چهارشنبه / ۲۵ مهر / ۱۴۰۳ Wednesday / 16 October / 2024
×

آنچه از بیانات برخی از صاحب نظران در مورد قیام سید الشهداء صلوات الله علیه به دست می آید این است که قیام آن حضرت بر سه پایه استوار بوده است: تدافع (دفاع از خود در مقابل درخواست باطل)تعاون (پاسخ مثبت به درخواست همکاری)تهاجم (هجوم و حمله به حکومت ظالم) علل قیام سید الشهداء علیه […]

امام سجاد صلوات الله علیه در واقعه کربلا و حوادث پس از آن
  • کد نوشته: 6967
  • 13 بازدید
  • بدون دیدگاه
  • آنچه از بیانات برخی از صاحب نظران در مورد قیام سید الشهداء صلوات الله علیه به دست می آید این است که قیام آن حضرت بر سه پایه استوار بوده است:

    تدافع (دفاع از خود در مقابل درخواست باطل)
    تعاون (پاسخ مثبت به درخواست همکاری)
    تهاجم (هجوم و حمله به حکومت ظالم)

    علل قیام سید الشهداء علیه السلام

    علت اول اینکه امام حسین علیه السلام، نهضت عاشورایی خود را شروع کردند این بود که، یزید از ایشان بیعت خواسته بود و ایشان از خود دفاع کرده و بیعت کردن را نپذیرفتند.
    دومین علت، این بود که مردم کوفه از ایشان دعوت کرده بودند که تا به سمت آنها بیاید و با ایشان به عنوان امام و رهبر، بیعت کنند؛ در اینجا، امام به درخواست آنها پاسخ مثبت داده و دعوت آنها را پذیرفتند.
    سومین علت هم این بود که، وظیفه امام، در مقابل ظلم و فساد این بود که امر به معروف و نهی از منکر کنند که آن هم، بدون هجوم و شورش علیه حکومت یزیدی فایده ای نداشت.
    از این سه علت، فقط پایه دوم قیام سید الشهداء علیه السلام، (تعاون و همکاری مردم کوفه) به نتیجه نرسید و از بین رفت اما دو پایه دیگر قیام امام حسین علیه السلام پابرجا و استوار ماند و نهضت عاشورای امام حسین علیه السلام ادامه پیدا کرد.
    قیام بزرگ عاشورای سال 61 هجری قمری که با حرکت سیدالشهداء (علیه‌السلام) از مدینه آغاز شد، با ورود ایشان به سرزمین کربلا و محاصره شدن ایشان توسط کوفیان، به اوج خود رسید تا اینکه در روز عاشورا با فداکاری های بی‌نظیر یاران امام حسین (علیه‌السلام) و از همه مهم‌تر شهادت خود حضرت، بخش اول این قیام به پایان رسید. این بخش از نهضت با رهبری حضرت امام حسین (علیه‌السلام) به انجام رسید ولی قیام ایشان، اینجا تمام نشد و برای نتیجه دادن خون های ریخته شده در کربلا و اثبات مظلومیت اهل بیت در تاریخ، باید ادامه آن از سوی خاندان عصمت و طهارت رهبری می‌شد. بنابر نقل تاریخ، رهبری ادامه این قیام مقدس، توسط بانوی بزرگ اسلام، دختر بزرگوار امیرالمومنین و حضرت فاطمه و علی (علیهماالسلام)، حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) انجام شد ولی خود آن حضرت هم با راهنمایی های امام خود، حضرت زین‌العابدین (علیه‌السلام) کاروان اسیران و حوادث بعد از واقعه عاشورا را مدیریت می‌ کردند.
    بنابر این، رهبری واقعی ادامه نهضت عاشورا به عهده امام سجاد (علیه‌السلام) بود و حضرت به بهترین شکل ممکن، نهضت عاشورا را که با جانفشانی پدر و اصحاب آن بزرگوار به وجود آمده بود، به انجام رساندند.

