نام و نسب آن حضرت موسی بن جعفر(علیهما السلام) هفتمین پیشوای شیعیان دوازده امامی و فرزند برومند امام صادق(علیه السلام) پیشوای مذهب جعفری است. آنچه در کتب تاریخی و حدیثی شیعه همچون “الارشاد” و “اعیان الشیعة” و “بحار الانوار” آمده این است که مادر گرامی آن حضرت، “ام ولد” بوده که نام ایشان را “حَمیدة” […]
نام و نسب آن حضرت
موسی بن جعفر(علیهما السلام) هفتمین پیشوای شیعیان دوازده امامی و فرزند برومند امام صادق(علیه السلام) پیشوای مذهب جعفری است.
آنچه در کتب تاریخی و حدیثی شیعه همچون “الارشاد” و “اعیان الشیعة” و “بحار الانوار” آمده این است که مادر گرامی آن حضرت، “ام ولد” بوده که نام ایشان را “حَمیدة” یا “حُمَیدة” گفته اند و برای ایشان چند لقب ذکر کرده اند:
القاب و کنیه های آن حضرت
لقب ها
در ادامه به چند لقب آن حضرت که در کتبی همچون “حیاة الامام موسی بن جعفر علیه السلام”، “اعیان الشیعة”، “الارشاد” و “تذکرة الخواص” آمده اشاره می کنیم:
به آن حضرت، چنین لقبی را داده اند به این جهت که شیعه و سنی از ایشان، حاجت گرفته و مشکلات خود را با توسل به ایشان حل می کردند، به عنوان نمونه: شافعی، یکی از پیشوایان چهار گانه اهل سنت، در “تحفة العالم” در مورد ایشان می گوید: قبر موسى الكاظم الترياق المجرب (قبر امام کاظم علیه السلام، دارویی آزمایش شده است)
شیخ عباس قمی علت اینکه به آن حضرت، فرمانده لشکر گفته اند را اینگونه ذکر می کند که در یک روز نوروزی، امام کاظم(علیه السلام) در دربار منصور دوانیقی، حضور داشتند و گویا منصور، تحویل گرفتن هدایایی که لشکریان و سربازان می آوردند را به ایشان واگذار کرده بوده، لشکریان منصور یکی یکی وارد دربار شده و به امام کاظم (علیه السلام) تبریک و تهنیت گفتند و هدایایی که برای خلیفه آورده بودند را به آن حضرت، تحویل دادند؛ و این اتفاق برای هیچکدام از امامان دیگر رخ نداده است.
کنیه ها
برای آن حضرت، همانند دیگر ائمه(علیهم السلام)، کنیه هایی از سوی دیگران داده شده است:
اگر به تنهایی “ابوالحسن” ذکر شود، منظور از آن امام کاظم(علیه السلام) است، اما اگر “ابوالحسن اول” گفته می شود به این خاطر است که به امام رضا(علیه السلام) “ابوالحسن ثانی” و به امام هادی(علیه السلام) “ابوالحسن ثالث” و “ابوالحسن اخیر” گفته می شود.
همسران
در مورد تعداد همسران امام کاظم(علیه السلام)، مطلب روشنی ذکر نشده است تا جایی که برخی از تاریخ نویسان مانند صاحب کتاب “تتمة فی تواریخ الائمة” می نویسد: نقل شده که برای آن حضرت، کنیز های بسیاری بوده است و من، در مطالعاتم به نام همسری که امام کاظم(علیه السلام) او را به عقد دائمی خود در آورده باشد دست نیافتم !
البته که این سخن، ادعایی بیش نیست، چرا حداقل نام دو همسر، برای ایشان ذکر شده است:
فرزندان
به گفته برخی از بزرگان شیعه، همچون شیخ مفید، امام کاظم(علیه السلام) 37 فرزند پسر و دختر داشتند، به عبارتی دیگر، 18 پسر و 19 دختر. اما تعداد آنها را کمتر و بیشتر از این هم گفته اند.
آنچه از بررسی کتبی همچون “الاتحاف بحب الاشراف”، “الارشاد”، “اعلام الوری”، “انیس المومنین”، “بحار الانوار”، “منتخب الانوار فی تاریخ ائمة الاطهار” و چندین کتب دیگر به دست می آید، نام های زیر است:
اسامی پسران
اسامی دختران
نکته:
ناگفته نماند، ممکن است به علت هایی همچون: تفاوت در رسم الخط نویسندگان، بدون نقطه بودن خیلی از کلمات در کتب تاریخی قدیمی، اشتباه گرفتن اسم با لقب و … تعداد اسامی فرزندان آن حضرت را بیشتر از آنچه معروف است نوشته باشند و شاید هم مجموع پسران و دختران امام کاظم(علیه السلام) بیشتر از 37 نفر نباشند.
ولادت
زمان تولد
در مورد تاریخ ولادت امام کاظم(علیه السلام) چند نقل وجود دارد:1
مکان تولد
طبق نقل های تاریخی، زمانی که امام صادق (علیه السلام) و همسر بزرگوارشان، حمیده سلام الله علیها، در حال برگشت از سفر حج بودند، در منطقه ای نزیک به مدینه، به نام “ابواء” امام کاظم(علیه السلام) چشم به جهان گشودند.
دوران زندگانی حضرت قبل از امامت
زمانی که امام کاظم(علیه السلام) به دنیا آمدند، دوره فروپاشی و شکست بنی امیه و دوره قدرت گرفتن عباسیان بوده است. وقتی آن حضرت 4 ساله بودند، یعنی در سال 132، “عَبْد الله بن محمد بن علی بن عَبْد الله ابن العباس بن عَبْد المُطَّلِب” معروف به “سفاح” به قدرت رسید و حکومت عباسیان را تاسیس کرد.
در این دوره زندگانی آن حضرت، چندین مناظره بین ایشان و علمای اهل سنت و دیگر ادیان اتفاق افتاده است. به عنوان نمونه به حدیث زیر که در “الکافی” آمده است توجه کنید:
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ رَفَعَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: دَخَلَ أَبُو حَنِيفَةَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ رَأَيْتُ ابْنَكَ مُوسَى ع يُصَلِّي وَ النَّاسُ يَمُرُّونَ بَيْنَ يَدَيْهِ فَلَا يَنْهَاهُمْ وَ فِيهِ مَا فِيهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ادْعُوا لِي مُوسَى فَدُعِيَ فَقَالَ لَهُ يَا بُنَيَّ إِنَّ أَبَا حَنِيفَةَ يَذْكُرُ أَنَّكَ كُنْتَ تُصَلِّي وَ النَّاسُ يَمُرُّونَ بَيْنَ يَدَيْكَ فَلَمْ تَنْهَهُمْ فَقَالَ نَعَمْ يَا أَبَةِ إِنَّ الَّذِي كُنْتُ أُصَلِّي لَهُ كَانَ أَقْرَبَ إِلَيَّ مِنْهُمْ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ قَالَ فَضَمَّهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَى نَفْسِهِ ثُمَّ قَالَ يَا بُنَيَّ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا مُودَعَ الْأَسْرَارِ.»
(محمد بن مسلم نقل می کند: اباحنیفه به حضور امام صادق علیه السّلام رسید و به ایشان عرض کرد: پسرت موسی (امام کاظم علیه السلام) را دیدم که نماز میخواند در حالی که مردم از مقابلش رفت و آمد میکردند ولی او آنها را (از اینکه در مقابلش رفت آمد می کردند) نهی نمی کرد، با این که چنین نمازی خالی از اشکال نیست. حضرت صادق علیه السلام فرمودند: بگویید (فرزندم) موسی پیش من بیاید؛ پس ایشان را صدا زدند و آن حضرت آمدند، امام صادق (علیه السلام) به ایشان فرمودند: پسرکم، اباحنیفه میگوید که تو داشتی نماز میخواندی و مردم از مقابلت رفت و آمد میکرده اند و تو آنها را نهی نکرده ای. امام کاظم (علیه السلام) جواب دادند: آری پدر جان، آن کسی که برایش نماز میخواندم به من نزدیک تر از مردم بود؛ خداوند (عزّ و جلّ) میفرماید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» {و ما از شاهرگ گردن [او] به او نزدیکتریم}. امام صادق (علیه السّلام) ایشان را در آغوش گرفتند و فرمودند: پدر و مادرم فدایت که ای حافظ اسرار (الهی).
امامت
بعد از شهادت امام صادق(علیه السلام) در سال 148هجری قمری، سرپرستی و هدایت مردم به فرزند بزرگوارشان امام کاظم(علیه السلام) انتقال داده شد، در حالی ایشان در سنین 20 سالگی به سر می بردند.
دلایل امامت
دلایلی که به امامت هرکدام از امامان شیعه به طور صریح اشاره می کند، هم از ناحیه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) وارد شده است و هم، هر کدام از امامان معصوم، در موارد گوناگونی بر امامت امام بعد از خود اشاره کرده اند.
کتاب های حدیثی شیعه همچون: الارشاد، “الکافی” و “اعلام الوری” در احادیث خود، دلایل امامت امام کاظم(علیه السلام) را آورده اند، به عنوان نمونه به این حدیث از الارشاد توجه کنید:
محمّد بن الوَليدِ قالَ : سمعتُ عليَّ بنَ جعفرِ بنِ محمّدٍ الصّادقِ علیهما السلام يقولُ : سمعت أَبي جعفرَ بنَ محمّدٍ علیهما السلام يقولُ لجماعةٍ من خاصتهِ وأَصحابِه : «استَوْصُوْا بِإبنِي موسى خيراً فَإِنَّهُ أَفْضَلُ وُلْدِی وَ مَنْ أُخَلِّفُ مِنْ بَعْدِی وَ هُوَ الْقَائِمُ مَقَامِی وَ الْحُجَّةُ لِلَه تَعَالَی عَلَی كَافَّةِ خَلْقِهِ مِنْ بَعْدِی»
(محمد بن ولید می گوید: از علی فرزند امام صادق علیه السلام شنیدم که می گفت: از پدرم، شنیدم که به گروهی از یاران مخصوصش می فرمود: (وصیت من را) در مورد فرزندم موسی، به خوبی بپذیرید، به راستی که او برترین فرزندان و بازماندگان من است و اوست که پس از من، در جایگاه من قرار میگیرد و پس از من، حجت خدا بر همه مخلوقات است)
یک نکته مهم
طبق وصیتی که در “اصول کافی” از امام صادق(علیه السلام) نقل شده، آن حضرت، نام پنج نفر را به عنوان وصی و جانشین خود آورده اند:
باید توجه داشت که آن حضرت، در موارد گوناگون بر امامت امام کاظم(علیه السلام) تاکید کرده بودند اما این وصیت امام صادق(علیه السلام) حرکتی بسیار عالی برای دفع توطئه های عباسیان و حفظ جان امام کاظم(علیه السلام) بود، زیرا منصور دوانیقی بعد از به شهادت رساندن امام صادق(علیه السلام)، به “محمد بن سلیمان” که فرماندار او در مدینه بود، نامه ای نوشت و در آن به او دستور که داد که هرکسی را که امام صادق(علیه السلام) به عنوان جانشین خود معرفی کرده، گردن بزند!
امام صادق(علیه السلام) با نوشتن این وصیت، نقشه شوم منصور را باطل کرده و کاری کردند که نتواند به هدف خود برسد، زیرا اگر قرار بر کشتن جانشین امام صادق(علیه السلام) بود، اول باید خود منصور دوانیقی کشته می شد؛ به همین علت در “اعلام الوری” نقل شده است که منصور بعد از شنیدن وصیت نامه امام صادق(علیه السلام) گفت: (مالی الی قتل هولاء سبیلٌ ؛ من راهی برای کشتن این پنج نفر ندارم!)
با این حال، بعد از شهادت امام صادق(علیه السلام)، به خاطر اینکه عبدالله افطح (فرزند دیگر امام صادق علیه السلام) هم، ادعای امامت کرده بود و هم اینکه در وصیت آن حضرت، نام او هم ذکر شده بود، به نقل از “رجال کشی” گروهی از اصحاب آن حضرت، به تردید افتادند تا جایی که به نزد عبدالله افطح رفته و از او سوالاتی در مورد احکام پرسیدند و وقتی او از جواب دادن به آنها ناتوان شد، به سراغ امام کاظم(علیه السلام) رفته و امامت ایشان را پذیرفتند.
حاکمان دوران امامت آن حضرت
به گفته شیخ طبرسی در “اعلام الوری”، دوران امامت امام کاظم(علیه السلام) در طول مدت 35 ساله خود، 4 خلیفه از خلفای عباسیان را به خود دیده است، مدت حکومتشان، در دوران امامت امام کاظم(علیه السلام) بوده است، به شرح زیر:
وضعیت شیعیان در دوران امامت آن حضرت
با اینکه در زمان امام صادق(علیه السلام)، آزادی فکری و عقیدتی به گونه ای شده بود که زمینه برای ایجاد شکاف در میان شیعیان آماده شده بود اما این اتفاق در آن زمان رخ نداد و در زمان امام کاظم(علیه السلام) بود که شیعیان، به چندین گروه تجزیه شدند.
از جمله آنان (که در کتاب “فرق الشیعه” از نوبختی به طور کامل آمده است)، می توان به موارد زیر اشاره کرد:
فرقه های انحرافی دوران امامت آن حضرت
اسماعیلیه
گروهی از شیعیان به نام “اسماعیلیه”، در زمان زندگانی امام صادق(علیه السلام) بر این باور بودند که بعد از ایشان، فرزندشان اسماعیل، به امامت می رسد، این گروه بعد از اینکه دیدند اسماعیل در زمان خود امام صادق(علیه السلام) از دنیا رفت و خود آن حضرت او را به خاک سپردند، باز هم از عقیده باطل خود دست برنداشتند، عده ای از آنان مرگ او را نپذیرفتند و گفتند که او بر می گردد؛ و عده ای دیگر از آنان که مرگ او را پذیرفته بودند به امامت محمد، فرزند اسماعیل معتقد شدند.
فطحیه
گروهی دیگر از شیعیان منحرف، به امامت عبدالله افطح، فرزند دیگر امام صادق(علیه السلام) که ادعای امامت هم کرده بود، باور پیدا کردند که به “فطحیه” مشهور شدند؛ البته عده ای از آنان هم بعد از مرگ عبدالله افطح به فاصله 70 روز پس از شهادت امام صادق(علیه السلام) رخ داده بود، به امامت امام کاظم(علیه السلام) معتقد شدند.
ناووسیه یا صارمیه
عده ای هم بعد از امام صادق(علیه السلام) به پیروی از فردی به نام ناووس، به مهدی بودن آن حضرت، باور پیدا کردند و گمان می کردند خود آن حضرت برمی گردد و دنیا را پر از عدل و داد می کنند. مهم ترین دلیل آنها در عقیده باطلشان، احادیث ضعیفی است که به امام صادق (علیه السلام) نسبت داده شده که ایشان هرگونه خبری از وفات خود را انکار کرده اند!
بشریه یا بشیریه
گروهی دیگر از شیعیان که در زمان امام کاظم(علیه السلام) فرقه جدیدی تشکیل دادند، به نام “بَشیریه” معروف شدند. رئیس این فرقه منحرف شخصی بود به نام “محمد بن بشیر” که به نوعی، از اصحاب آن حضرت شمرده می شد. از آنجایی که این شخص در شعبده بازی مهارت بسیاری داشت، در دورانی که امام کاظم(علیه السلام) در زندان به سر می بردند، صورت و تمثالی از آن حضرت ساخته بود و ادعا کرد که آن شخصی که زندانی شده، امام و حجت الهی واقعی نیست، و امام کاظم(علیه السلام) در نزد او است، و اصلا زندانی نشده است و می تواند ایشان را به مردم نشان دهد؛ با همین دروغ ها عده ای را دور خود جمع نموده و (به نقل از “بهجة الآمال”) حتی بعد از مرگ خود سفارش کرد که فرزندش “سمیع بن محمد” جانشینش باشد.
نظر امام کاظم(علیه السلام) در مورد محمد بن بشیر
امام کاظم(علیه السلام) او را نجس شمردند و ریختن خون او را مباح (بدون اشکال) دانستند؛ همچنین از امام رضا(علیه السلام) درباره او لعن و نفرین آمده است.
فعالیت ها و اقدامات آن حضرت
موضع گیری های سیاسی
آنچه از کتب تاریخی و روایی همچون “عیون اخبار الرضا”، “المناقب”، “رجال کشی” به دست می آید این است که امام کاظم(علیه السلام) مانند دیگر امامان معصوم(علیهم السلام) با حکومت های ظالم دوران خود مبارزه می کردند و هرچند موفق به تشکیل حکومت و سپاهی برای خود نشدند تا حق مسلم خود را به دست گرفته و جامعه اسلامی را آن طور که می بایست، رهبری کنند، اما در موقعیت های مختلف، به باطل بودن حکومت عباسیان زمان خود، تاکید کرده و تلاش می کردند تا مردم را از اعتماد کردن به آنها باز دارند.
به چند نمونه از اقدامات آن حضرت برای از بین بردن اعتبار دروغین آنها در بین مردم اشاره می کنیم:
زمانی که مهدی عباسی برای فریب مردم و جذب آنها به خود، به “رد مظالم” روی آورده بود، سرزمین فدک که آن زمان در اختیار حکومت بود را طلب کردند؛ خلیفه از ایشان خواست تا اندازه و مرز های فدک را مشخص کند تا به ایشان برگرداند، امام در پاسخ او، کل محدوده سرزمین های اسلامی را که تا آن زمان به دست اسلام افتاده بود و عباسیان بر آنها حکومت می کردند را مشخص فرمودند و با این کار فهماندند که حکومت، حق آنان نیست و باید به اهل بیت(علیهم السلام) سپرده شود.
البته این ماجرا را در مورد هارون عباسی نیز گفته اند.
امام کاظم(علیه السلام) در مناظره ای که بین ایشان و هارون عباسی انجام گرفت، نسبت خود به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را با استدلال به آیاتی از قرآن همچون “آیه مباهله” و آیه “85 سوره مبارکه نساء” اثبات کرد و همچنین نزدیک تر بودن هارون به شخص رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) نسبت به خودشان را با دلایل محکم رد کردند و از این طریق باطل بودن حکومت او را گوشزد نمودند.
آن حضرت در مواردی، به شیعیان خود دستور می فرمودند تا با خلفای عباسی، همکاری نکنند و در ظلم آنان شریک نشوند؛ به همین علت، یکی از اصحاب خود به نام”صفوان جمال” را که درآمد او از راه کرایه دادن شترانش به مسافران خانه خدا بود، از کرایه دادن شتر به هارون عباسی منع کردند.
همچنین به “علی بن یقطین” که به علتی در دربار هارون، راه یافته بود دستور فرمودند که تا می تواند به شیعیان خدمت کند تا در برابر این خدمت، گرفتار زندان و فقر نشود و با شمشیر کشته نشود.
