چهارشنبه / ۳ بهمن / ۱۴۰۳ Wednesday / 22 January / 2025
×

قاصران و مستضعفین در قرآن و اسلام علماى اسلام، اصطلاحى دارند؛ مى‏گويند برخى از مردم «مستضعفين» و يا «مرجون لامر اللّه» مى‏باشند. «مستضعفين» يعنى بيچارگان و دستنارسان، «مرجون لامر اللّه» يعنى كسانى كه درباره آنها بايد گفت كار اينها با خداست، خداوند خودش به نحوى كه حكمت و رحمتش ايجاب مى‏كند عمل خواهد كرد. هر […]

مستضعفین در قرآن و اسلام
  • کد نوشته: 8173
  • 12 بازدید
  • بدون دیدگاه
  • قاصران و مستضعفین در قرآن و اسلام

    علماى اسلام، اصطلاحى دارند؛ مى‏گويند برخى از مردم «مستضعفين» و يا «مرجون لامر اللّه» مى‏باشند. «مستضعفين» يعنى بيچارگان و دستنارسان، «مرجون لامر اللّه» يعنى كسانى كه درباره آنها بايد گفت كار اينها با خداست، خداوند خودش به نحوى كه حكمت و رحمتش ايجاب مى‏كند عمل خواهد كرد. هر دو اصطلاح از قرآن كريم اقتباس شده است.

    در سورة النساء، آيه 97، 98 و 99 چنين آمده است:

    الّذين توفّاهم الملائكة ظالمى انفسهم قالوا فيم كنتم؟ قالوا كنّا مستضعفين فى الارض، قالوا الم تكن ارض اللّه واسعة فتهاجروا فيها؟ فاولئك مأويهم جهنّم و سائت مصيرا، الّا المستضعفين من الرّجال و النّساء و الولدان لا يستطيعون حيلة و لا يهتدون سبيلا. فاولئك عسى اللّه ان يعفو عنهم و كان اللّه عفوّا غفورا.

    در آيه اول، جريان پرسش و پاسخ مأموران الهى با بعضى از مردم پس از مرگ آنها مطرح است. فرشتگان از آنها مى‏پرسند شما در دنيا در چه وضعى بسر مى‏برديد؟

    آنها معتذر مى‏شوند كه ما مردمى بيچاره بوديم، دستمان به كسى و چيزى نمى‏رسيد.

    فرشتگان مى‏گويند شما مستضعف نيستيد، زيرا زمين خدا فراخ بود و شما مى‏توانستيد از آنجا مهاجرت كرده به نقطه‏اى برويد كه همه جور امكان در آنجا بود، پس شما مقصّريد و مستوجب عذاب.

    در آيه دوم وضع برخى مردم را ذكر مى‏كند كه واقعا مستضعفند، خواه مرد و يا زن و يا كودك. اينها كسانى هستند كه دستشان به جايى نمى‏رسد و راه به جايى نمى‏برند.

    در آيه سوم نويد مى‏دهد و اميدوار مى‏كند به اينكه خداوند كريم گروه دوم را مورد عفو و مغفرت خود قرار مى‏دهد.

    حضرت استادنا الاكرم علّامه طباطبائى روحى فداه، در تفسير «الميزان» ذيل همين آيات مى‏فرمايند:

     «خداوند، جهل به امر دين و هر ممنوعيّت از اقامه شعائر دين را ظلم شمرده است و عفو الهى شامل آن نمى‏شود، اما مستضعفين كه قدرت بر انتقال و تغيير محيط ندارند استثناء شده‏اند. استثناء به صورتى ذكر شده كه اختصاص ندارد به اينكه استضعاف به اين صورت باشد؛ همانطورى كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغيير محيط باشد ممكن است اين جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد».

    روايات زيادى وارد شده كه مردمى كه به عللى قاصر مانده‏اند مستضعف به شمار مى‏روند.

    در آيه 106 از سوره توبه مى‏فرمايد: و آخرون مرجون لامر اللّه امّا يعذّبهم و امّا يتوب عليهم، و اللّه عليم حكيم.