    امام سجاد (علیه السلام) در مسیر کربلا

    بر اساس آنچه در تاریخ زندگانی امام حسین (علیه‌السلام) ذکر شده است، کاروان حضرت سیدالشهداء (علیه‌السلام) در مسیر مکه تا نینوا منزل‌های مختلفی را گذراندند. در تمام این مدت از حضرت علی بن حسین امام سجاد (علیه‌السلام) که همراه پدرشان حضور دارند ، خبر خاصی در اسناد تاریخی گزارش نشده است. آنچه که در بعضی از گزارشات تاریخی آمده این است که پس از گذشتن از یکی از منازل بین راه، حضرت امام حسین علیه السلام، در حالی که بر اسب سوار بودند، چند لحظه به خواب رفتند، هنگامی که بیدار شدند فرمودند: “انا لله و انا الیه راجعون و الحمد لله رب العالمین” و آن را دو یا سه بار تکرار کردند. در این هنگام فرزندشان علی بن حسین (علیهما السلام) به پدر عرض کردند: چرا خدا را حمد کردید و استرجاع نمودید؟ حضرت فرمودند: پسرم، من کمی به خواب رفتم، شخصی که بر اسبی سوار بود، سوار بر اسب، این کلام را برای من می‌گفت: {این قوم حرکت می‌کنند در حالی که (فرشتگانِ) مرگ هم به سوی آنها حرکت می‌کنند.} من هم دانستم که آن فرشتگان، ندای درونی ما بودند که خبر مرگ ما را به ما دادند. دوباره فرزندشان علی بن حسین (علیهما السلام) عرض کردند: پدر جانم، خداوند به شما بدی نرساند، آیا حق، با ما نیست؟ حضرت فرمودند: بله، قسم به خدایی که بازگشت همه بندگان به سوی اوست. علی بن حسین (علیهما السلام) جواب دادند: پس ما ترسی نداریم که بمیریم در حالی که حق با ماست. در این هنگام امام حسین (علیه‌السلام) به ایشان فرمودند: ای پسرم، خداوند به تو بهترین پاداش خیری که از پدری به فرزندش می‌رسد، عنایت فرماید.
    تاریخ نویسان، این ماجرا را پس از کوچ کردن از منزل “قصر بنی‌مقاتل” گزارش داده اند؛ البته با اندکی تفاوت، در مورد منزل “ثعلبیه” نیز گزارش شده است.

    بیمار شدن امام سجاد (علیه السلام)