موضع گیری ها در برابر قیام های علوی ها
همان طور که مشهور است، خاندان عباسیان با شعار “الرضا لآل محمد” و حمایت شیعیان به قدرت رسیدند و ادعای حمایت از اهل بیت(علیهم السلام) داشتند، اما بعد از محکم کردن پایه های حکومت خود، روش حاکمان بنی امیه را در پیش گرفتند و تا می توانستند بر علویان ظلم کردند و با زندانی کردن و کشتن خیلی از آنها، دشمنی آشکار خود با خاندان امیرالمومنین(علیه السلام) را اعلام داشتند.
این وضعیت باعث شد تا بسیاری از بزرگان علویان، دست به قیام بر علیه عباسیان بزنند که نمونه هایی از آنان: قیام حسین بن علی معروف به “شهید فَخ”؛ قیام “یحیی بن عبدالله” و قیام “ادریس بن عبد الله و تشکیل حکومت “ادریسیان” از جمله آنان بود.
طبق نقل مرحوم کلینی در “الکافی”، امام کاظم(علیه السلام) در این قیام ها شرکت نکردند و حتی در رد یا تایید آنها، سخن صریحی از ایشا وارد نشده است، تا جایی که یحیی بن عبدالله که در طبرستان قیام کرده بود، از همراهی نکردن آن حضرت گلایه و شکایت نمود.
فعالیت های علمی
میزان علم و دانش هر فردی، از یکی از این سه راه دانسته می شود: سخنان او، گفتگو های و مناظرات او، کتاب های به جا مانده از او؛ در آثار به جامانده از امام کاظم(علیه السلام) هم سخنان و روایات گهربار ایشان از طریق کتاب ها به دست ما رسیده است و هم مناظرات و گفتگوی های علمی و مناظرات ایشان در تاریخ ها ثبت شده اند:
سخنان و احادیث ایشان در زمینه های مختلفی همچون اعتقادات، احکام، اخلاقیات، مسائل عقلی، تفسیر و … به دست ما رسیده است، به عنوان مثال، به یکی از سخنان اخلاقی ایشان که در “تحف العقول” آمده است توجه کنید:
«هر کس دنیا دوست شود، ترس از آخرت از قلبش می رود؛ اگر به بندهای، دانشی داده شد و او محبتش به دنیا بیشتر شد، از خدا دورتر میشود و خشم الهی بر او بیشتر خواهد شد»
امام کاظم(علیه السلام) در موضوعات مختلف، با افراد متفاوت، گفتگو و بحث علمی داشته اند، به عنوان نمونه، چند مورد از مناظرات ایشان را در زیر مشاهده می کنید:
تعدادی از مناظرات ایشان به صورت یک مجموعه در کتاب “حیاة الامام الموسی بن جعفر” جمع آوری شده است.
طبق آنچه در تاریخ ها آمده است، آن حضرت نامه هایی با عنوان “رساله” به شاگردان خود نوشته بودند که در آنها به سوالات و مشکلات آنها پاسخ داده بودند، به عنوان نمونه:
شهادت
علت شهادت
صاحب کتاب “المناقب” در علت به شهادت رساندن آن حضرت می نویسد:
از آنجایی که امام کاظم(علیه السلام) به درخواست هارون، محدوده فدک را تعیین کرد اما به گونه ای که تمام سلطنت هارون را فرا می گرفت، باعث خشم هارون شد و گفت: چیزی برای ما باقی نگذاشتی، و از همانجا تصمیم بر قتل امام گرفت.
آخرین زندانی که امام کاظم(علیه السلام) در آن، محبوس بودند، زندان “سندی بن شاهک” بوده و او هم به دستور هارون عباسی، آن حضرت را مسموم کرده و به شهادت رساندند.
مکان و زمان شهادت
بنابر قول مشهور، شهادت آن حضرت در آخرین زندان ایشان در بغداد اتفاق افتاده اما در مورد زمان شهادت آن حضرت، چند نقل وجود دارد:2
دیدگاهتان را بنویسید