    «گروه ديگر كارشان احاله مى‏شود به امر خدا، يا آنها را معذّب مى‏كند و يا بر آنها مى‏بخشايد؛ خداوند دانا و حكيم است.»

    كلمه «مرجون لامر اللّه» از اين آيه اقتباس شده است.

    در روايت آمده است كه امام باقر (ع) درباره اين آيه فرمود: «همانا قومى بودند در صدر اسلام كه ابتدا مشرك بودند و مرتكب جناياتى بزرگ شدند، حمزه و جعفر و امثال اينها را از مسلمين كشتند؛ اينها بعد مسلمان شدند، شرك را رها كردند و به توحيد گراييدند؛ اما ايمان در قلب آنها راه نيافت كه در زمره مؤمنين قرار گيرند و استحقاق بهشت پيدا كنند و در عين حال از جحود و عناد هم كه موجب معذّب بودن آنها بود دست برداشته بودند؛ اينها نه مؤمن بودند و نه كافر و جاحد، اينها هستند مرجون لامر اللّه كه امرشان حواله به خداست».

    در حديث ديگر آمده است كه «حمران بن اعين» گفت: از امام صادق (ع) درباره مستضعفين پرسش كردم، فرمود آنان نه در زمره مؤمنانند و نه در زمره كافران، آنها «مرجون لامر اللّه» مى‏باشند هر چند از مفاد آيه «مرجون لامر اللّه» استفاده مى‏شود كه درباره آنها خوب است گفته شود كار اينها با خداست، ولى از لحن آيه مستضعفين اشاره‏اى به شمول عفو و مغفرت الهى استنباط مى‏شود.

    آنچه مجموعاً استفاده مى‏شود اين است كه مردمى كه به شكلى از شكلها قصور داشته‏اند نه تقصير، خداوند آنها را معذّب نمى‏سازد.

    منبع: مجموعه‏ آثاراستاد شهيد مطهرى رحمة الله علیه، ج‏1، ص: 322

    از زاويه ديد حكماى اسلام‏

    فلاسفه اسلام، اين مسأله را به شكلى ديگر بيان كرده‏اند اما نتيجه‏اى كه گرفته‏اند مآلًا با آنچه ما از آيات و روايات استنباط كرديم منطبق است. بو على سينا مى‏گويد:  «مردم همانطورى كه از لحاظ سلامت جسم و همچنين از لحاظ زيبايى جسم به سه دسته تقسيم مى‏گردند:

    1. از لحاظ جسمى يك عده در كمال سلامت جسم و يا در كمال زيبايى اندامند،
    2. و يك‏ عده در نهايت زشتى و يا بيمار تنى هستند. هر يك از اين دو گروه در اقليّتند.
    3. گروهى كه اكثريت را تشكيل مى‏دهند مردمى هستند كه از لحاظ سلامت و مرض، و همچنين از لحاظ زيبايى و زشتى متوسّطند، نه سلامتى و اعتدال مزاج مطلق دارند و نه مانند ناقص الخلقه‏ها دچار نقص و بيمارى دائم مى‏باشند، نه زيباى زيبا هستند و نه زشت زشت.

    از لحاظ روحى و معنوى نيز مردم همين طورند، يك عده شيفته حقيقتند و يك عده دشمن سرسخت آن. گروه سوم متوسّطين و اكثريّت هستند كه نه مانند گروه اول شيفته و عاشق حقيقتند و نه مانند گروه دوم دشمن و خصم حقيقت. اينان مردمى هستند كه به حقيقت نرسيده‏اند ولى اگر حقيقت به ايشان ارائه گردد از پذيرش آن سرباز نمى‏زنند».

    به عبارت ديگر از نظر اسلامى و با ديد فقهى، آنها مسلمان نيستند ولى از لحاظ حقيقت، مسلم مى‏باشند، يعنى تسليم حقيقتند و عناد با آن ندارند.