    در منابع تاریخی از زمان شروع بیماری امام، خبر دقیقی وجود ندارد اما به صورت قطعی می‌توان گفت که آن حضرت، در شب عاشورا بیمار بودند و این بیماری هم به گونه‌ای نبوده که نتوانند در جمع یاران پدرشان امام حسین (علیه السلام) حاضر شوند. حضرت می‌توانستند بنشینند و در جمع حاضر باشند، رفتار پدر را ببینند و کلام ایشان را بشنوند و گریه کرده و یا سکوت کنند.
    ابوحمزه ثمالی از حضرت علی بن حسین (علیه‌السلام) نقل می‌کند که فرمودند: (در شب عاشورا که پدرم برای اصحاب خود صحبت می کردند) من نزدیک او شدم تا آنچه را برای آنها می‌گوید بشنوم و من در آن هنگام مریض بودم، پس شنیدم که پدرم به اصحابش می‌فرمود:….
    همچنین نقل شده که ایشان فرمودند: من در آن شبی که پدرم در صبحش به شهادت رسید نشسته بودم و عمه‌ام (حضرت زینب سلام الله علیها) پیش من بودند و از من پرستاری می کردند، در این هنگام پدرم، مخفیانه از اصحابش جدا شد و “جون” غلام ابوذر غفاری پیش ایشان بود شمشیر پدرم را اصلاح می‌کرد و پدرم می‌فرمودند:
    يا دهر أف لك من خليل كم لك بالإشراق والأصيل
    من صاحب وطالب قتيل والدهر لا يقنع بالبديل
    وإنما الأمر إلى الجليل وكل حي سالك سبيلي
    {ای روزگار! اف بر تو باد از نظر دوستی! چقدر صبح و شام، دوست و جوینده (حق و حقیقت) را شهید می‌کنی؟ در حالی که روزگار به بدل گرفتن قانع نمی شود؛ یقینا، امر (عاقبت و نتیجه این قیام) برای خداوند بزرگ است و هر شخص زنده ای (با بصیرت)، راه من را دنبال خواهد کرد.}
    سپس پدرم ، آن اشعار را دو بار یا سه بار تکرار کرد و من منظورش (از خواندن این اشعار) را فهمیدم، پس گریه، راه گلویم را بست، جلوی گریه ام را گرفتم و سکوت اختیار کردم و دانستم که قطعا آن بلا (یی که وعده اش را به ما داده بودند) نازل شده است؛ ولی عمه‌ام هم آنچه من شنیدم شنید و او زن است و نازک دلی و بی تابی از خصوصیت های زنان است، پس نتوانست خود را کنترل کند …..
    در ادامه روایت، برخورد حضرت زینب با امام حسین (علیهما ‌السلام) و غش کردن حضرت زینب (علیها السلام) و به هوش آوردن ایشان و صحبت و دلداری امام حسین (علیه‌السلام) از زبان امام سجاد (علیه‌السلام) نقل می‌شود و سپس ایشان می‌فرمایند: آنگاه پدرم عمه ام را آورد و ایشان را کنار من نشانید.
    بنابراین حضرت در شب عاشورا مریض بوده‌اند، و این بیماری در روز عاشورا به خصوص، هنگام آخرین وداع (خداحافظی) با پدر، بسیار شدید شده و حال آن حضرت در آن هنگام، بسیار خطرناک و ناگوار گزارش شده که دیگر حتی توانایی نشستن هم نداشته‌اند.

    حضرت سجاد (علیه السلام) در روز عاشورا

    اولین کلامی که از امام سجاد (علیه‌السلام) در روز عاشورا نقل شده این است که حضرت فرمودند: هنگامی که سپاه دشمن به سمت پدرم امام حسین (علیه‌السلام) رو کردند، آن حضرت دستش را بلند نمود و عرض کرد: اللهم انت ثقتی فی کل کرب (خدیا تو تکیه گاه من در هر بلا و مصیبتی هستی)… تا آخر دعای بلند و ملکوتی سید الشهداء (علیه‌السلام).
    همچنین ایشان فرمودند: وقتی که امر (کارِ جنگ) بر پدرم سخت شد، کسانی که با ایشان بودند به ایشان نگاه می کردند، و پدرم خلاف همه آنان بود، چون که آنان هرچه امر (جنگ ) مشکل‌تر و سخت‌تر می‌شد رنگشان تغییر می‌کرد و بدنشان می‌لرزید و قلب هایشان ترسان بود ولی امام حسین (علیه‌السلام) و بعضی از همراهانش که از یاران خاص ایشان بودند، چهره‌هایشان می‌درخشید و بدن هایشان آرام می‌گرفت و نفس‌هایشان از حالت آرامشی برخوردار بود، سپس بعضی از آنان به بعضی دیگر گفتند که: نگاه کنید (به امام حسین علیه السلام) اصلا از مرگ ترسی ندارد….
    همچنین از امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) روایت شده است که فرمودند: پدرم در روزی که شهید شد در حالی که خون‌ها از بدنش می‌جوشید، من را به سینه چسبانید و می‌گفت: ای پسرم از من یاد بگیر دعایی را که مادرم فاطمه (صلوات‌الله‌علیها) به من یاد داد که جدم پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به ایشان یاد داده بود که جبرئیل به پیامبر برای حاجت‌ها و کارهای مهم و غم و غصه‌ها و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل می‌شود و یا کارهای بزرگ و سهمگین،یاد داده بود؛ فرمود بخوان: “بحق یس و القرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر، یا منفس عن المکروبین، یا مفرج عن المغمومین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر یا من لا یحتاج الی التفسیر، صل علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا”.
    آخرین مطلبی که امام سجاد (علیه‌السلام) در روزعاشورا تا قبل از شهادت حضرت امام حسین (علیه‌السلام) نقل شده است مربوط به آخرین وداع ایشان با پدرشان می‌باشد.
    برخی از افراد ناآگاه امام را به عنوان فردی بیمار معرفی می کنند، ولی باید دانست که حضرت امام زین‌العابدین (علیه‌السّلام)، غیر از ایام عاشورای سال ۶۱ هجری در حدود ۳۵ سال بعد از آن، از سلامت کامل جسمی برخوردار بوده‌اند و بی‌شک، بیماری کوتاه آن حضرت، عنایت خداوندی بوده است تا از جنگیدن معاف باشند و امامت را پس از شهادت پدر بزرگوارش بر عهده بگیرند.

    خبر شهادت پدر

    از نظر ظاهری، زمان با خبر شدن حضرت زین‌العابدین (علیه‌السلام) از شهادت پدر، همان زمانی بوده است که ذوالجناح (اسب امام حسین علیه السلام) به خیمه ها برگشت، هرچند، بر اساس آنچه در کتب حدیثی بزرگان شیعه مانند مرحوم کلینی (رحمة‌الله‌علیه) آمده لحظه از دنیا رفتن امام و انتقال بار سنگین امامت به جانشین او، با حالت های معنوی عمیق در روح آن امام بعدی، همراه است که با انجام آنها، آن حضرت از آغاز امامت خود آگاه می شود؛ پس حضرت سجاد (علیه‌السلام) با احساس، بار سنگین امامت بر دوش خود، به شهادت جانسوز پدر باخبر شده است، اما به ‌خاطر شدت بیماری حضرت در آن لحظه، که در خیمه افتاده بودند، و طبیعتا نمی توانستند بجنگند.
    پس از شهادت حضرت سیدالشهداء علیه السلام، هجوم به خیمه های اهل بیت شروع شد، اما آنچه به امام سجاد (علیه‌السلام) در این بازه زمانی یعنی از بعد از عصر عاشورا تا شب یازدهم مربوط است، با توجه به شدت بیماری ایشان و بستری بودن ایشان در خیمه، این است که:
    اولا در هنگام هجوم به خیمه‌ها و غارت آنها، امام سجاد (علیه السلام) نیز مورد جسارت قرار گرفته و به ایشان آسیب رسیده است.
    دوما، بعد از هجوم و غارت که نوبت سوزاندن خیمه‌ها شد، باز حضرت در خیمه حاضر بودند و اگر مراقبت و دفاع حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) نبود، قطعا آسیب جدی به آن حضرت وارد می‌شد. در بعضی از نقل های تاریخی آمده: هنگامی که خیمه ها را آتش زدند، حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) نزد امام سجاد (علیه‌السلام) آمد و عرض کرد: ای یادگار گذشتگان و پناه باقی ماندگان، خیمه‌ها را آتش زدند ما چه کنیم؟ امام فرمودند: “علیکنّ بالفرار” (باید فرار کنید). همه کودکان و بانوان در حالی که گریان بودند و فریاد می‌زدند، فرار کردند، و سر به بیابان‌ها نهادند ولی حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) باقی ماند و کنار بستر امام سجاد (علیه‌السلام) به آن حضرت نگاه می کرد، و امام بر اثر شدت بیماری توان فرار نداشتند، ولی به هر حال حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) از جان امام خود محافظت نموده است و هر طوری بوده، نگذاشتند که آتش، امام سجاد (علیه السلام) را بسوزاند.
    سوما، بنابر نقل شیخ مفید در الارشاد، پس از هجوم گروهی دشمن به فرماندهی شمر به خیمه‌ها، نزدیک بود امام سجاد (علیه‌السلام) هم به شهادت برسند، ولی به خاطر ادامه یافتن قیام امام حسین (علیه السلام) و بار امامت که به دوش آن حضرت بود، با معجزه الهی، ایشان از آن حادثه جان سالم به در بردند.

    یازدهم محرم و شروع اسارت اهل بیت

    بعد از ظهر روز یازدهم محرم، عمر سعد پس از دفن جسد های کشته‌شدگان خود، به سپاه خود دستور داد که دختران و فرزندان پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را با وضعیتی دردناک، بر شترهای بی‌جهاز سوار کرده و به عنوان اسیر، آنها را به سمت کوفه حرکت دهند؛ در این میان، وضعیت حضرت سجاد (علیه‌السلام) به خاطر وضع جسمانی ایشان که به بیماری شدیدی دچار بوده‌اند، از همه نگران‌کننده‌تر است، زنجیری مخصوص که نامش “غُل جامعه” بوده است، بر گردن حضرت انداختند و چون به خاطر شدت بیماری، توان نشستن بر پشت شتر را نداشتند، هر دو پای مبارکش را زیر شکم شتر بستند و با همین وضعیت، ایشان را به همراه زنان و کودکان، در هنگام حرکت به سمت کوفه، از کنار بدن های پاره پاره شهدای کربلا عبور دادند.
    (جامعه، به معنای جمع کننده، اسم یک نوع زنجیر است که به این خاطر جامعه نامیده شده که دست‌ها را به سوی گردن جمع می‌کند. این زنجیر حلقه ای دارد که به گردن می بندند و از آن دو زنجیر بیرون می‌آید، یکی از طرف راست به سمت دست چپ و دیگری از طرف چپ به سمت دست راست، و بعد، این زنجیرها در پشت سر هم به وصل می‌شود و کوبیده می‌شود و یا به وسیله حرارت، به هم وصل می شودند که دیگر قابل باز شدن نیستند.)

    دفن پیکر های شهدا

    در رجال کشی آمده است که: … علی بن حمزه به امام رضا (علیه‌السلام) عرض کرد: ما از پدران شما روایت کرده‌ایم که، متولی امر امام (انجام دهنده امور کفن و دفن امام) غیر از امامِ بعد از او نخواهد بود؛ امام رضا (علیه‌السلام) به او فرمودند: به من بگو آیا حسین بن علی (علیهما ‌السلام) امام بود یا نه ؟ علی بن حمزه گفت: بله ایشان امام بودند، امام رضا (علیه‌السلام) فرمودند: چه کسی متولی امر او بود و او را دفن کرد؟ علی بن حمزه گفت: حضرت علی بن حسین (علیهما ‌السلام) حضرت رضا (علیه‌السلام) فرمود: علی بن حسین (علیهما ‌السلام) در آن هنگام کجا بود؟ آیا او اسیر در پیش عبیدالله بن زیاد نبود؟ علی بن حمزه گفت: علی بن حسین (علیه‌ما السلام) آمد در حالی که دشمنان خبر نداشتند و آن حضرت پیکر امام را دفن کرد و بازگشت.
    امام رضا (علیه‌السلام) فرمودند: همان‌کس که به علی بن حسین (علیهما ‌السلام) قدرت داده است که به کربلا بیاید و بدن پاک پدرش را دفن کند، به صاحب این امر (اشاره به خودشان می کنند) قدرت داده است تا به بغداد بیاید و امر امام و پدرش را بر عهده بگیرد و سپس برگردد، با این تفاوت که او همانند علی بن حسین (علیهما السلام) در زندان و اسارتِ دشمن نبوده است.
    در بعضی از منابع آمده است که: عده‌ای از قبیله بنی‌اسد با اصرار زن‌هایشان آمدند تا بدن مطهر امام حسین (علیه‌السلام) و یارانش را دفن کنند، اما چون آنها سر در بدن نداشتند و حتی لباس آنها را برده بودند و بیشتر بدن ها با شمشیر ها پاره پاره شده بودند، قابل شناسایی نبودند و قبیله بنی‌اسد حیران مانده بودند که در این هنگام، اسب سوارِ ناشناسی نزد آنها آمد و به آنها گفت: برای چه به اینجا آمده‌اید؟ گفتند: برای دفن این اجساد مطهر آمده‌ایم ولی بدن‌ها را نمی‌شناسیم، آن سوار با شنیدن این سخن با صدای بلند گریه کرد و صدا زد وا اباه، وا اباعبدالله (وای پدرم ..)… سپس به آنها فرمود: من شما را راهنمایی می‌کنم؛ از اسب پیاده شد و از کنار پیکرهای پاره پاره عبور کرد، ناگهان نگاهش به بدن مطهر سیدالشهداء (علیه‌السلام) افتاد، آن را در بغل گرفت و با چشمی گریان و حالتی غمگین فرمود: ای بابا، با شهادت تو، چشم مردم شام روشن شده و بنی‌امیه (یزیدی ها) شاد شدند. ‌ای بابا، بعد از تو غم و‌ اندوه ما بسیار طولانی خواهد بود؛ سپس‌ از کنار آن بدن مطهر، کمی خاک برداشت و قبر آماده‌ای پیدا شد، خود آن حضرت، بدن پاره پاره را در میان آن قبر گذاشت در حالی که به شدت گریه می‌کرد و می‌فرمود: خوشا به حال آن زمینی که پیکر پاک تو را در بر گرفته، دنیا پس از تو تاریک و آخرت به نور تو روشن است، دیگر شب‌ها خواب ندارم و‌ غضه هایم پایانی ندارد تا اینکه خداوند، اهل بیت تو را، به تو برساند و در جایگاه تو جای دهد، درود من بر تو ‌ای فرزند رسول خدا و رحمت خداوند بر تو باد.
    سپس روی قبر مطهر نوشت: هذا قبر الحسین بن علی بن ابی‌طالب الذی قتلوه عطشانا غریبا (این قبر حسین بن علی فرزند ابیطالب است که او را تشنه و غریب به شهادت رساندند)؛ آنگاه بدن مقدس حضرت حضرت علی اکبر (علیه‌السلام) را پایین پای ایشان به خاک سپردند و بعد از آن، قبیله بنی اسد به دستور امام سجاد (علیه‌السلام) سایر شهدا را (علیهم‌السّلام) را در نزدیکی قبر امام حسین (علیه‌السلام) در یک محل دفن کردند.
    سپس همراه بنی‌اسد به کنار نهر علقمه رفته و بدن قطعه قطعه قمر بنی‌هاشم حضرت ابوالفضل العباس (علیه‌السلام) را مشاهده می‌کند و خود را به روی آن بدن مطهر می‌اندازد و در حالی که به شدت گریه می‌کند می‌فرماید: پس از تو‌ای ماه بنی‌هاشم خاک بر سر دنیا، درود من و رحمت خداوند بر تو ای شهید صبور. (علی الدنیا بعدک العفا یا قمر بنی‌هاشم و علیک منی السلام من شهید محتسب و رحمة الله و برکاته) سپس دستور می دهند تا قبری را کنده و آن بدن مطهر را نیز دفن می‌کند.
    هنگامی که آن مرد ناشناس بر اسب سوار شد تا برگردد، بنی‌اسد دامن او را گرفتند و گفتند تو را به حق این افرادی که به خاک سپردی به ما بگو تو کیستی؟ ایشان فرمود: من علی بن حسین هستم، آمدم تا بدن پدرم امام حسین (علیه‌السلام) و یارانش را دفن کنم و اکنون به زندان ابن‌زیاد باز می‌گردم….
    باید توجه داشت گرچه در این روایات از نماز خواندن حضرت سجاد (علیه‌السلام) بر شهدا، سخنی گفته نشده ولی قطعا امام سجاد (علیه‌السلام) بر بدن آنها نماز هم خوانده‌اند و سپس آنها را به خاک سپرده‌اند. در کامل شیخ بهایی آمده است: بنی‌اسد در برابر قبیله های دیگر به خود افتخار می‌کردند به اینکه ما بر حسین (علیه‌السلام) و اصحابش نماز خوانده و آنها را دفن کردیم.
    بنابر بعضی از نقل‌ها، جریان دفن شهیدان کربلا در روز سیزدهم محرم سال ۶۱ هجری قمری بوده است.

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *