نسب خانوادگی پدر و مادر ششمین پیشوا و رهبر شیعیان دوازده امامی، جعفر بن محمد(علیهما السلام) مشهور به “صادق” است. ایشان فرزند ارشد امام محمد باقر(علیه السلام) می باشند و آنچه که معروف است این است که مادر آن حضرت، “ام فروه”، دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر است. آیا امام صادق(علیه السلام)از نسل […]
نسب خانوادگی
پدر و مادر
ششمین پیشوا و رهبر شیعیان دوازده امامی، جعفر بن محمد(علیهما السلام) مشهور به “صادق” است. ایشان فرزند ارشد امام محمد باقر(علیه السلام) می باشند و آنچه که معروف است این است که مادر آن حضرت، “ام فروه”، دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر است.
آیا امام صادق(علیه السلام)از نسل ابوبکر است؟
در کتاب “کشف الغمه” از یکی از علمای اهل سنت به نام “عبد العزیز بن اخضر جنابذی”، سخنی به امام صادق(علیه السلام) نسبت داده شده که ایشان فرموده باشند: «لَقَدْ وَلَدَنِی أَبُوبَکْرٍ مَرَّتَیْن» (ابوبکر دوبار مرا به دنیا آورده است!)؛ این حدیث را به این خاطر گفته اند چون نسب نامه “ام فروه”، مادر امام صادق(علیه السلام) را اینگونه آورده اند:
گذشته از آنکه محتوای این سخن نقل شده، بی معنی و برخلاف عرف جامعه عرب است، در مورد سند این حدیث هم بسیاری از علمای شیعه همچون صاحب احقاق الحق؛ علامه سید جعفر مرتضی عاملی خدشه وارد کرده اند؛ تا آنجا که برخی از نویسندگان معاصر شیعه همچون علامه نجاح الطائی در کتاب خود با نام “انتساب امام صادق به ابوبکر دروغ است” اصل اینکه مادر امام صادق(علیه السلام) نوه ابوبکر باشد را دروغ خوانده است و اثبات نموده است که نسب مادر آن حضرت چنین است: ام فروه دختر قاسم فرزند محمد فرزند ابوسمره .
لقب ها و کنیه ها
لقب ها
همانطور که مشخص است نام آن حضرت، “جعفر” است که طبق روایتی که در “بحار الانوار” آمده، امام باقر(علیه السلام) ایشان را به این نام، نامیدند که در بهشت هم، نهری به این نام وجود دارد.
در کتبی همچون “کشف الغمة”، “دلائل الائمة”، “المناقب”، “الامام الصادق”، ”بحار الانوار” و … برای آن حضرت القابی ذکر کرده اند، برخی از آنها عبارتند از:
چرا به آن حضرت، صادق می گفتند؟
صادق، لقبی است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به ایشان داده بود و دستور دادند که ایشان را صادق بخوانند. شاهد این حرف، حدیثی از امام سجاد(علیه السلام) است که از ایشان سوال شد: امام بعد از شما کیست؟ فرمودند: محمد باقر(علیه السلام) که علم را می شکافد؛ دوباره پرسیدند: امام بعد از ایشان کیست؟ فرمودند: جعفر(علیه السلام) که نام او در نزد اهل آسمان، صادق است! حاضران با تعجب پرسیدند: شما همگی صادق و راستگو هستید، چرا مخصوصا ایشان را به این نام می خوانید؟ آن حضرت فرمودند: پدرم از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل کردند که ایشان فرمودند: هرگاه فرزندم، جعفر بن محمد بن علی بن حسین(علیهم السلام) به دنیا آمد، او را صادق بنامید؛ زیرا پنجمین فرزند از نسل او جعفر نام خواهد گرفت و به دروغ و از روی تهمت به خداوند، ادعای امامت خواهد کرد، او در نزد خدا، جعفر کذاب(صاحب دروغ بسیار بزرگ) و تهمت زننده به خداست.
کنیه ها
همانطور که معمول بین عرب هاست، گاهی از روی فرزندان شخصی، به او اسم هایی میدهند که به آنها کنیه می گویند؛ برای امام صادق(علیه السلام) نیز، چند کنیه نقل کرده اند:
در منابعی همچون، “بحار الانوار” و “رجال کشی” و “الائمة الاثنا عشر” و “الامام الصادق”، به این کنیه ها اشاره شده است.
همسران و فرزندان
در مورد تعداد همسران و فرزندان امام صادق(علیه السلام) نقل های متفاوتی وجود دارد:
همسران
صاحب کتاب “التتمة فی تواریخ الائمة” می گوید: گفته شده که برای آن حضرت، غیر از کنیز ها، دو همسر بوده است، اما من یک اسم بیشتر نمی شناسم، آن هم “فاطمة بنت الحسين الأثرم بن الحسن بن عليّ بن أبي طالب (عليه السلام)” است.
اما آنچه که از دیگر کتب، همچون: “اعلام الوری”، “الارشاد”، “شرح الاخبار”، “رسالة فی تواریخ النبی و الآل” به دست می آید این است که آن حضرت، دارای چند کنیز و حداقل چهار همسر بوده اند، که نام های آنها عبارتند از:
فرزندان
در کتب شیعه و سنی، برای آن حضرت، 10 پسر و 6 دختر نام برده شده است.
اسامی پسران:
اسامی دختران:
این نام ها، در کتاب هایی همچون “الارشاد”، “الاتحاف بحب الاشراف”، “بحار الانوار”، “الدر النظیم فی مناقب الائمة اللهامیم” ذکر شده اند.
ولادت
مکان ولادت آن حضرت بدون اختلاف همان مدینه است، اما با جستجو در منابع تاریخی، به دو تاریخ برای زمان ولادت آن حضرت بر می خوریم:
که مشهور تر در میان شیعیان همان قول اول است.
دلایل امامت
در تایید امامت امام صادق(علیه السلام) هم از ناحیه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و هم از ناحیه دیگر امامان معصوم قبل از ایشان به خصوص امام باقر(علیهم السلام) روایاتی فراوان در کتاب هایی همچون “الارشاد” و “الکافی” و “اثبات الهداة”ذکر شده است.
به عنوان نمونه به این روایت از کتاب “اثبات الهداة” توجه کنید:
«روى الشيخ الصدوق علي بن محمد الخزاز في كتاب الكفاية بإسناد تقدم في النصوص على الأئمة (ع) عن عبد الغفار بن القاسم عن الباقر عليه السّلام في حديث، قال: قلت إن كان من هذا كائن يا ابن رسول اللّه فإلى من بعدك؟ قال: إلى جعفر هذا سيد أولادي و أبو الأئمة صادق في قوله و فعله»
(شیخ صدوق از عبدالغفار بن قاسم روایتی را از امام باقر(علیه السلام) نقل می کند که از آن حضرت سوال کردم: … امامت بعد از شما به کسی واگذار خواهد شد؟ فرمودند: به این پسرم جعفر، سرور فرزندانم و پدر امامان بعد از خود که در گفتار و رفتار خود راست و درست است.)
دوران امامت
حاکمان عباسی در دوران زندگانی آن حضرت
دوران زندگی پر برکت امام صادق(علیه السلام) همزمان با حکومت 10 تن از بنی امیه یا مروانیان و 2 تن از عباسیان بوده است، به شرح زیر:
وضعیت حکومت در دوران امامت آن حضرت
امام صادق(علیه السلام) بعد از شهادت پدر بزرگوارشان امام باقر(علیه السلام)، بنابر نقل مشهور که مدت امامتشان را 34 سال می دانند، در سال 114قمری و در سن 31 سالگی بوده است.
در این دوران، ضعف و سستی پایه های حکومت بنی امیه که در اواخر عمر حکومت داری خود بودند و حکومت نوپای عباسیان، باعث شد تا فرصت مناسبی برای احیای دوباره دین و مذهب توسط امام صادق(علیه السلام) شکل بگیرد. این آزادی موقت برای آن حضرت تا قبل از قیام محمد بن عبدالله بن حسن (معروف به نفس زکیه) و برادرش ابراهیم بود و پس از اینکه او بر علیه منصور عباسی در سال 145قمری قیام کرد و قیام او درهم شکست و خود او به همراه بسیاری از پیروانش کشته شد، حکومت عباسیان فشارهای سیاسی و اجتماعی بر ضد شیعیان به خصوص امام صادق(علیه السلام) را آغاز کردند.
مهم ترین اقدامات امام
احیای مذهب تشیع و اسلام ناب
از آنجا که تقریبا تمامی علوم اسلامی، سرچشمه ای در قرآن کریم دارد و از طرفی دیگر، مفسران اصلی و واقعی قرآن کریم، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و خاندان پاک ایشان می باشند، می توان گفت آنچه باعث پیشرفت این علوم و گسترش آنها می باشد، احادیثی است که از این خاندان به دست ما می رسد. در این میان، از بین تمامی میراث حدیثی که به ما رسیده است، بیشترین تعداد روایات، از آن امام صادق(علیه السلام) می باشد تا آنجایی که برخی از بزرگان شیعه، تعداد راویانی که از آن حضرت، رویات نقل کرده اند را 4000 نفر دانسته اند. به همین جهت که اکثر روایات فقهی و اعتقادی شیعیان از امام صادق(علیه السلام) به ارث رسیده است، مذهب شیعیان دوازده امامی را مذهب جعفری می نامند.
این احادیث به قدری قابل توجه بوده و هست که برخی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) چنین بازگو می کنند که: اگر شیعیان، در احادیثی که از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به آنان رسیده بود، اختلافی می دیدند، به روایاتی که از امیر المومنین(علیه السلام) نقل شده بود، مراجعه می کردند و اگر در آنها هم به اختلاف نظر برمی خوردند، به سخنان و احادیث امام صادق(علیه السلام) عمل می کردند.
تشکیل سازمان وکالت
برای اولین بار برای ساماندهی امور شیعیان و پراکندگی آنها در کشور های اسلامی که آن زمان بسیار هم گسترش یافته بود، امام صادق(علیه السلام) اقدام به تشکیل مجموعه ای معروف به “سازمان وکالت” کردند.
در این شبکه ارتباطی، بزرگان و سرشناسان شیعه به نمایندگان امام و خود نمایندگان با خود امام، در ارتباط بودند و اموری همچون دریافت وجوهات شرعی مانند خمس، زکات، نذر و هدیه های شیعیان و تحویل آنها به امام، رسیدگی به مشکلات اجتماعی و سوالات و مسائل شرعی شیعیان را به عهده داشتند. آنچه نقل شده این است که نمایندگان امام صادق(علیه السلام) در این دوران، 6 نفر بوده اند.
محمد رضا جباری از نویسندگان معاصر، کتابی با عنوان “سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه” تالیف نموده و در آن به بررسی مفصلی از این تشکیلات پرداخته است.
مبارزه با غلات
گروهی که خود را جزء تشیع می دانستند و با نام “غالیان” یا “غلات” نامیده می شدند، از صدر اسلام، اعلام وجود کرده بودند و در پی انتشار عقاید باطل خود در میان شیعیان بودند. مهم ترین عقیده انحرافی آنها این بود که، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) را خدا یا افرادی که خدا در وجود آنها فرود آمده می دانستند.
تعداد این افراد در زمان امامین صادقین(امام باقر و امام صادق علیهما السلام) بیشتر شده و در پی گمراه سازی شیعیان بودند. امام صادق(علیه السلام) در برخورد با این افراد، مواضع شدید و جدی گرفتند و پیروان خود را از هرگونه همنشینی و ارتباط با آنها نهی فرمودند و آنها را کافر و مشرک خواندند.
به عنوان نمونه به چند حدیث که در “رجال کشی” آمده، توجه فرمایید:
با آنها دست ندهید !
«حَمْدَوَيْهِ وَ إِبْرَاهِيمُ، قَالا حَدَّثَنَا الْعُبَيْدِيُّ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ مَزْيَدٍ[1]، قَالَ:، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ ذَكَرَ أَصْحَابَ أَبِي الْخَطَّابِ وَ الْغُلَاةَ، فَقَالَ لِي: يَا مُفَضَّلُ لَا تُقَاعِدُوهُمْ وَ لَا تُؤَاكِلُوهُمْ وَ لَا تُشَارِبُوهُمْ وَ لَا تُصَافِحُوهُمْ وَ لَا تُوَارِثُوهُمْ.» (مفضل بن مزید می گوید: در حضور امام صادق(علیه السلام) از یاران ابی خطاب غالیان ، سخن به میان آمد، آن حضرت به من فرمودند: ای مفضل، (به شیعیان من بگو) با آنها، همنشینی نکنید و با آنها هم غذا نشوید و با آنها دست ندهید و احوالپرسی نکنید و کسی از آنها را وارث خود قرار ندهید.)
دروغگوتر از شیطان !
درحدیث جالب دیگری، از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که فرمودند:
«إِنَّ فِيهِمْ مَنْ يَكْذِبُ حَتَّى أَنَّ الشَّيْطَانَ لَيَحْتَاجُ إِلَى كَذِبِهِ.» (به درستی که در میان آنان کسانی هستند که دروغ می گویند تا آنجا (دروغگوییشان فریبنده است) که شیطان به دروغ آنها (برای فریب مردم) احتیاج دارد.)
فعالیت علمی
آزادی علمی و عقیدتی که در دوران امام صادق(علیه السلام) به وجود آمد، شرایطی را فراهم ساخت تا افراد زیادی به صورت آزادانه در مجالس علمی آن حضرت شرکت کرده و از دریای علوم فراوان آن حضرت، قطره ای برای خود بهره گیرند. آوازه مجالس درس امام صادق (علیه السلام) تا بدانجا رسید که بزرگانی از فرقه های دیگر اسلامی مانند اهل سنت، به این عظمت اعتراف کرده اند، به عنوان نمونه:
برخی این نویسندگان معاصر شیعه معتقدند که: جامعه اسلامی پس از شهادت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به انحرافات زیادی روی آورده بود و برای بیداری و برگشت به مسیر اصلی خود به دو نهضت و قیام به عنوان شوک احیا کننده داشت؛ اولین شوک، حرکت عملی و قیام سید الشهداء(علیه السلام) بود که با خود مبارک خود و خاندان خود، درخت مرده اسلام را آبیاری فرمودند و دومین شوک، حرکت و نهضت علمی امام صادق(علیه السلام) بود که برای زنده ساختن معارف قرآنی و اصیل دینی انجام گرفت.
مناظرات با گروه های مختلف عقیدتی
در زمینه بحث و گفتگوی علمی با سایر فرقه های عقیدتی به وجود آمده در دوران آن حضرت، باید گفت که آنچه که امام صادق(علیه السلام) انجام دادند بی نظیر بوده و می توان گفت برنامه آن حضرت، آماده سازی شیعیان برای دوران حاضر نبودن امام معصوم بوده است. آن حضرت برای اینکه شیعه را خود کفا کند تا بتواند در جایی که دسترسی به امام خود ندارد، از مذهب خود دفاع کند، در مباحث گوناگون علمی، همچون فقه، کلام، فسلسفه، قرآن، تفسیر و … متخصص و صاحب نظر تربیت کردند و در مواقع مورد نیاز، آنها را به میدان مناظره مخالفان می فرستادند و در مواردی دیگر، آنها را برای حل مشکلات علمی شیعیان، منصوب می کردند.
به عنوان مثال آن حضرت، افرادی مانند “حُمران بن اَعیَن” را در زمینه قرآن؛ “زُرارَة بن اَعیَن” را در زمینه علم فقه و احکام؛ “ابان بن تغلب” را در زمینه ادبیات عربی؛ “مومن طاق” و “هشام بن سالم” را در زمینه علم کلام و مسائل اعتقادی تربیت نموده و در موارد لازم، کسانی را که خواهان مناظره با آن حضرت بودند را به افراد مذکور ارجاع می دادند، در حالی که خود آن حضرت در آن مناظره، حضور پیدا کرده و در صورت نیاز، وارد بحث می شدند و مشکلات آنها را به آنها تذکر می دادند.
چون تویی باید با مردم سخن بگوید !
به این حدیث جالب از “اصول کافی” که به روش آموزش عملی امام صادق(علیه السلام) به شاگردان خویش، اشاره می کند توجه کنید:
[ یونس بن یعقوب میگوید: من خدمت امام صادق علیه السّلام نشسته بودم که مردی از اهل شام بر آن حضرت وارد شد و گفت: من عالم به کلام و فقه و واجبات هستم و آمدهام تا با شاگردان شما بحث کنم، امام صادق علیه السّلام فرمود: سخن تو از رسول خداست یا از پیش خودت؟
شامی: هم از گفتار رسول خدا و هم از پیش خود
امام: پس تو در این صورت، شریک رسول خدائی؟
شامی: نه
امام: از خدای عز و جل به گوش خود وحی شنیدی؟
شامی: نه.
امام: فرمانبری از تو مانند فرمانبری از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله واجب است؟
شامی:نه.
امام رو به من کرد و فرمود: ای یونس بن یعقوب، این مرد خود را به زبان خویش محکوم کرد پیش از آنکه وارد بحث شود، سپس فرمود: ای یونس! اگر تو خوب علم کلام میدانستی با او گفتگو میکردی … برو و هرکدام از متکلمان شیعه را دیدی بیاور.
یونس بن یعقوب گوید: من “حمران بن اعین” و “احول” و “هشام بن سالم” را که علم کلام را خوب بلد بودند، آوردم و نیز “قیس بن ماصر” را … وقتی همگی در مجلس حاضر شدند، امام صادق(علیه السّلام) سر از خیمه بیرون آوردند (خیمه ای که قبل از زمان انجام اعمال حج، در کنار خانه خدا برای ایشان بر پا میکردند) ناگهان چشم حضرت به شتری افتاد که دوان دوان میآمد؛ حضرت فرمود: به پروردگار کعبه که این هشام است … دیدیم که “هشام بن حکم” است. او در سنی بود که تازه مو بر صورتش رشد کرده بود و همه ماها از او بزرگتر بودیم، امام صادق(علیه السّلام) او را نزد خود جای داد و فرمود: او با دل و زبان و دستش یاور ماست.
سپس فرمودند: ای حمران، با این مرد شامی سخن بگو، حمران با او بحث کرد و بر او پیروز شد،
سپس رو به “احول” (محمد بن علی بن نعمان معروف به مومن طاق) کرده و فرمودند: ای طاقی، تو هم با او بحث کن؛ او هم با وی سخن گفت و بر او پیروز شد، سپس به “هشام بن سالم” فرمود: تو هم با او سخن بگو، هشام با او گفتگو کرد و مساوی درآمدند (هردو در ادامه بحث، توقف کردند) سپس امام رو به “قیس ماصر” کرده و فرمودند: با او بحث کن، “قیس” با او مشغول گفتگو شد، امام(علیه السّلام) از صحبت آنها میخندید زیرا مرد شامی در تنگنا افتاده بود، سپس، امام رو به شامی رو کرده و فرمودند: با این نوجوان یعنی هشام بن حکم گفتگو کن، گفت: به چشم.
مناظره مرد شامی سالخورده با هشام بن حکم نوجوان
شامی رو به هشام کرد و گفت: ای هشام، از من دربارۀ امامت این مرد (امام صادق علیه السلام) بپرس
هشام خشمگین شد تا آنجا که بر خود لرزید و به شامی گفت: ای شامی، آیا پروردگار تو نسبت به مخلوق خود مصلحت بین تر (خیرخواه تر) است یا مخلوقات به خودشان؟
شامی: پروردگارم برای مخلوقات مصلحت بین تر (و خیرخواه تر) است.
هشام:در مقام مصلحت بینی (و خیرخواهی) برای بندگانش چه کار کرده است؟
شامی: برای آنها حجت و راهنمایی قرار داده تا از هم پراکنده نشوند و با هم اختلاف نکنند و آنها را با هم پیوند داده و متحد ساخته و کجی آنها را به راستی و درستی تبدیل کرده تا قانون و مقررات پروردگارشان را به آنها آموزش دهد.
هشام: او (همان راهنما و حجت او بر مخلوقات) کیست؟
شامی: رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) است.
هشام: بعد از رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) کیست؟
شامی:کتاب و سنت است.
هشام: امروزه کتاب و سنت در رفع اختلاف ما مسلمانان سودمند است؟
شامی: آری.
هشام: پس چرا من و تو با هم اختلاف داریم و تو بخاطر این اختلاف از شام به سوی ما آمده ای؟!
شامی در اینجا خاموش ماند، امام صادق(علیه السّلام) به شامی گفت: چرا سخن نمی گویی؟ شامی گفت: اگر بگویم اختلاف نداریم دروغ گفتهام و اگر بگویم کتاب و سنت رفع اختلاف میکنند و ما را متحد میسازند بیهوده و باطل گفته ام، زیرا آن دو (کتاب و سنت) از نظر معنا و مفهوم توجیهات مختلفی دارند و اگر بگویم ما اختلاف داریم و هرکدام مدعی هستیم که حق با ما است، در این صورت کتاب و سنت برای رفع اختلاف ما سودی ندهند جز اینکه این استدلال به نفع من و به ضرر هشام خواهد بود.
حضرت فرمودند: اکنون تو از او بپرس تا او را عالم بیابی.
شامی: (خطاب به هشام) ای فلانی، کیست که بر مخلوقات مصلحت بین تر است؟
پروردگارشان یا خودشان؟
هشام: پروردگارشان برای آنها از خودشان مصلحت بین تر است.
شامی: آیا برای آنها کسی را معین کرده که آنها را متحد کند و کجی آنها را راست نماید و گفتار حق آنها را از گفتار باطلشان برای آنها مشخص کند؟
هشام: در دوران حیات رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) یا امروزه؟
شامی: در دوران حیات رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) خود آن حضرت بود، امروزه کیست؟
هشام: همین بزرگواری که در اینجا نشسته و مردم از همه جا به سوی ایشان روی میآورند و برای درک محضرش بار سفر میبندند و میآیند؛ (ایشان) به ما از زمین و آسمان خبر میدهد به خاطر دانشی که به او از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به ارث رسیده است.
شیعه شدن شامی
شامی: چطور من میتوانم این را باور کنم؟
هشام: هرچه میخواهی از او بپرس.
شامی: اکنون عذری برایم باقی نگذاشتی و بر من حجت آوردی و بر عهده من است که بپرسم.
امام صادق علیه السّلام فرمود: ای شامی، به تو خبر دهم که سفرت چطور بوده و راهت چطور بوده است؟ چنین بوده و چنان بوده است.
شامی: راست فرمودی، من هم اکنون به خدا اسلام آوردم.
امام: نه بلکه اکنون به خدا ایمان آوردی، زیرا اسلام پیش از ایمان است، به وسیلۀ اسلام از یکدیگر ارث برند و با هم پیمان ازدواج بندند اما به وسیلۀ ایمان، ثواب و پاداش برند.
شامی: راست گفتی، من هم اکنون گواهی دهم که شایسته پرستش به جز خداوند نیست و به راستی محمد رسول خدا است و تو وصی او هستی.
برطرف سازی اشکالات شاگردان و تحسین کردن هشام
سپس امام صادق(علیه السّلام) رو به حمران کرده و فرمودند: تو طبق آنچه رسیده سخن گوئی و درست گوئی؛ سپس رو به “هشام بن سالم” کرده و فرمودند: تو دنبال اخبار وارده میگردی ولی به خوبی آنها را نمی شناسی، سپس رو به “احول” کرده و فرمودند: تو بسیار در کلام خود، قیاس به کار میبری و از شاخه ای به شاخه ای دیگر میپری و سخن باطل را با باطل درهم میشکنی و باطلی که تو میآوری روشن تر است، و به “قیس ماصر” رو کرده و فرمودند: تو سخن را چنان ادا میکنی که هرچه به خبری که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نزدیکتر باشد از آن دورتر گردد، حق را با باطل درهم میآمیزی با آنکه مقدار کمی از مطلب حق، در برابر مقدار بسیاری از مطلب ناحق کافی است، تو و “احول” پرجست وخیز و بامهارت هستید؛
یونس بن یعقوب (راوی حدیث) گوید: فکر کردم که امام صادق(علیه السلام) نسبت به هشام هم توصیفی مانند توصیفات آن دو (قیس بن ماصر و احول) خواهد فرمود، اما امام رو به به هشام کرده و فرمودند:
ای هشام، تو با هردو پای خود، روی زمین نمی افتی، چونکه وقتی میخواهی به زمین برسی، پرواز میکنی ؛ شخصی چون تو باید با مردم سخن گوید و مذهب را تبلیغ کند، تو از لغزش و خطا، خود را نگهدار که شفاعت ما به دنبال آن است ان شاء اللّه. ]
مرحوم “احمد بن علی طبرسی” در کتاب “الاحتجاج” مجموعهای از مناظرات امام صادق(علیه السلام) را جمع آوری کرده است که برخی از آنها عبارتند از:
رابطه با حاکمان
با اینکه امام صادق(علیه السلام) در برخورد با حاکمان دوران خود، روش قیام مسلحانه و تشکیل حکومت را در پیش نگرفتند امام روی خوش هم به آنها نشان نمی دادند. به دو نمونه از این رفتارها در بحار الانوار نقل شده اشاره می کنیم:
وصیت امام صادق
طبق باور شیعه و احادیث موجود در منابع آنها، امام صادق(علیه السلام) در مواقع متعدد، فرزند بزرگوارشان امام کاظم(علیه السلام) را به عنوان جانشین بعد از خود معرفی کردند اما برای حفظ جان امام کاظم(علیه السلام) از ظلم عباسیان (به این خاطر که منصور عباسی قصد داشت، جانشین آن حضرت را هم به شهادت برساند) در وصیت نامه ای که از خود به جای گذاشتند، نام پنج نفر را به عنوان وصی و جانشین خود آورده اند:
به همین علت بود که به نقل از “رجال کشی” بعد از شهادت امام صادق(علیه السلام) شاگردانی از امام، مانند “مومن طاق” و “هشام بن سالم” در مورد جانشین آن حضرت به شک افتادند. آنان ابتدا به سراغ عبدالله افطح رفتند که بزرگتر از امام کاظم(علیه السلام) بود رفتند و سوالاتی از او پرسیدند و وقتی جواب های او را قانع کننده ندیدند به سراغ امام کاظم(علیه السلام) آمده و با پاسخ های آن حضرت، یقین به امامت ایشان کردند و پیرو ایشان شدند.
شهادت
علت شهادت
به اعتقاد اکثر شیعیان، به دستور منصور دوانیقی به آن حضرت انگور مسموم خورانیده اند و ایشان را به شهادت رسانده اند اما برخی از علمای شیعه مانند شیخ مفید معتقدند که دلیل قطعی بر شهادت ایشان وجود ندارد!
تاریخ شهادت
در مورد تاریخ دقیق شهادت آن حضرت هم چند نقل وجود دارد:
دیدگاهتان را بنویسید