    بوعلى پس از اين تقسيم مى‏گويد: و استوسع رحمة اللّه. «رحمت الهى را وسيع بدان و آن را در انحصار يك عده معدود مشمار». [یعنی رحمت خدای سبحان شامل گروه سوم که متوسطان می باشند، که اکثریت مردم را تشکیل می دهند، خواهد شد.]

    صدر المتألّهين در مباحث خير و شرّ «اسفار» از جمله اشكالات آنجا اين مطلب را ذكر مى‏كند كه: «چگونه مى‏گوييد خير بر شر غلبه دارد و حال آنكه وقتى كه به انسان كه اشرف كائنات است نظر مى‏افكنيم مى‏بينيم اكثر انسانها از لحاظ عمل گرفتار اعمال زشت، و از لحاظ اعتقاد دچار عقايد باطله و جهل مركّب‏اند و اعمال زشت و اعتقادات باطله، امر معاد آنها را ضايع، و آنان را مستحق شقاوت مى‏گرداند. پس عاقبت نوع انسان كه ثمره و گل سرسبد هستى است شقاوت و بدبختى است».

    صدر المتألّهين در جواب اين اشكال اشاره به سخن بوعلى مى‏كند و مى‏گويد:  «مردم در آن جهان از نظر سلامت و سعادت مانند اين جهان از نظر سلامتند.

    همانطورى كه در اين جهان سالم سالم و زيباى زيبا و همچنين بيمار بيمار و زشت زشت در اقليتند، و اكثريّت با متوسّطان است كه سالم نسبى مى‏باشند؛ در آن جهان نيز كمّلين كه به تعبير قرآن «السّابقون» مى‏باشند و همچنين اشقيا كه به تعبير قرآن «اصحاب الشمال» مى‏باشند اندكند و غلبه با متوسطان است كه قرآن كريم آنها را «اصحاب اليمين» مى‏خواند.»

    صدر المتألّهين پس از اين سخن چنين مى‏گويد: فلاهل الرّحمة و السّلامة غلبة فى النّشأتين.  «پس در هر دو نشأه غلبه با اهل رحمت و سلامت است».

    يكى از حكماى متأخّر- گويا مرحوم آقا محمد رضا قمشه‏اى- اشعار بديعى در سعه رحمت پروردگار دارد؛ در آن اشعار عقيده حكما و بلكه سعه مشرب عرفا را منعكس مى‏كند، مى‏گويد:

             آن خداى دان همه مقبول و ناقبول             من رحمة بدا و الى رحمة يؤل‏

                 از رحمت آمدند و به رحمت روند خلق             اين است سرّ عشق كه حيران كند عقول‏

                 خلقان همه به فطرت توحيد زاده‏اند             اين شرك عارضى بود و عارضى يزول‏

                 گويد خرد كه سرّ حقيقت نهفته دار             با عشق پرده در، چه كند عقل بو الفضول‏

                 يك نقطه دان حكايت ما كان و ما يكون             اين نقطه گه صعود نمايد گهى نزول‏

                 جز من كمر به عهد امانت نيست كس             گر خوانيم ظلوم وگر خوانيم جهول‏

     بحث حكما بحث صغروى است نه كبروى. حكما در اين باره بحث نمى‏كنند كه ملاك عمل نيك و ملاك مقبوليّت عمل چيست؛ بحث آنها درباره انسان است، درباره اين است كه عملا اكثريّت انسانها، به تفاوت و به طور نسبى نيكند، نيك مى‏مانند و نيك مى‏ميرند و نيك محشور مى‏گردند.

    حكما مى‏خواهند بگويند هر چند مردمى كه توفيق قبول دين اسلام مى‏يابند در اقليتند ولى افرادى كه داراى اسلام فطرى مى‏باشند و با اسلام فطرى محشور مى‏گردند در اكثريّتند.

    به عقيده طرفداران اين مشرب، اينكه در قرآن كريم آمده است كه انبيا از كسانى شفاعت مى‏كنند كه دين آنها را بپسندند، مقصود دين فطرى است نه دين اكتسابى كه از روى قصور به آن نرسيده‏اند ولى عنادى هم با آن نورزيده ‏اند.1

    1. مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏1، ص: 328 – 329 ↩︎

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *