا خریدم. اما بعد از اتفاقات اخیر، تصمیم گرفتم همین طلا را که قرار بود سرمایهمان برای سالهای بعد باشد، به جبهه مقاومت اهدا کنم. چرا؟ چون امروز، روز سرمایهگذاری است! میدانید، همه ما که برای اهدای پساندازهای روز مبادایمان به اینجا آمدیم، یک عمر دم از انتظار برای ظهور زدهایم. امروز میخواستیم با این کار، یک قدم عملی در این مسیر برداریم. حالا همه دلخوشیمان این است که اگر قابل باشیم، مدال افتخاری از آقا امام زمان(عج) دریافت کنیم»…
دیدگاهتان را بنویسید