چهارشنبه / ۲۵ مهر / ۱۴۰۳ Wednesday / 16 October / 2024
×

ولایتعهدی به چه معناست؟ ولایت عهدی، یعنی حاکمیت و خلافت کردن بر مردم پس از وفات خلیفه. این منصب که بالاترین مقام پس از خلافت بوده است همواره برای نزدیک ترین افراد خلفا در نظر گرفته می شد. در تاریخچه زندگانی امام هشتم(ع) می خوانیم که در سال های پایان عمر خویش منصب ولایت عهدی […]

بررسی مختصری نسبت به ماجرای ولایتعهدی امام رضا علیه السلام
  • کد نوشته: 6038
  • 39 بازدید
  • بدون دیدگاه
  • ولایتعهدی به چه معناست؟

    ولایت عهدی، یعنی حاکمیت و خلافت کردن بر مردم پس از وفات خلیفه. این منصب که بالاترین مقام پس از خلافت بوده است همواره برای نزدیک ترین افراد خلفا در نظر گرفته می شد. در تاریخچه زندگانی امام هشتم(ع) می خوانیم که در سال های پایان عمر خویش منصب ولایت عهدی مأمون، خلیفه عباسی را پذیرفته اند. این رخداد در زندگی  هیچ یک از معصومان نبوده است.

     ایشان در سال ۱۸۳ ه. ق و پس از شهادت پدر بزرگوارشان، در سن ۳۵ سالگی عهده‌دار مقام امامت و رهبری امت گردید. مدت امامت آن حضرت بیست سال بود که ده سال آن همزمان با خلافت هارون الرشید، پنج سال همزمان با امین و پنج سال آخر نیز همزمان با خلافت مامون بود. امام (علیه‌السّلام) در سال ۲۰۰ ه. ق از طرف مامون، به خراسان، دعوت شد و سرانجام در ماه صفر سال ۲۰۳ هجری در سن ۵۵ سالگی به شهادت رسید و بدن پاکش در همان سرزمین به خاک سپرده شد.

    ماجرای ولایت عهدی از کجا شروع شد؟ 

    دو نقل تاریخی در این مورد آمده است:

    1. به گفته برخی از تاریخ نویسان، ولایتعهدی امام رضا به خواست مأمون انجام شد؛ زیرا او قسم خورده بود هنگامی که بر برادرش امین پیروز شود، خلافت را به امام رضا بسپارد ؛ با کشته شدن امین و به خلافت رسیدن مأمون، فضل بن سهل، وزیر و مشاور مأمون، عهد او با خدا را یادآوری کرد و مأمون اقدامات لازم برای آن کار را انجام داد. 
    2. اما برخی بر این باورند که پیشنهاد ولایتعهدی امام رضا از سوی فضل بن سهل مطرح شده است. گفته شده که او با این کار می‌خواست پس از امام، خود به پادشاهی ایران برسد. از شواهد تاریخی این مدعا می توان به مأمور شدن رجاء بن ابی‌ضحّاک از خویشاوندان فضل بن سهل برای انتقال امام رضا از مدینه به مرو، و هشدار برخی سیاستمداران به مأمون در خصوص نقشه سهل و گزارش‌های تاریخی دیگر اشاره کرد.

    اما اگر قول اول را بپذیریم (که اکثریت هم همین را پذیرفته اند)، این سوال پیش می آید که:

    اهداف اصلی مامون از این پیشنهاد چه بود؟

    برخی از اسلام پژوهان غربی و بعضی از نویسندگان شیعه مانند حسن امین، نویسنده لبنانی، بر این باورند که مأمون در ولیعهد کردن امام، صداقت داشته و آن کار را خالصانه انجام داده است. اما محققان بسیاری معتقدند مأمون با ولیعهد کردن امام در پی اهداف زیر بوده است:

    1. ایمن شدن از خطر امام و زیر نظر گرفتن او:

    مأمون که از فعالیت‌های امام در مدینه نگران بود، با دعوت امام به مرو، و ولیعهد کردن او می‌خواست از خطر او برای حکومتش آسوده شود.

    1. خاموش کردن انقلاب علویان:

    مأمون با ولیعهد کردن امام توانست انقلاب‌های علویان(نخستین دولت شیعی از سلسله سادات زیدیه در طبرستان ایران) را ساکت کند؛ به‌گونه‌ای که بعد از ولیعهد شدن امام، هیچ انقلابی (مگر حرکتی که در یمن شکل گرفت و به زودی خاموش شد) از علوی‌ها رخ نداد.

    1. بدبین کردن شیعیان به امام:

    مطابق روایتی که از اباصَلْت (از یاران امام رضا) نقل شده، مأمون می‌خواست با ولیعهد کردن امام، او را فردی دنیا دوست معرفی کند تا از شان و مقام او نزد شیعیان کم کند.

    1. استفاده از امام برای مشروعیت دادن (ارزش بخشیدن) به خلافت:

    مأمون که می‌دانست امام رضا در مدینه مردم را به سوی خود دعوت می‌کند، با ولیعهد کردن امام می‌خواست دعوت‌های امام را وسیله‌ای برای مشروعیت خلافت خود قرار دهد تا علاوه بر حقانیت امام، خلافت خودش نیز مشروع و قانونی دانسته شود.

    1. راضی کردن اهل خراسان:

    خراسانی‌ها که بعد از تأیید خلافت بنی‌عباس، از ستم آنها افسرده شده بودند، به امام رضا روی آورده بودند. مأمون با ولیعهد کردن امام رضا، در صدد راضی کردن آنها بود.

    1. شناسایی عوامل اصلی شیعه:

    شیعیان که همیشه به صورت مخفی زندگی می‌کردند، با ولیعهد شدن امام از زندگانی مخفیانه دست می‌کشیدند و در نتیجه از سوی حکومت بنی‌عباس شناسایی می‌شدند.

    1. بیشتر شدن قدرت مأمون:

    بنی‌عباس همواره مأمون را به این دلیل که مادرش کنیز قصر بود و تمام کارها را به فردی ایرانی (فضل بن سهل) سپرده بود، تحقیر می‌کردند. ازاین‌رو تصمیم گرفت با ولیعهد کردن شخصیت بزرگی چون علی بن موسی، جایگاه خود را تقویت کند.

    برخی نویسندگان اهداف دیگری را نیز برای این اقدام مأمون ذکر کرده‌اند.

    سید جعفر مرتضی عاملی، تاریخ‌پژوه شیعه معتقد است با توجه به مشکلاتی که مأمون در حکومت با آنها روبه‌رو بود، انتخاب امام به ولیعهدی بر نبوغ سیاسی و آگاهی وی از مشکلات حکومت دلالت دارد. با این حال، می گویند امام رضا(ع) با سیاست‌ها و موضع‌گیری‌هایش، مأمون را از دست‌یابی به اهدافش ناکام گذاشت.

    چرا امام این پیشنهاد را پذیرفتند؟

    امام ، مکرراً به خرده‌گیران و یاران خود بیان فرموده که: پذیرش ولایتعهدی مامون از روی میل و رغبت نیست؛ بلکه خطر ازبین رفتن مذهب تشیع و کشته شدن امام، سبب شده آن را بپذیرد. چنان‌که در گزارش‌های گوناگون به این مطلب تصریح شده است از جمله:

    1.  ریّان بن صلت گوید:
      خدمت امام رضا (علیه‌السّلام) وارد شدم و گفتم: فرزند پیامبر! مردم می پرسند: تو با وجود ادعای زهد و پارسایی در دنیا، چرا جانشینی مامون را پذیرفتی؟ امام فرمودند: «خداوند می‌داند من به این‌کار ناخشنودم؛ اما چون مرا بین پذیرش ولایتعهدی و کشته شدن مخیّر کردند، ولایتعهدی را برگزیدم. وای بر خرده‌گیران! آیا می‌دانند که یوسف، پیامبر و رسول بود و ضرورت، او را واداشت که سرپرستی خزینه‌های اموال فرعون را بپذیرد…؟ و مرا نیز ضرورت وادار کرد که به اکراه و اجبار به این‌کار تن دهم، آن‌هم پس از آنکه تا مرز مرگ پیش رفتم. افزون که پذیرش ولایتعهدی من، مانند کسی است که نپذیرفته و بیرون از دائره آن است (با سلب اختیارات و دخالت نکردن در عزل و نصب‌ها). به خداوند شکایت و پناه می‌برم و او کمک کار من است.
    2. در گزارش حسن بن موسی به نقل از اصحاب امام رضا (علیه‌السّلام)، امام بر اجبار به پذیرش حکومت تاکید کرده است: «اجبرنی علی ما انا فیه؛ مرا به این کار مجبور ساختند»
    3. در مورد دیگر، مردی از خوارج که کاردی مسموم در دست داشت، وارد محضر امام رضا (علیه‌السّلام) شد. او به دوستان خود گفته بود: نزد کسی می‌روم که مدعی است فرزند پیامبر است و ولیعهد مامون شده، ببینم چه دلیلی بر این‌کار خود دارد؛ اگر دلیل قانع کننده‌ای داشت، می‌پذیرم وگرنه، مردم را از او آسوده می‌سازم. کارد را در آستین خود پنهان نموده و وارد منزل امام شد. پس از ورود، امام به او فرمود: پاسخت را می‌دهم به شرطی که اگر پاسخت را دادم و قانع شدی، کاردی که در آستین پنهان کرده‌ای را بشکنی و دور افکنی! آن مرد، متحیر ماند و چاقو را بیرون آورد و دسته‌اش را شکست.
      آنگاه پرسید: چرا جانشینی این ستمکار را پذیرفتی با این‌که او را کافر می‌دانی؟ تو پسر پیامبری؛ چه چیزی تو را بر این‌کار واداشته است؟!
      امام فرمود: بگو ببینم، آیا اینها در نظر تو کافرند یا عزیز مصر و اطرافیانش؟ مگر اینها به وحدانیت خدا قایل نیستند با این‌که آنها نه خدا را می‌شناختند و نه یکتاپرست بودند، یوسف و پدرش هم پیامبر بودند؛ با این‌حال به عزیز مصرِ کافر گفت: مرا وزیر دارایی خود قرار ده که مردی دانا و امین هستم. و با فرعون‌ها نشست و برخاست می‌کرد.
      من از اولاد پیامبرم؛ مرا به این‌کار مجبور ساختند. چرا کار مرا نمی‌پسندی و از من خوشت نمی‌آید؟
      آن مرد گفت: ایرادی بر شما نیست و من گواهی می‌دهم تو فرزند پیامبری و راست می‌گویی.
    4. .امام رضا (علیه‌السّلام) در پاسخ چند نفر که دلیل پذیرش ولایتعهدی را جویا شدند، وضعیت خود را به جدّش امیرمؤمنان در پذیرش «شورا» تشبیه کرد. محمد بن عرفه می‌گوید: «قلت للرّضا (علیه‌السّلام): یا بن رسول اللّه ما حملک علی الدّخول فی ولایة العهد؛ به امام رضا (علیه‌السّلام) گفتم: ‌ای فرزند پیامبر! چه چیز شما را به پذیرش ولایتعهدی (مامون) واداشت؟ فقال: ما حمل جدّی امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) علی الدّخول فی ‌الشّوری؛ فرمود: همان چیزی که جدّم را واداشت در شورا (۶ نفره) وارد گردد.» 

    توضیح بیشتر درباره اینکه چرا امام رضا  وضعیت خود را به وضعیت جدشان امیرالمومنین  تشبیه کردند:

    عمر بن خطّاب پس از گزینش شورای شش نفره، آنان را مجبور به انتخاب خلیفه سوم از میان خود کرد؛ به‌گونه‌ای که هر کس که از فرمان او سرپیچی می‌کرد، کشته می‌شد.

    این روایت، حامل دو پیام است: تقیه و مهم‌تر از آن، اتمام حجّت.

    امام علی (علیه‌السّلام) از آغاز کار می‌دانست پیروزی برایش در کار نیست و طبق برنامه حساب شده اعضاء شورا، و دستور عمر به همراهی عبدالرحمن بن عوف در صورت تساوی آراء، عثمان بن عفّان خلیفه خواهد بود. لذا عبدالله بن عباس برابر همین آینده‌نگری به امام توصیه کرد در شورا داخل نشود.؛ ولی امام علی‌ (علیه‌السّلام) برای اتمام حجّت به معاصران، و پاسخ به تاریخ، عضویت در شورا را پذیرفت؛ چه اگر از شورا سرباز می‌زد، جای این پرسش بود که: اگر علی (علیه‌السّلام) در شورا شرکت می‌کرد، او را بر می‌گزیدیم…

    عضویت امام در شورا، فرصتی فراهم آورد تا از نقشه‌ها و بی‌انصافی‌های دست‌اندرکاران پرده‌ بردارد و حقیقت را آشکار سازد و از جایگاه راستین خود دفاع کند و سوابق ایمانی و مبارزاتی خود را برشمرد و به دوست و بدخواه پاسخ دهد که: این، دیگران بودند چشم بر حقیقت بسته و برخلاف وصیت‌های متعدّد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر پیروی از علی‌ (علیه‌السّلام)، او را کنار زدند.

    نتیجه پذیرفتن ولایتعهدی چه بود؟

    مأمون دوشنبه هفتم یا پنجم یا دوم رمضانِ سال ۲۰۱ هجری قمری از مردم، برای ولیعهدی امام رضا(ع) بیعت گرفت و مردم را به جای لباس سیاه که نشانه عباسیان بود سبزپوش کرد (رنگ سبز نماد علوی‌ها بود) و فرمان آن را به نواحی مختلف نوشت.

    پس از آن، بر منبرها به نام امام، خطبه خواندند و دینار و درهم به نامش زدند. مأمون دخترش ام‌حبیب را به عقد امام رضا درآورد. همچنین بر اساس برخی گزارش‌ها، مأمون لقب رضا (الرِضا مِن آل محمد یعنی فرد موردرضایت از آل محمد) را به او داد. ولی طبق روایتی از امام جواد(ع) لقبِ «رضا»، از سوی خداوند به پدرش داده شده است.

    برخی از پیامدهای ولایتعهدی امام رضا چنین بیان شده است:

    1. شورش مردم بغداد:

    مردم بغداد که می‌ترسیدند نفوذشان در حکومت کم‌رنگ شود، ولایتعهدی امام رضا را نپذیرفتند و حاکم مأمون را از بغداد بیرون کردند و به بیعت ابراهیم بن مهدی درآمدند.

    1. بیعت برخی علوی‌ها با مأمون:

    اگرچه ولایتعهدی امام رضا، همه شیعیان را به مأمون نزدیک نکرد، برخی از شیعیان از مأمون راضی شدند و با او بیعت کردند.

    1. بهره‌برداری امام از ولایتعهدی:

    هرچند امام رضا ولیعهدی مأمون را با اکراه پذیرفت، توانست با استفاده از این منصب، معارف بسیاری را که تنها به یاران و شیعیان گفته می‌شد، به صورت علنی برای همگان بیان کند و با دانشمندان مذاهب مختلف مناظره کند.

    1. زمینه‌سازی تشیع در ایران:

    به گفته سید علی‌اکبر قرشی نویسنده تفسیر اَحسنُ الْحدیث ولایتعهدی امام رضا زمینه شیعه‌شدن ایرانی‌ها را فراهم ساخت؛ چراکه با بودن امام رضا در ایران، سادات علوی به ایران آمدند و مکتب شیعه را ترویج کردند.

    امام رضا (علیه‌السّلام) گرچه می‌دانست داستان ولایتعهدی بی‌سرانجام است؛ ولی با آن همه اصرار مامون اگر آن را نمی‌پذیرفت، امروز تاریخ می‌پرسید: چرا امام از آن فرصت طلایی استفاده نبرد و از آن جایگاه رفیع برای اجرای عدالت و اصلاح جامعه و احقاق حقوق اهل‌بیت‌: قدمی برنداشت؟ امام (علیه‌السّلام) با پذیرش ولایتعهدی مامون، هوشیارانه راه بر توطئه‌ها و بهانه‌ها بست و در‌ اندک زمان بر همگان ثابت کرد که دستگاه خلافت در این‌کار خود خالص نیست و درباریان تحمل کوچک‌ترین انتقاد و اصلاح را ندارند. و حتی با پررویی از انجام نمازی ساده توسط امام هراسناک‌اند و به هر بهانه، امام را در تنگنا قرار داده و از زندانی کردن و کشتن ولیعهد خود نیز رویگردان نیستند.

    امام‌ (علیه‌السّلام) با استفاده از همان موقعیت کوتاه، برای گسترش اسلام و پاسخ به شبهه‌ها و حفظ و معرفی مکتب اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) استفاده‌ها برد و توانست با سخنان لطیف و تشکیل مجالس مناظره و احتجاجات با بزرگان ادیان و مذاهب، پیام اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) را به اقصی نقاط سرزمین اسلام برساند و حقانیت اسلام و امامت را به روشنی برای‌ اندیشمندان جهان اسلام عیان سازد و بیش از پیش، مردم را به حقانیت راه امامان و نامشروع بودن جریان خلافت عباسی، متوجه سازد.

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *