منزلت و جایگاه رفیع حضرت زهرا (سلام الله علیها) نزد حضرت علی (علیه السلام) نشانه اوج شخصیت زن در نگاه اوست. یک زن می تواند چنان بالا رود که مایه مباهات و افتخار امام گردد. بیان عظمت مقام حضرت فاطمه (س) نزد حضرت علی (ع) خود تحقیق مستقلی می طلبد، لیکن در اینجا فهرست وار، […]
منزلت و جایگاه رفیع حضرت زهرا (سلام الله علیها) نزد حضرت علی (علیه السلام) نشانه اوج شخصیت زن در نگاه اوست. یک زن می تواند چنان بالا رود که مایه مباهات و افتخار امام گردد.
بیان عظمت مقام حضرت فاطمه (س) نزد حضرت علی (ع) خود تحقیق مستقلی می طلبد، لیکن در اینجا فهرست وار، به ذکر پاره ای از موارد پرداخته شده تا بیانگر اوج مقام و مرتبه زن در نگرش امام معصوم باشد.
شخصیت بزرگی چون حضرت علی (علیه السلام) به همسری حضرت فاطمه (سلام الله علیها) افتخار می کند و همسری با او را برای خود فضیلت، ملاک برتری بر دیگران و شایستگی پذیرش مسئولیت های سنگینی چون رهبری جهان اسلام می داند. برخی از موارد که حضرت برای اثبات حقانیت خود به داشتن همسری حضرت فاطمه (سلام الله علیها) استناد فرموده اند، عبارت است از:
در پاسخ نامه ای به معاویه، از جمله فضیلت ها و امتیازهایی که حضرت به آن اشاره می فرمایند، این است که: شما چگونه و کجا با ما برابرید؟ که از میان ما پیامبر برخاست و دروغ زن (ابوجهل) از شماست و اسدالله (حمزه، سیّدالشهداء) از ما و اسدالاحلاف (شیر سوگندها؛ اسد بن عبدالعزّی) از شما. و از ماست دو سیّد جوانان اهل بهشت (حسن و حسین علیهماالسلام) و از شماست کودکانی که آتش نصیب آنان گردید. و از ماست بهترین زنان جهان (فاطمه سلام الله علیها) و از شماست آن هیزم کش دوزخیان (امّ جمیل، همسر ابی لهب، خواهر ابوسفیان، عمه معاویه) و بیش از این ما را فضیلت ها و شما را فضیحت هاست.
در جریان شورای شش نفره خلیفه دوم برای تعیین جانشین، حضرت خطاب به سایر اعضا فرمودند: آیا در بین شما به جز من کسی هست که همسرش بانوی زنان جهان باشد؟ همگی پاسخ دادند: نه.
حضرت علی (علیه السلام) ضمن پاسخ به نامه دیگر معاویه می نویسد: دختر پیامبر همسر من است که گوشت او با خون و گوشت من در هم آمیخته است. نوادگان حضرت احمد (صلی الله علیه و آله)، فرزندان من از فاطمه (سلام الله علیها) هستند. کدام یک از شما سهم و بهره ای چون من دارا هستید.
در جریان سقیفه، حضرت ضمن بر شمردن فضایل و کمالات خویش و اینکه باید بعد از پیامبر، او رهبری و هدایت جامعه اسلامی را عهده دار شود، به ابوبکر فرمودند: تو را به خدا سوگند می دهم! آیا آن کس که رسول خدا او را برای همسری دخترش برگزید وفرمود:”خداوند او را به همسری تو (علی) در آورد” من هستم یا تو؟ ابوبکر پاسخ داد: تو هستی.
حضرت بعد از شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) خطاب به ایشان فرمودند: با چه کسی آرامش یابم، ای دختر محمّد؟ من به وسیله تو تسکین می یافتم. بعد از تو با چه کسی آرامش یابم؟
حضرت علی (علیه السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل نموده که ایشان فرمودند: اِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَیَغضِبُ لِغَضِبِ فاطِمَه وَ یَرضی لِرِضاها. خداوند عزّوجلّ به خاطر خشم فاطمه، خشمگین و برای خشنودی و رضایت فاطمه راضی می شود. خدا چنین خواست که او زودتر از دیگران به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بپیوندد. پس از او شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتن داری از دست رفته، اما آن چنان که در جدایی تو صبر کردم، در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره ای ندارم. شکیبایی بر من سخت است. پس از او آسمان و زمین در نظرم زشت می نماید و هیچ گاه اندوه دلم نمی گشاید. چشمم بی خواب و دل از سوز غم سوزان است، تا خداوند مرا در جوار تو ساکن گرداند. مرگ زهرا ضربه ای بود که دل را خسته و غصه ام را پیوسته گردانید و چه زود جمع ما را به پریشانی کشانید… .
و در حدیث دیگر خطاب به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فرمودند: اِنَّ اللهَ لَیَغضِبُ لِغَضَبِک وَ یَرضی لِرِضاک. خداوند برای خشم تو، خشمگین و برای خشنودی تو، خشنود می شود.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) پس از ازدواج حضرت علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و سپری شدن مراسم عروسی، ابتدا از حضرت علی (علیه السلام) پرسیدند: «همسرت فاطمه (سلام الله علیها) را چگونه یافتی؟» امام پاسخ داد: « نعم العون علی طاعة الله؛ در اطاعت کردن از خدا، خوب یار و یاوری است». سپس از دختر خود، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) پرسیدند:«شوهرت را چگونه یافتی؟» آن حضرت پاسخ داد: « خیر بعل؛ بهترین شوهر است».
به دنبال تقسیم کار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بین حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حضرت علی (علیه السلام) و واگذاری کارهای داخل منزل به حضرت فاطمه (س)، گرچه حضرت علی (ع) نیز در کمک به همسرش از هیچ کوششی دریغ نمی کرد، در عین حال انجام تمام کارهای منزل برای حضرت فاطمه (س) باری گران بود. برای کاهش زحمت های منزل، حضرت علی (علیه السلام) راه حلی به ایشان پیشنهاد می کند.
آن حضرت بعدها این ماجرا را چنین نقل فرمودند: فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، عزیزترین عزیزان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در خانه من بود. فاطمه (سلام الله علیها) آن قدر با آسیاب آرد کرد تا دست هایش پینه بست و آن قدر از چاه آب کشید که اثر آن بر سینه اش باقی مانده بود و به اندازه ای خانه را روبید تا اینکه لباس هایش غبارآلود شد و آن قدر زیر دیگ، آتش برافروخت تا لباسش کثیف و گردآلود گردید و به همین علت، به سختی و زحمت افتاد.
روزی شنیدم چند غلام خدمت پیامبر آورده اند. به فاطمه (سلام الله علیها) گفتم: وقتی خدمت پدر رفتی، از او خادمی بخواه تا در کارها مدد رسان تو باشد و از این همه رنج و محنت آسوده شوی.
فاطمه زهرا (سلام الله علیها) خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رفت. ملاحظه کرد گروهی با ایشان مشغول بحث و گفت و گو هستند؛ بنابراین بدون اینکه با پدر سخنی بگوید، از شرم و حیا بازگشت.
چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می دانست فاطمه (سلام الله علیها) برای حاجت و نیازی مراجعه کرده است، خود به منزل ما آمد. ما در بستر استراحت بودیم. وی بالای سر فاطمه (سلام الله علیها) نشست و فاطمه (س) به خاطر شرم و حیا سر خود را زیر رختخواب کرد.
حضرت فرمود: «فاطمه جان، برای چه منظوری نزد من آمدی؟» او دو مرتبه سؤال فرمود و فاطمه ساکت بود.
عرض کردم: ای رسول خدا، من علت را برای شما عرض می کنم. فاطمه آن قدر سنگ آسیاب را چرخانده که دستش پینه بسته و آن قدر آب کشیده که بر سینه اش اثر آن باقی مانده و آن قدر خانه را جاروب کرده که لباسش خاک آلود شده و آن قدر آتش در زیر دیگ افروخته که پیراهن او کثیف شده و بوی دود گرفته است. شنیدیم غلامان و خادمان چندی خدمت شما آورده اند. به فاطمه (سلام الله علیها) گفتم: به سراغ پدر خود برو و از ایشان خدمتکاری بخواه تا تو را کمک کند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «شما را از مطلبی آگاه کنم که برایتان از خادمی که خواستید، بهتر است. وقتی از خواب برخاستید (در بعضی روایات است وقتی به رختخواب رفتید) 34 مرتبه «الله اکبر»، 33 مرتبه «سبحان الله» و 33 مرتبه «الحمد لله» بگویید. این برای شما از خادمی که به شما خدمت کند، بهتر است».
آن گاه فاطمه سر خود را بیرون آورد و سه بار فرمود: « رضیت عن الله و رسوله؛ از خدا و رسول او راضی و خشنود شدم.»
وقتی عباس، عموی پیامبر برای عیادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به منزل حضرت علی (علیه السلام) آمد، به دلیل کسالت شدید آن حضرت و ممکن نبودن ملاقات ایشان، موفق به عیادت آن عزیز نشد. به منزل خود بازگشت و پیکی روانه منزل حضرت علی (علیه السلام) کرد تا به حضرت این پیغام را برساند: آن گونه که من احساس می کنم، فاطمه (سلام الله علیها) روزهای پایان عمر خود را می گذراند و اول کسی است که به پیامبر ملحق می شود. من پیشنهاد می کنم در صورت رحلت ایشان، مهاجران و انصار را خبر کنید تا در مراسم نماز و دفن آن حضرت شرکت کنند که این کار، هم باعث فیض معنوی و ثواب حاضران است و هم باعث تقویت شعایر دینی.
حضرت علی (علیه السلام) در پاسخ به پیشنهاد عمویش، عباس بن عبدالمطلب، فرستاده ای نزد او روانه کرد تا این پیام را برساند: سلام مرا به عمویم برسان و بگو: خیرخواهی شما را فراموش نمی کنم. نظر شما را به خوبی دریافتم و البته احترام آن در جای خود محفوظ است. فاطمه (سلام الله علیها) همیشه مظلوم واقع شده است. او از حق خود بازداشته شد و از ارث خود بی بهره گردید. سفارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درباره او عمل نشد و حقی که خدا و رسول او درباره فاطمه (سلام الله علیها) داشتند، رعایت نگردید و خداوند برای حکمرانی و انتقام از ظالمان (ما را) بس است. عموی گرامی، از شما می خواهم به من رخصت دهید به نظر شما عمل نکنم؛ چرا که فاطمه (سلام الله علیها) خودش به من وصیت کرده امر (کفن و دفن) او مخفی باشد.
وقتی فرستاده عباس با این پیام به سوی او بازگشت، عباس گفت: غفران الهی نثار فرزند برادرم که البته او آمرزیده است. به راستی که نظر او بی اشکال و صحیح است. برای عبدالمطلب فرزندی با برکت تر از علی (علیه السلام) زاده نشد، مگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)… .
آن گاه که حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) احساس کرد زمان رحلتش فرا رسیده است، در حالی که در بستر بیماری آرمیده بود، خطاب به حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: ای پسرعمو، خبر مرگ به من رسیده و آن گونه که در می یابم پس از اندک زمانی، به پدرم ملحق می شوم. آنچه را در دل دارم، به تو وصیت می کنم.
حضرت علی (علیه السلام) به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فرمودند: ای دخت رسول خدا، آنچه دوست داری، وصیت کن.
آن گاه حضرت علی (علیه السلام) کنار سر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نشست و به آنان که در اتاق بودند، فرمود بیرون روند. سپس حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: ای پسرعمو، از روزی که با من زندگی کردی، از من دروغ و خیانت ندیدی و هیچ گاه با تو مخالفت ننمودم.
و حضرت علی (علیه السلام) در پاسخش چنین فرمود: نه، هرگز. تو به خداوند آگاه تر، نیکوکارتر، پرهیزگارتر، گرامی تر و خائف تر از آن هستی که تو را به مخالفت با خویش سرزنش کنم. جدایی و فقدان تو برای من بسیار سخت است، ولی چه باید کرد که چاره ای برای مرگ نیست. سوگند به خدا! مصیبت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای من تازه شد و وفات و فقدان تو، (برای من) بسیار بزرگ (و دشوار) است. پس «انّا لله و انّا الیه راجعون» از مصیبتی که بسیار دلخراش، دردناک، دشوار و اندوه آور است. به خدا قسم! این مصیبتی است که تسلیت (و آرامش) ندارد و حادثه جان سوزی است که جبران ناپذیر است.
سپس مدتی با هم گریستند و حضرت علی (علیه السلام) سر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را به سینه چسبانید و فرمودند: آنچه می خواهی، وصیت کن. همانا مرا آنگونه خواهی یافت که به وصیت تو، به خوبی عمل کنم و امر تو را بر امر خودم مقدم می دارم. سپس حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به بیان وصایای خود پرداخت.
پس از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) از شهادت مادر خود با خبر شدند. اسماء به حسنین (علیهما السلام) گفت: نزد پدرتان، علی (علیه السلام) روید و خبر شهادت فاطمه (سلام الله علیها) را به او رسانید.
حسنین (علیهما السلام) از خانه بیرون آمدند و در حالی که فریاد می زدند: «یا محمداه! یا احمداه! الیوم جدد لنا موتک إذ ماتت أمنا»، وارد مسجد شدند و حضرت علی (علیه السلام) را که در مسجد بود، از شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آگاه نمودند. حضرت علی (علیه السلام) با شنیدن این خبر، آن چنان دگرگون شد که بی حال افتاد. آب به صورتش پاشیدند و به حال آمد و با سوز و گداز فرمود: بمن العزاء یا بنت محمد کنت بک اتعزی ففیم العزاء من بعدک. ای دختر محمد، به چه کسی خود را تسلیت دهم. (تا زنده بودی) مصیبتم را به تو تسلیت می دادم. اکنون پس از تو چگونه آرام و قرار گیرم؟
حضرت علی (علیه السلام) پس از به خاک سپاری یار دیرینه و همراه روزگار خوشی ها و تلخی های خود، در کنار تربت آن عزیز، با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنین درد دل کرد: ای پیغمبر خدا، از من و از دخترت که به دیدن تو آمده و در کنار تو زیر خاک خفته است، بر تو درود باد، همان که خداوند به سرعت ملحق شدنش به تو را اختیار کرد. ای رسول خدا، پس از دختر برگزیده ات، شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتن داری من به خاطر سیده زنان جهان از دست رفته است، اما برای من پیروی از سنت تو (که همان صبر باشد) در جدایی تو موجب تسلیت است. (ای پیامبر خدا،) تو را به دست خود در دل خاک سپردم و تو روی سینه من جان دادی. آری، قرآن خبر داده است که همه از خداییم و به سوی او باز می گردیم. اکنون امانت به صاحبش رسید و آنچه در گرو بود، گرفته شد و زهرا از دست رفت.
(پس از او) آسمان و زمین زشت می نماید و هیچ گاه اندوه دلم نمی گشاید و شبم بی خواب است و غم از دلم نمی رود، تا خدا مرا در جوار تو ساکن گرداند. (مرگ زهرا) ضربتی بود که دل را خسته و غصه را پیوسته گردانید. چه زود جمع ما به پریشانی کشیده شد. شکایت (خود را) به خدا می برم و دخترت خواهد گفت که امتت پس از تو با وی چه ستم ها کردند! آنچه خواهی از او بپرس و احوال را از او جویا شو، تا سرّ دل بر تو گشاید و خونی که خورده، بیرون آید. او به زودی خواهد گفت و خدا که بهترین داور است (میان او و ستمکاران داوری) نماید.
(سلامی که به تو می دهم) سلام وداع کننده است، نه از روی ملالت و کسالت. اگر می روم، ملول (و خسته جان) نیستم و اگر می مانم، به وعده خدا بد گمان نیستم. به خاطر وعده ای که خداوند به شکیبایان داده است، در انتظار پاداش می مانم که شکیبایی نیکوتر است. اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود، برای همیشه در کنار قبرت می ماندم و در این مصیبت بزرگ چون فرزند مُرده، جوی اشک از دیدگانم می راندم.
خدا گواه است که دخترت پنهانی به خاک می رود و در حالی که هنوز روزی چند از مرگ تو نگذشته و نام تو از زبان ها نرفته، حق او برده می شود و از میراث او منع می گردد. ای رسول خدا، شکایت را به سوی خدا می برم و دل را به یاد تو خوش می دارم که درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه.
وقتی آن حضرت از دفن حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فراغت یافت، بر سر قبر او ایستاد و این دو بیت را انشا کرد:
لکلّ اجتماع من خلیلین فرقة *****و کل الذی دون الممات قلیل
وان افتقادی واحدا بعد واحد*****دلیل علی ان لا یدوم خلیل
جمع هر دو دوست را پریشانی است و هر چیز جز مرگ ناچیز است. اینکه من یکی را پس از دیگری از دست می دهم، نشان آن است که هیچ دوستی جاوید نمی ماند.
منابع:
نهج البلاغه، نامه28 _ احتجاج طبرسی، ج1، ص135 _ همان، ص123 _ فاطمة الزّهراء بهجه قلب مصطفی، ص578 _
کنزالعمال، ج12، ص111 _ بحارالأنوار، ج43، ص117و133 _ حلیة الأولیاء، ج2، ص41؛ بحارالأنوار، ج43، ص82 –
بحارالأنوار، ج43، ص210و211 _ بیت الأحزان، ص241؛ بحارالأنوار، ج43، ص191 _ همان، ص249 _
اصول کافی، ج1، ص458و459؛ بحارالأنوار، ج43، ص193و194_ الأخبار الموفقیات، ص194 _
بدانید من فاطمه هستم، تألیف و تدوین واحد پژوهش مؤسسه فرهنگی موعود عصر (علیه السلام).
دیدگاهتان را بنویسید